فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخن تکان دهنده امام زمان
(حجت الاسلام عالی)
داستان دلنشین منبر
#برای_آرامش_و_زندگی_بهتر_همراه_ما_باش
#شمس_الشموس
@shams_shomos_toos
⁉️ رأی بدم که چی بشه؟ سری قبل که رأی دادم مگه فایده داشت
✅ اره عزیزم، فایده داشت، با پیگیریهای مکرر مجلس ،حقوق سربازها ۱۲ برابر شد ، سرباز متاهل میدونه این یعنی چی👌
#برای_آرامش_و_زندگی_بهتر_همراه_ما_باش
#شمس_الشموس
@shams_shomos_toos
من رای می دهم
چرا؟؟؟
👆👆👆👆
#معجزه_مشارکت
#ایران_قوی
#برای_آرامش_و_زندگی_بهتر_همراه_ما_باش
#شمس_الشموس
@shams_shomos_toos
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید؛ اگر خواهان گشایش در هر امری هستید؛ اگر خواهان جلب رضایت خداوند میباشید؛
⚠️توجّه به دو امر الزامی است:
1⃣ --> شناخت امام زمان(عج)
2⃣ --> اطاعت ازامام زمان(عج)
👈🏻 اگر شاه کلید معرفت امام در دست باشد، تمام قفل ها باز مے شود.
📖مکیال المکارم، ج۲، ص۱۸
#برای_آرامش_و_زندگی_بهتر_همراه_ما_باش
#شمس_الشموس
@shams_shomos_toos
مهدی شناسی
داستان زندگی مادر امام زمان عجل الله
مادر امام زمان عجل الله زندگی بسیار خاصی داشته اند، ایشان بانویی نمونه بوده اند. ایشان را با اسم های ملیکا، ملیکه، نرجس و نرگس می شناسند.
داستان زندگی مادر امام زمان عجل الله
ملیکا (نرگس خاتون) از طرف پدر، دختر ((یشوعا)) فرزند امپراطور روم شرقی بود، و از طرف مادر، نوه ((شمعون)) بود.شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسی علیه السلام و وصی او بود.
ملیکا با اینکه در کاخ و با خاندان امپراطوری زندگی می کرد، اما آنچنان پاک و باعفت بود که گویی نسبتی با این خاندان نداشت، بلکه به مادر و خانواده مادری خود رفته و زندگیش از صفا و معنویت و پاکی خاصی برخوردار بود. از این رو نمیخواست با خاندان امپراطوری دنیاپرست ازدواج کند بلکه دوست داشت در یک خانواده پاک و خداپرست، زندگی کند. خداوند او را در این هدف کمک کرد و او را به طور عجیب به خواسته اش رساند.
مراسم ازدواج بانو ملیکا در قصر
وقتی که ملیکا به سن ازدواج رسید، جدش امپراطور روم خواست او را به همسری برادرزاده اش در آورد. با توجه به اینکه کسی نمیتوانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید،امپراطور از طرف برادرزاده اش، از ملیکا خواستگاری کرد و سپس مجلس عقد بسیار با شکوهی ترتیب داد که در آن مجلس،سیصد نفر از برگزیدگان روحانیون و کشیشان مسیحی و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدین و ثروتمندان شرکت داشتند.
تشریفات مراسم عقد فراهم شد، روحانیون برجسته مسیحی، کنار تخت با لباس مخصوص، شمعدان به دست، در دوطرف به صف ایستادن و کتاب مقدس انجیل در دست داشتند، همین که انجیل را گشودند که آیات آن را تلاوت کنند، ناگهان زلزله آمد، کاخ لرزید، و هرکسی که روی تخت نشسته بود بر زمین افتاد، خود امپراطور و برادرزاده اش نیز بر زمین افتادند.
ترس و لرز حاضران را فراگرفت، یکی از کشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض کرد: «این حادثه عجیب، نشانه خشم خدا و علامت پایان یافتن آیین و مراسم است، ما را مرخص فرمایید برویم». امپراطور اعلام ختم مجلس کرد، و همه رفتند.
مدتی گذشت و امپراطور تصمیم گرفت مراسم ازدواج ملیکا را دوباره برگزار کند. دستور داد مجلس را در کاخ، مثل مجلس سابق آراستند، همین که مراسم عقد شروع شد، و کشیشان خواستند عقد را بخوانند، بار دیگر حادثه زلزله رخ داد و همه حاضران پریشان شدند و رنگها پرید و مجلس به هم ریخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزاده، از تخت بر زمین افتادند و همه وحشت زده از کاخ بیرون آمدند و به خانههای خود رفتند. امپراطور، بسیار ناراحت شد، در اندوه و فکر فرو رفت و لحظه ای این دو حادثه عجیب را فراموش نمیکرد.
خواب ها و پیام ها به بانو ملیکا
گرچه «ملیکا» با آن طینت پاکی که داشت، خواستار چنین ازدواجی با چنان افرادی نبود، و آرزوی رفتن به خانه ای که پر از صفا و معنویت و خداپرستی باشد میکرد، اما دو حادثه ای که رخ داد، او را نیز غرق در تفکر کرد. با خود میگفت: «سرنوشت من چه خواهد شد، سرانجام کجا خواهم رفت؟ خدایا به من کمک کن و مرا نجات بده…» او همچنان فکر میکرد و اندوهگین بود تا اینکه در شب، خوابش برد، در عالم خواب دید، جدش شمعون همراه حضرت مسیح و یاران مخصوص حضرت مسیح وارد کاخ شدند، ناگهان منبری بسیار با شکوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، سپس دید دوازده نفر که مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد کاخ شدند، در عالم خواب به ملیکا گفته شد:
اینها که وارد شدند، پیامبر اسلام صلی الله و امام علی و امام حسن و امام حسین، امام سجاد،امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام هستند…
ناگهان مشاهده کرد که پیامبر اسلام رو به حضرت مسیح کرد و فرمود: ما به اینجا آمدهایم تا «ملیکا » را از شمعون برای فرزندم «حسن عسکری» خواستگاری کنیم. شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد. آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبه عقد را خواند و «ملیکا» را به عقد امام حسن عسکری (ع) در آورد، و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران حضرت مسیح به این عقد گواهی دادند.
«ملیکا» میگوید: از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ کس و حتی جدم امپراطور روم نگفتم، تا مبادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فکر این خواب عجیب بودم، و با خود می گفتم من در اینجا، و امام حسن عسکری (ع) در شهری بسیار دور از اینجا، چگونه به خانه او راه مییابم، محبت امام حسن عسکری (ع)، سراسر دلم را گرفته بود تنها به او می اندیشیدم تا اینکه بیمار و رنجور شدم، تمام پزشکان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بینتیجه ماند، چرا که بیماری من، بیماری جسمی نبود! تا با معالجه آنها، خوب شوم. روزی پدرم که از من ناامید شده بود، به من گفت: آیا هیچ آروزیی داری تا آن را برآورم، گفتم: آرزویم این است که ۰۰۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹این تصاویر رو باید زد در دهان شبکه های خارج نشین که می گویند مردم با صندوقهای رای قهر کردند .
✅همایش افتتاح ستاد یکی از کاندیدهای مناطق لرنشین
#انتخابات
#برای_آرامش_و_زندگی_بهتر_همراه_ما_باش
#شمس_الشموس
@shams_shomos_toos
🔹رای ما ایران را می سازد...
#انتخابات
#برای_آرامش_و_زندگی_بهتر_همراه_ما_باش
#شمس_الشموس
@shams_shomos_toos
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐خیلی جالب و شنیدنی!
✳️در محضر استاد قرائتی:
مهدی جان!
شما کی هستید که من نیت میکنم شما دیگران را وامی دارید که انجام شود؟
ما بقول مقام معظم رهبری صاحب داریم.
حدیثی دیدم که امام زمان عج میفرماید:
من روزی صدبار به شما دعا می کنم و اگر دعای من نبود، دشمنان شما را قورت می دادند.
#برای_آرامش_و_زندگی_بهتر_همراه_ما_باش
#شمس_الشموس
@shams_shomos_toos
استاد فاطمی نیا در درس اخلاق مدرسه علمیه ازگل تهران میفرمودن :
تمرین کن یه جوری زندگی کنی که وجودت بشه منبع آرامش دیگران؛ از خداوند محبت جذب کن و برای بندگانش خرج کن
این زیباترین تجارت دنیاست
سلام همسایهی عزیز
نمیدونم از نامههای اسراییل خونهی شما هم افتاده یا نه. ولی ما وقتی خوندیم ترس افتاد به جونمون. پسرداییم امسال رای اولیه، تازگی رفته سربازی. میگفت یکی از بچههای پادگان الان داره سربازیشو تموم میکنه. اون بهش گفته شماها که تازه هجده سالتون شده اومدین سربازی، هی میگین رای نمیدیم و چه وضعیه. ولی الان حقوقتون شیش هفت تومنه. قبلا چقدر بود؟ چارصد تومن. با چارصد تومن هیچ کاری نمیشد کرد. اما حالا که دوازده برابر شده یه کاری میتونیم بکنیم. رومون میشه حداقل به مادرمون بگیم برامون خواستگاری بره. خود پسر داییم میگفت به همه بگو رای بدن. به خاطر سربازا که حقوق بگیر دولتن. فرق میکنه کی اون بالا باشه. منم میخوام حرف اونو منتقل کنم. اگر نریم پای صندوق رای معلوم نیست کی میاد سرکار و چی کار میکنه. ولی اگر همه یکرنگ بشیم به یه نمایندهی خوب رای بدیم، قطعا اوضاع مملکت بهتر میشه. اگر قرار بود با رای ندادن وضع تغیر کنه، اون موقع که فقط ۳۸ درصد رای دادن تغیر میکرد. خلاصه گفتم من که روم نمیشه بیام در خونهها بگم رای بدن، ولی با این نامه حرفمو زده باشم.
به امید روزهای بهتر
سلام به ساکنین محلهی ....
اینکه این نامه رو تو خونتون انداختم شاید واقعا عجیب باشه. اما افتادن نامهی اسرائیل تو خونمون، باعث شد منم دست به قلم بشم و بنویسم. برم سر اصل مطلب.
من خیلی اعتراض دارم به وضع موجود. اقتصاد مملکت، اوضاع بالا پایین شدن قیمت و سخت گذشتن به پدر خانواده، اما چیزی رو که مطمعنم، اینه که اگر رای ندیم، دوباره همون بیدردهای مفتخور میان مسئول میشن. مردم باید رای بدن ولی نه به هرکی. نه به کسی که چون اول اسمش الف هست بالای لیست کاندیداهاست! نه به کسی که سالهای بیشتری نماینده بوده! نه به کسی فامیلشونه! به کسی که مرد تغییره. اینم که میگن فرقی نداره کی بیاد بالا، حرف چرته. دخترخالهی من سال ۱۴۰۰ سهقلو باردار بود. فامیل همه گفتیم نرگس بدبخت شد! یسری میگفتن برو بندازشون. ولی الحمدلله از وقتی تصویب شده به چندقلوها زمین با ۱۲۰ تومن تسهیلات میدن، اوضاعشون خیلی تغیر کرده. قطعا فرق میکنه کی مسئول باشه. مرد با غیرت باشه وقتی یه عالمه بودجه زیر دستش خب خرج جای درست میکنه! درد مردم حالیش باشه، گرونی دارو حالیش باشه. بیکاری جوون تو خونه حالیش باشه اوضاعمون رو تغیر میده. من اومدم نامه نوشتم که همسایهها اگر رای ندید چیزی تغیر نمیکنه. رای ندی دوباره همونا میان بالا. باید یاعلی بگیم یه مسئول خوب بفرستیم بالا
کوچیک شما
بچه محل.
یاعلی
سلام به هممحلیها
اینو یه نونوایی بهم گفت خواستم به همه بگم. برا همین دارم مینویسم و در خونهها میاندازم. کاریام با حرفای سیاسی ندارم و اصلا حالیمم نمیشه. فقط اینو که شنیدم وظیفه دونستم به همه محل بگم. میگفت دو سه سال داشتم دوندگی میکردم که بتونم مجوز نونوایی بربری محله مون رو بگیرم. چون دولت کلا مجوز به نونواییا نمیداد، باید میرفتی از تو دیوار با قیمت ۲۵۰ تا ۳۰۰ میلیون از اونا که قبلا گرفته بودن میخریدی! من زور میزدم کل سرمایهام میشد دویست و ده! که گذاشته بودم برا تنور و تغار و همزن و اجاره. هیچ جوره نمیتونستم دویست و پنجاه میلیون بدم فقط برای مجوز. الان ولی الحمدلله مجلس مجوز نونوایی رو آزاد کرده منم تونستم بگیرم. الانم مشغولم. این چیزی بود اون نونوا به من گفت. خودش میگفت بچه هروقت وقت رای دادنت شد، نگو رأی نمیدم تا مسیولین رو ادب کنم. تو چه رای بدی چه ندی مملکت که بی مسئول نمیمونه! ولی اگر تو رای بدی، به یه آدم درست هم رای بدی، به بقیه ام بگی به آدم حسابی رای بدن، خیلی جاهای مملکت درست و درمون میشه.
حالا میخوام از شما همسایهها که تو رو خدا هم رای بدین، هم تحقیق کنید و رای بدین! همینجوری الکی پانشین برین پا صندوق هرکس اسمش اول بود رو بنویسین! بپرسین هرکس خوب بود بهش رای بدین.
کوچیک شما.
یاعلی مدد
سلام افسران جنگ نرم
سلام سربازان گمنام امام زمان
ازین نامه ها بنویسید و بندازید تو خونه ها
این ها نمونه هایپیشنهادی هستند
شما هم میتونید با سلیقه خودتان نامه های اینچنینی تنظیم کنید و در عملیات ها به کار ببرید
پبشنهاد میشه نامه ها دست نویس باشه نه کپی و چاپی،تا مردمی بودن اون محسوس باشه
زمانی که عملیات انجام میدید بهتره سعی کنید کسی شما رو در حین انجام عملیات نبینه
پیشنهاد میشه روزهای آخر عملیات این نامه ها رو اجرایی کنید تا اثرش تازه بمونه
داداشم دوسال از عروسی اش گذشته بود. مادرم هم اصرار که من ازدواج کنم و مجبور بودم بخاطر دل خوشی مادرم خواستگاری برم اما به بهانه های مختلف میگفتم این مورد رو نمیخوام. چون سه ماه بود که تو پادگان 05 کرمان سرباز بودم و حقوق سربازی قابل گفتن نبود تو خواستگاری! تا اینکه فهمیدم حقوق سربازها قراره بشه 4 میلیون! شاید سه چهار ماه بعدش پای سفره عقد بودم.
6 ماه بودم نامزدم نتونسته بود از سپاه سلمان سیستان به ما سر بزنه چون حقوق سربازی خیلی پایین بود و هیچ کاری نمیتونست بکنه و بابام تصمیم قطعی گرفته بود طلاقمو بگیره! تنها چیزی که نجات مون داد، افزایش ناگهانی و 12 برابری حقوق سربازها بود! الان 3 ماهه که عروسی کردیم. من نماینده های مجلس رو نمیشناسم ولی شخصا اینو با همه وجودم لمس کردم که رای دادن اثر داره!
هرجا میرفتم خواستگاری میگفتن هروقت سربازی پسرتون تموم شد در خدمتیم! از یه زمانی به بعد یهو همه قبول میکردن.. بعدش شَستم خبردار شد که بعله! حقوق شونو زیاد کردن! با اینکه مشکلات اقتصادی زیادی داریم ولی پسرم سر همون افزایش حقوق، خیلی زندگیش عوض شد و بخاطر همون میخواد رای بده.
دو سال پیش که حقوق سربازها 400 تومن بود، حتی نمیتونستم 6 ماه یه بار از پادگان احمدبنموسی شیراز سر بزنم بابل به خانوادم! پدرم هم نمیتونست هزینه کلاس کنکور خواهرم رو بده تا اینکه گفتن از ماه بعد حقوق سربازها میشه 4 میلیون! و هزینه کلاس هاشو خودم دادم.. همینکه الان خواهرم داره پزشکی میخونه برام کافیه که بیام رای بدم.
یادم نمیره وقتی زندگی مون بیروح شده بود و برای درمان ناباروری حدود 90 میلیون باید هزینه میکردیم. شوهرم تو ذوب آهن اصفهان کار میکرد اما حقوقش برای درمان کفایت نمیکرد. بعد از 8 سال تصمیم گرفته بودیم از هم جدا بشیم. تا اینکه تو جلسات مشاوره طلاق، مشاور گفت که طبق قانون جدید 90 درصد هزینه درمان رو بیمه پرداخت می کنه! امروز دلیل رای دادن من، حلمای 1 سالهی من هست.
3 سال از ازدواجمون می گذشت اما موفق به بچه دار شدن نمی شدیم. مشکل هم از طرف شوهرم نبود. کنایه ها از فامیل شوهرم زیاد شده بود؛ هرکسی غیر حامد بود شاید سراغ طلاق می رفت. اما من و حامد واقعا همدیگر رو دوست داشتیم. رفتیم دنبال درمان، اما هزینه هربار آیویاف حدود 30 میلیون بود چند بار در سال باید انجام میشد بعلاوه دارو ها و... دکترهم گفت60درصد احتمال درمان مون هست. دیگه بی خیال شده بودیم تا اینکه یه روز داشتیم نهار می خوردیم که اخبار گفت: طبق قانون جدید 90 درصد هزینه درمان رو بیمه پرداخت میکنه ماهم دوباره اقدام کردیم والان یه دو قلو زهرا و احمد داریم. کی گفته رای دادن اثر نداره؟
سال اول ارشد بودم وقتی جواب سونوگرافیم اومد خیلی ناراحت شدم. حالا با یه بچه چجوری دانشگاه هم بخونم. خصوصا که خواهرم هم بعد از حاملگیش برای همیشه از درس و تحصیل افتاد. وقتی با استادمون گپ زدم، خیلی خوشحال شد و گفت نگران نباش؛ طبق قانون حمایت از خانواده که جدیدا تغییراتی داشته شما میتونی یک ترم مرخصی تحصیلی بگیری و در ادامه آموزش مجازی داشته باشی.خلاصه خیالم راحت شد و الان هم با زینب کوچولو در حال گذروندن مرخصی تحصیلی بعد از زایمانم. خواهرم رای نمیده. شاید منم جای اون بودم رای نمیدادم ولی من رای میدم!