(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#بذر_غم
رفتنت بذر غم به دلها کاشت
لالهسان داغ روی سینه گذاشت
از غم سینهسوز و جانکاهت
کاسهی آسمان ترک برداشت
سیل غم شد ز هر کران جاری
شادمانی به سینهای نگذاشت
بود دشمن به فکر خاموشیت!
خود ندانست اشتباه اِنگاشت
عَلَمِ خیمهات اگر که شکست
دستِ حق پرچم تورا افراشت
یازده گل، به باغ تو رویید
که جهان را شمیمشان برداشت
از چنین موهبت به عرش، رسول
نزد ایزد نماز شکر گزاشت
مرقدت هست اگر که پنهانی...
مِهر گیرد فروغ از آن هر چاشت
تو شدی جاودان و دشمن تو...
گشت نابود و این نمیپنداشت
از رذالت به دست خود، خود را
در صفِ آتش جحیم گماشت
ای خوش آنکس که فارغ از دنیا
عشق را در نهان ِ دل، انباشت
وصف تو در قلم نمیگنجد
خامهام یک ز عالمی ننگاشت
(ساقیا) آن که کاشت بذر عناد
جز مذلت نمیکند برداشت
شد سقیفه اساس فتنه و کین
تا قیامت بر اهل آن نفرین .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#حضرت_زهرا
آتش کشید خصم چو بر آشیانهاش
رفت از ثریٰ به اوج ثریا ، زبانهاش
ارکان روزگار، فرو ریخت بر زمین
چون دستِ کین گرفت به تیر نشانهاش
آن آشیانهای که حریمش شکسته شد
جبریل، بوسه ها زده بر آستانهاش
آیا نکرد شرم ز رخسار فاطمه (س)
وقتی که زد ز کینه عدو تازیانهاش؟
درد و دریغ و آه، که از جور روزگار
دستِ ستم بُرید ز شاخه جوانهاش...
سَر خم نکرد نزد ستمگر تمام عمر
جز پیشگاه خالق حیّ ِ یگانهاش
اما ز بار غصه که بر دوش میکشید
خم گشت سرو ِ قامت و بشکست شانهاش
جرمش چه بود آنکه امید رسول بود
آیا چه بود خصم ستمگر بهانهاش؟!
تنها گناه اوست که بر رغم ظالمان
اِستاد ، در دفاع ِ امام زمانهاش
ای وای از دمی که ز ضرب غلافِ کین
شد سِقط ، آن عزیز دل و نازدانهاش
غم، خانه کرد در دل مولا ، چو در محاق
ناگه برفت ماه شبستان خانهاش
باید که ماه را به دل خاک میسپرد
اما دریغ ، در دل شب ، مخفیانهاش
بیهمنفس چو گشت علی بعد فاطمه
او بود و چاه و زمزمه های شبانهاش
«پروانه» خوش سرود درین مصرعی که گفت:
«جز مرغ حق نبود کسی همترانهاش»
گر قرنها گذشت از آن روزگار سخت
کِی میرود ز خاطرِ هستی، فسانهاش؟
تا روز رستخیز، بهجان شعله میکشد
سوز دل ِ علی و ، غمِ بیکرانهاش
خواهی اگر که درک کنی داغ مرتضی
بر لاله کن نظر، که ببینی نشانهاش...
