eitaa logo
شمس (ساقی)
482 دنبال‌کننده
183 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
(دروغ) دروغ، منشأ و سرچشمه‌ی فَساد بوَد که خوی و عادتِ افرادِ بَدنهاد بوَد دروغ، علّت پَستی و خوی اهرمنی‌ست نفاق، حاصل این خلق و خوی حاد بوَد دروغ‌گوی ، اگرچه برادرت باشد ولی برادری‌اش بدتر از شغاد بوَد کسی که بهره‌ور است از دروغ، بی‌تردید دروغ‌گویی او ، رو به ازدیاد بوَد دروغ، عقده‌گشای دل حقیران است شبی بوَد که به دنبال بامداد بوَد دروغ‌گوی چو بر نفع خویش می‌کوشد گمان کند که سوارِ خرِ مُراد بوَد ولی دریغ نداند که راه هموارش چو نیست راهِ سعادت، در انسداد بوَد اگرچه هست تنور دروغ‌گویان داغ دروغ‌گوی، ولیکن در انجماد بوَد دروغ‌گویی امری قبیح و شیطانی‌‌است که موجبات پلیدی و ارتداد بوَد کسی که در همه حالت دروغ می‌گوید چگونه قابل تأیید و اعتماد بوَد ؟ به دشمنی خدا بسته همت خود را اگر به ظاهر امر ، اهل اعتقاد بوَد دروغ موجب خواری و ذلّت بشر است تفاوتی نکند ، گر کم و زیاد بوَد دروغِ مصلحت‌آمیز هم بدون گمان حرام‌نطفه‌ی در حال انعقاد بوَد خوشا کسی که نگوید دروغ در همه حال اگرچه موجب تحقیر و انتقاد بوَد ولی به نزد خداوند و اولیا و رسول (ص) عزیز هست و رها از غم مَعاد بوَد به‌صدق کوش و حذر از دروغ کن (ساقی)! که در طریق خدا ، بهترین جِهاد بوَد. سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«هفته‌ی کتاب و کتابخوانی گرامی باد» 🌹 نیست بهتر به جهان هیچ چو گفتارِ کتاب عالمان بهره‌ورستند ز پندارِ کتاب گر که خواهی شوی آگاه، از اسرار جهان سیر کن در دل گنجینه‌ی اسرار کتاب باغ و بستان جهان، سبز اگر هست، یقین برگِ زردند همه ، در برِ گلزار کتاب غرق در خواب جهالت بشود بی تردید هرکه غافل شود از دیده‌ی بیدار کتاب هست تاریک اگر خانه‌ی اندیشه‌، ولی نورباران شود از پرتوِ انوار کتاب بالِ پرواز خٍرد را به تن خویش مجوی که بوَد هر پَرِ آن، برگِ سبکبار کتاب نوکِ شاهین ترازوی عَدالت، شده اَست در توازن، همه از معنی و معیار کتاب گر بخواهی که تورا پشت و پناهی باشد تکیه کن در همه‌ی عمر، به دیوار کتاب گنج جاوید نیابد به جهان هیچ کسی گر که غافل شود از گنج گهربار کتاب ای‌خوش آن‌کس که به بازار فضایل گردد بهر آموختن خویش، خریدار کتاب ای‌خوش آن‌دل، که درین عصر مَجازی بشود به حقیقت، همه‌ی عمر، گرفتار کتاب (ساقیا) مستی جاوید اگر می‌خواهی!؟ جرعه‌ای نوش کن از باده‌ی سرشار کتاب. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1403/08/19 @shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چو آن اشکی که از حسرت ز چشم شور می‌ریزد جهان بر کام ناکامان فقط کافور می‌ریزد چنان نحسی گرفته زندگی را که به باغ دل به جای بلبل آوازه خوان شبکور می‌ریزد ز زخمی که به‌دل دارم اگر خواهی شوی آگاه نوای زخمه‌ای هستم که از سنتور می‌ریزد ز دار زندگی جز آتش حسرت نشد حاصل چو آهی کز نهاد سینه‌ی منصور می‌ریزد نمی‌بارد اگر یک قطره‌ رحمت بر سرم اما جهان در هر نفس سنگم به هر منظور می‌ریزد نلنگد پای این دنیا بدون ما که در روزی هزاران سر چو ما را روی هم تیمور می‌ریزد نشد زخم دلم سودا درین دنیای وانفسا نمک، از بس‌که غم‌ها روی این ناسور می‌ریزد چو دخل و خرج انسان‌ها برابر نیست، امروزه به روی سر، غم و اندوه همچون مور می‌ریزد اگر نانی طلب داری ز یاری وقت ناچاری فقط اشکی به سهم خویشتن مجبور می‌ریزد غبار غم نشسته گر که بر دل‌ها گمان دستی که دارد در جهان از دیگری دستور می‌ریزد نه من تنها درین دنیا ملولم بلکه همچون من عرق از شرم، از پیشانی رنجور می‌ریزد عقابان چون به دام افتاده‌اند از جور صیادان کنون از آسمان‌ها جوجه‌ی عصفور می‌ریزد به نامحرم نخواهم گفت هرگز حرف دل زیرا  به دورم از عداوت شحنه‌ی مزدور می‌ریزد چنانکه مانده بر دل خاری از بی‌مهری یاران چه حاصل از گلی که یار روی گور می‌ریزد نبستم بر کسی دل چونکه دانستم درین عالم به جای همدل از هر گوشه‌ای قاذور می‌ریزد فقط دل بر علی بستم که بهتر از پدر حتی وفا و مهر و اُلفت را به پای پور می‌ریزد ز جامی که طلب کردم ز دست (ساقی) کوثر «چنان مستم که از چشمم می انگور می‌ریزد» ۱ سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi ۱ـ علیرضا اطلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا قائِمِ آلِ مُحَمّد (عج) از چه پنهان گشته‌ای ای نازنین از چشم‌ها ای چراغ روشنی‌بخش زمین! از چشم‌ها سال‌ها در انتظارت ندبه‌ها سر داده‌ایم گرچه پنهان گشته‌ای ای مه‌جبین! از چشم‌ها جغد شوم جنگ و نخوت سایه افکنده به سر اضطراب ملّت ما را ببین از چشم‌ها چشمِ ما انگشتر و بینایی ما چون نگین از گناهِ ماست کافتاده نگین از چشم‌ها پیش رو چیزی نمانده از دو روز عمرِ ما می‌توان بینی نگاهِ واپسین... از چشم‌ها هم تو پنهانی و قبر بی ضریح مادرت فاطمه، آن همسر حبل‌المتین از چشم‌ها ما گنهکاریم اگرچه از چه پنهان گشته است بارگاهِ دختِ ختم‌المرسلین از چشم‌ها ؟ شرم دارم از خدا ، اما گمان دارم چرا ؟ هست پنهان مرقد آن دل‌غمین از چشم‌ها تا مبادا رنگ بازد کعبه‌ی حق در نظر... هست پنهان مدفنش روی زمین از چشم‌ها ای فروغ دیده‌ی چشم‌انتظاران! می‌شود دیده گردی از یسار و از یمین از چشم‌ها چون نشسته دیده‌ها را گَرد عِصیان و گناه پرده برگیر ای امام راستین! از چشم‌ها گر که قسمت نیست تا بینم تو را در این جهان چون ربوده گرد غم، نور مبین... از چشم‌ها ـ کاش گیری گَرد غم را با نگاه دلکش‌ات وقت مرگم در نگاهِ آخرین، از چشم‌ها (ساقیا) خواهی اگر بینی رخ آن گلعذار پاک کن گَرد ِ گناه ِ آتشین... از چشم‌ها سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(وعده و پیمان) سخت است که هی دم زنی از عشق فراوان اما رَوَد از یاد تو آن وعده و پیمان آن روز که دیدم گل رویت به تو گفتم: لبخند تو کرده‌است مرا ، واله و حیران دل بستی و دل بُردی و ناگاه برفتی چه زود رسیدی به خطِ قرمز پایان؟ برتافتی از روی من آن روی منیرت من ماندم و تاریکی شب‌های بیابان گویی که تو از قافله‌ی گنج‌وَرانی اما منم از قافله‌ی قافله‌گیران من ساکن کوخی که خراب است به شوش‌ام تو ساکن کاخی به بلندای شمیران در سلسله‌ی عشق تو عمری‌ست اسیرم تو بی‌خبر از سلسله و سلسله جنبان مانند کویری که ترک خورده ز خشکی چون دیر زمانی‌ست که دور است ز باران ـ من تشنه‌ی ته جرعه‌‌ای از آب حیاتم اما تو شدی مست ز سرچشمه‌ی حیوان سرخ است گل روی تو از رونق بازار زرد است ولی روی منِ بی‌سر و سامان من شاخه‌ی خشکیده‌ای از باغ خزانم آن شاخه‌ی درمانده‌ی در بندِ زمستان اما تو دل‌انگیزتر از فصل بهاری مانند گل نسترنی در دل گلدان هرچند که پژمرده و افسرده‌ترینم اما تو فریباتری از قالی کرمان دل می‌کَنم از (ساقی) و میخانه و مستی اما تو مرا جرعه‌ای از عشق، بنوشان. سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا