#خاطرات_فکه فکه را باید تجربه کرد؛ تا فهمید قتلگاه اسماعیل ها چگونه بوده! یا که تشنگی چگونه امان حسین ها و عباس ها را بریده ست!.. و آب هایی که نصیب رمل های سخت آنجا می شد اما رزمندگان خیر... 🌱 فکه را باید دید تا فهمید که مین ها چگونه در دل خاک جان گرفتند و گاهی خود را از دیدگان مخفی میکنند، تا با ارزش ترین دارایی انسان هارا از آنها بگیرند، دارایی که خیلی از افراد برای نگه داشتنش رنگ عوض میکنند و دیگران را فدا میکنند، اما من کسانی را میشناسم که عاشقانه در حال سبقت گیری از هم بودند تا دارایی شان را فدا کنند برای رسیدن به رضایت معشوق شان...♡ فکه را باید با چشمانی بسته تنفس کرد تا عطر شهدا تا اعماق وجودت نفوذ کند و با چشم دلت حضور جوانمرد هایی را ببینی که روزی در اینجا جان دادند تا ما بمانیم، بنویسیم، بگوییم و حمایت کنیم از آرمان هایی که داشتند... (بهمن ۱۴٠۲، فکه)

#شهیدانه می‌گفت توی تمام این مسیر، عاشقانه کار کن!🌱 کار عاشقانه، دل بره! می کشه و می کشونه.. اگه یکی رو خیلی دوست داشته باشی، چطور براش وقت می ذاری، فکر می کنی، خستگی نمی فهمی.. اینطوری برای انقلاب کار کن! انقلاب، آدم صرفا کارمند نمی‌خواد! (به یادگار از یادمان شهید باقری) •|دلــــ«دست»ــنویس|• ➜ @shamimzohor313

♥﷽ عیدتون مبارک🍬 #یک‌یا‌حسین‌بگو

یه دعا میکنم آمین گفتنش با شما🙂 خداوندا به حق آن دستان در آب رفته و آن چشمانِ شرم‌گینِ ماهِ قمر اربعینمونو هدیه‌ی تولد حضرت عباس قرار ده🌱

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذی ضَمِنَهُ🌷 سلام امام زمانم 🌱

آنان که گفتند «الله» و بر این ایمان پایدار ماندند، حاضر نشدند بنده غیر خدا(#طاغوت) شوند و حکومت غیر خدا پذیرند، فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند و مژده دهند که دیگر هیچ ترسی و حُـــــزنی از گذشــته خویش ندارید و شما را به همان بهشتی که انبیاء وعده دادند، بشارت باد! |فصلت‌/۳۰| (به یادگار از طلائیه...) •|دلــــ«دست»ــنویس|• ➜ @shamimzohor313

#شهیدانه 🕊 ♡..خاصیتِ #رفیق شهید..♡ رفیق شهـید یعنے: تو اوج نا اُمیدی یہ نفر پارتے بین ـتو و ـخدا بشہ! وجوری دستت رو بگیره ڪہ متوجہ نشے :) (به یادگار از هویزه... #رفیق_شهید ) •|دلــــ«دست»ــنویس|• ➜ @shamimzohor313

خوندم که مثل مادرتون حضرت زهرا شهید شدین🥲از پهلو... 💔 آقای غدیریان مارو یادتون نره هااا... من امید دارم به اینکه صدامو شنیدین🙂🌱

#شهیدانه 🌱 #تلنگرانه حاج حسین یکتا می‌گفت؛ شبِ عملیات یهو دیدند پلاکش رو پرت کرد تو آب، پرسیدند چرا این کارو کردی!؟ گفت یه لحظه با خودم تصور کردم شهید بشم چه تشییعی واسه من میگیرن چه برو و بیایی پیش مردم پیدا می‌کنم به خودم اومدم دیدم من شهوتِ شهادت دارم! هدف دیدار خدا بود نه دیده شدن.. پرت کردم تا از این دیده شدنِ فرار کنم؛ رفیق اون مفقود شد و شد عزیزِ دلِ حضرت زهرا، من و تو برایِ فرار از این شهوتِ دیده شدن چیکار کردیم؟ (به یادگار از یادمان شهدا والفجر۸) •|دلــــ«دست»ــنویس|• ➜ @shamimzohor313