(ساقی)! شکست اگرچه صراحی به سنگ غم
ما مست کوثریم و مِیِ جاودانهاش .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/09/11
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(راز دل)
هر جا که ما ، بدون ریا ، پا گذاشتیم
گویی که پا به دیدهی اعدا گذاشتیم
آزادگی نگر که : به غفلتسرای عمر
دل را نبستهایم و بر آن پا گذاشتیم
یک عمر ، در کشاکش دنیا و آرزو ـ
بودیم و پا ، به روی تمنا گذاشتیم
شیرین نگشت کام دل از فتنهی رقیب
بر کامشان ، اگرچه که حلوا گذاشتیم
وقت معامله، دل خود را به نزد دوست
بی واهمه ، ودیعه به سودا گذاشتیم
بس طبع مرده را به دمی زنده کردهایم
حتی مسیح را ، ز نفس ، جا گذاشتیم
غم ها که دیدهایم در این روزگار شوم
ردّی از آن به صورت و سیما گذاشتیم
گشتیم چون ملول ز شهر و دیار خویش
گهگاه ، پا به دامن صحرا گذاشتیم
از خاکیان بجز غم و محنت ندیدهایم
«تا روی خود ، به عالم بالا گذاشتیم» ۱
سر خم نکردهایم چو در نزد جاهلان
سر را ، به زیر افسر دنیا گذاشتیم
بی بال و پر شدیم اگرچه به روزگار
با جهد ، پا به منزل عنقا گذاشتیم
با همت و تلاش ، پی درک مبهمات
پا از ثریٰ ، به سوی ثریا گذاشتیم
نقشی ز زندگانی خود را در این غزل
مسطورهای ، برای تماشا گذاشتیم
چون مَحرمی نبود که گوییم راز دل
ناچار ، راز دل ، به معما گذاشتیم
(ساقی) چو نیست دلبر و دلدار، لاجرم
دل را ، به پای ساغر و صهبا گذاشتیم .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/09/25
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
۱ ـ صائب
"انا لله و انا الیه راجعون"
با کمال تأسف و تأثر، باخبر شدیم استاد #علی_نظمی_تبریزی، ادیب و شاعر بلندپایه و رئیس انجمن ادبی «بزم سخن» تبریز، پس از عمری تلاش در امر پژوهش و سخنسرایی، در مورخ شنبه 25 آذر ماه 1402 در 96 سالگی، چشم از جهان فروبست و به لقای حضرت معبود پیوست.
زنده یاد استاد نظمی جان و دل خود را به رشحات عشق زنده ساخت و در طول حیات خود گهرهای ناب عشق و معرفت را به رشتهی تحریر کشید و نغمههای پرشور و شعور این شاعر عالیقدر هرگز از یادها زدوده نخواهد شد.
وی که ارتباط دوستی نزدیکی با استاد شهریار داشت، سرودن شعر را از 16 سالگی آغاز کرده و شاگرد ملک الشعرای بهار و محمدامین ادیب طوسی بوده است.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
ماده تاریخ :
کـوه بود و پَر زد از دنیا چو کـاه
شـاعــــری آزاده ، در وقـت پگـاه
گفت (ساقی) از جهــان کجمـدار :
« رفت نظمی، سوی درگـاهِ الاه »
2023 میلادی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(تمنای وصال)
دل اگر از تو بگوید سخنی، حق دارد
نقش سیمای تو ، زیبایی مطلق دارد
کِلک زرّین خداوند ، به ترسیم رخت
خط دیوانی و ریحان و محقَق دارد
مسجد شاه که اسطورهٔ نقش است و نگار
شمّهای از تو ، به کاشی معرّق دارد
مصدر دیدن روی تو ، به قاموس ادب
دهخداییست که دلواژهی مشتق دارد
زار و سرگشته و حیران سر زلف توام
بس که گیسوی تو ، حالات معلّق دارد
پاکی و دلبری آمیختهی هم شده چون
باغ رخسار تو ، نیلوفر و زنبق دارد
دوست دارم که شناور بشوم در نگهت
بسکه در برکهی چشمان تو زورق دارد
حرف دل را نتوان گفت به هر بیهدهگوی
که بیان دل ما ، شرح موَثق دارد
منّت (ساقی) و ساغر نکشد بادهگسار
تا که میخانهی چشمان تو ، رونق دارد
جرعهای میکشم از جام خیالت که مرا
مست و افتاده ترم ، از خط ازرق دارد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi