ابن عباس و تصریح به امامت پیامبر(ص). در صحیح مسلم روایتی آمده است که ابن عباس به ابن زبیر در مورد جواز متعه تصریح میکند که متعه حلال است، ولی نکته ظریف روایت این است که ابن عباس تصریح به مقام امامت برای پیامبر(ص) می نماید.
حال سوال ما از اهلسنت این است:
کجای قرآن نام پیامبر(ص) به عنوان امام آمده است، برای ما یک آیه صریح در اثبات امامت حضرت بیاورید،آیا ابن عباس دروغ گفته است؟آیا ابن عباس قرآن دیگری داشته است؟آیا قرآن تحریف شده است؟ یا اینکه مسئله چیز دیگری است.
منتظر پاسخ مخالفین هستم البته اگر پاسخی باشد
چرا احمد میر عرب با شیء سخت و آهنی آقای شریفی را مجروح کرد⁉️
✅بعد از جریان هجوم احمد میرعرب به آقای شریفی بارها سوالی مطرح شد که آیا این حمله و هجوم از قبل برنامه ریزی شده بود یا یک حادثه اتفاقی بود
👈در پاسخ به این سال فقط یک نکته را عرض میکنیم، طبق مبانی احمد اکنون ظهور اتفاق افتاده است، لذا احمد دستور داده است که اتباعش برای جهاد آماده باشند،سلاح تهیه کنند و حداقل اینکه چاقو و یا یک شیء فلزی سخت همراه داشته باشند
🌺🌺تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
#علت_حمله_میرعرب_مسلح_
هدایت شده از پایه های پوشالی در نقد مدعی یمانی ( احمدالحسن )
🙏 ریپورت شما، افتخار ماست.
✅ لطفا ما را آرزو به دل مگذارید . . . 🌹🌹🌹
.
چند بار متن پیام را خواندم، از وقاحت این مولوی کوهی تعجب نکردم چون او را می شناسم، او همان مزدور بیسواد تکفیری هست که دارد وظیفه خودش را انجام میدهد، از وقاحت کسانی در تعجبم که ادعاهای شان گوش فلک را پر کرده است و این روزها در حال دفاع از این مولوی هتاک مزدور هستند.
برادران مُنی را هم رها کنید، بلاخره کوهی سنی هست و ما نباید چیزی بگویم حتی اگر بگوید خواهران ما فاحشه هستند، بلاخره اینها برادر ما هستند و وحدت خدشه دار می شود
ننگ بر این برادری
#کوهی_خواهران_بسیج_فاحشه_سپاه_زناکار
گفتگوی علمی در مباحث اختلافی با ماموستا توحیدی
چندی پیش نقدی از جناب ماموستا توحیدی از علمای اهلسنت کردستان به دست بنده رسید که در این نقد ایشان مبانی و مباحث آیت الله سید کمال حیدری در مباحث امامت بر اساس کتاب مطارحات فی الامامه ایشان را نقد کرده است.
عده ای از دوستان از بنده درخواست کردند که به نقد ایشان پاسخ دهم، بعد از درخواست دوستان و هماهنگی با جناب ماموستا توحیدی قرار بر این شد که در یک فضای علمی و برادرانه گفتگوی با یکدیگر داشته باشیم، لذا از باب رعایت امانت سخنان و نقد های ایشان را ذکر کرده و بعد از آن نقد خودم بر مطالب ایشان را بارگذاری میکنم
پاسخ به مقاله ماموستا توحیدی به آیت الله سید کمال حیدری در مباحث امامت
نقدي بر نقد ماموستا توحيدي:
از شخصي به نام ماموستا توحيدي نقدي در سخنان آيت الله سيد کمال حيدري در موضوع امامت و نظرات و استدلالات ايشان به دست بنده رسيد و عده اي از عزيزان از بنده درخواست پاسخ به اين مطالب را داشتند،لذا بعد از مطالعه نقد ايشان بر آن شدم که چند سطري در نقد اين نقد بنويسم.
قبل از شروع و نقد مطالب جناب ماموستا توحيدي از ايشان بابت مطالعه کتب علماي شيعه و ورود به نقد و گفتگوي علمي تشکر کرده و اميدوارم که اين گفتگو ها در فضاي علمي و به دور از قال و قيل ها ادامه داشته باشد.
آيت الله سيد کمال حيدري در مباحث مطارحات في الامامة خودشان مقدماتي را براي ادله شيعه در بحث امامت مطرح کرده اند که يکي از مهم ترين مقدمات مورد اشاره ايشان اشاره به جريان قرطاس و مخالفت عده اي از صحابه به رهبري عمربن خطاب با پيامبر(ص) در مورد نوشتن وصيت حضرت مي باشد.
جناب ماموستا توحيدي به اين استدلال استاد چند اشکال وارد کرده اند که بنده به صورت تيتر وار آنها را ذکر ميکنم و سعي خواهم کرد به مدد خداوند و اهلبيت(ع) يک به يک آنها را پاسخ دهم.
پاسخ ماموستا توحيدي به حديث قرطاس:
عمربن خطاب در قبال سخن پيامبر(ص) و مخالفت با ايشان اجتهاد کردند.
در جريان صلح حديبيه حضرت علي(ع) هم با پيامبر(ص) مخالفت کرد.
پيامبر(ص) راي عمر بن خطاب را پذيرفت.
حديث قرطاس ربطي به مسئله امامت ندارد.
اگر قرار بر ادعا باشد اهلسنت روايتي دارند که پيامبر(ص) ميخواست براي ابوبکر خلافت را بنويسد، پس حديث قرطاس دليل بر خلافت ابوبکر است.
ما اکنون براي رفع اختلاف بايد به چه کسي رجوع کنيم.
هر چند معمولا شبهه کوتاه است و پاسخ مفصل، اما تمام سعي خودم را خواهم کرد که پاسخ ها مختصر و کوتاه باشد.
پاسخ به نکته اول:اجتهاد عمر مقابل پيامبر(ص)
جناب ماموستا توحيدي، برادر بزرگوار و عزيز،آيا اهلسنت معتقد به اجتهاد در مقابل نص هستند؟چگونه مدعي مي شويد که عمر بن خطاب در مقابل پيامبر(ص) اجتهاد کرد در حالي که آيات قران و عقيده اهلسنت بر اين است که اجتهاد در مقابل نص باطل است
پاسخ شما به اين آيات قرآن چيست؟
فَلَا وَرَبِّكَ لَا يؤْمِنُونَ حَتَّي يحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لَا يجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيتَ وَيسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند؛ و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نكنند؛ و كاملا تسليم باشند.
النساء(65)
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَلَهُ عَذابٌ مُهين. النساء/14.
و آن كس كه نافرمانى خدا و پيامبرش را كند و از مرزهاى او تجاوز نمايد، او را در آتشى وارد مىكند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براى او مجازات خواركنندهاى است.
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا
الأحزاب(36)
هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرماني خدا و رسولش را كند، به گمراهي آشكاري گرفتار شده است!
بطلان اجتهاد در مقابل نص به قدري محکم و صريح مي باشد که حتي ابن تيميه در بطلان چنين عقيده اي حکم به کفر صادر کرده است و چنين مي گويد:
معارضة أقوال الأنبياء بآراء الرجال ، وتقديم ذلك عليها هو فعل المكذبين للرسل، بل هو جماع كل كفر.
هر كس راي خودش را مقدم بكند بر راي پيامبر در واقع آن شخص پيامبر را تكذيب كرده است و كافر شده است
درء تعارض العقل والنقل ج 5ص204 ابن تيميه
پس ادعاي حضرتعالي و توجيه عمل خليفه دوم به عنوان اجتهاد خلاف قرآن و سنت و عقيده مسلم مسلمانان است و حکم آن هم طبق سخن ابن تيميه کفر است
نکته دوم:
مدعي شديد که اگر عمل خليفه دوم مخالفت با وحي است پس همين حکم براي حضرت علي(ع) هم ثابت مي شود، زيرا روايت داريم که ايشان هم در صلح حديبيه هنگامي که رسول خدا به علت مخالفت مشرکين به حضرت علي(ع) دستور داد تا اسم ايشان را به عنوان رسول خدا از صلح نامه پاک کننده از اين امر امتناع کردند.
در پاسخ شما عرض ميکنم که:
1-در روايات صحيح شما وارد شده است که آن کسي که به حضرت علي(ع) گفت اسم رسول خدا را به عنوان رسول الله حذف کند سهيل بن عمرو بوده است، نه شخص رسول خدا (ص). و اميرمؤمنان عليه السلام در پاسخ به او گفت كه هرگز آن را محو نخواهد كرد:
چنانچه نسايي با سند معتبر چنين نقل ميکند:
أَخْبَرَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ هَاشِمٍ الْجَنْبِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيِّ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنَ قَيْسٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيٍّ: " تَجْعَلُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ابْنِ أُكْلَةَ الأَكْبَادَ حَكَمًا؟ قَالَ: إِنِّي كُنْتُ كَاتِبَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، فَكَتَبَ: هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَسُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو، فَقَالَ سُهَيْلٌ: لَوْ عَلِمْنَا أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا قَاتَلْنَاهُ، امْحُهَا، فَقُلْتُ: هُوَ وَاللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُكَ، لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَرِنِي مَكَانَهَا، فَأَرَيْتُهُ فَمَحَاهَا.
از علقمة بن قيس نقل شده است كه به على (عليه السلام) گفتم: آيا بين خود و بين فرزند جگر خوار، حَكَم (داور) قرار مىدهي؟ فرمود: من در روز حديبيه كاتب رسول خدا صلى الله عليه وآله بودم پس نوشت (م): اين صلحنامهاى است بين محمد رسول الله و سهيل بن عمرو. پس سهيل گفت: اگر ما مىدانستيم كه او رسول خدا است، با او نمىجنگيديم، آن را پاك كن. من گفتم: به خدا سوگند كه او رسول خدا است، اگر چه بر خلاف ميل تو باشد، به خدا سوگند آن را پاك نمىكنم. پس رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: جاى آن را به من نشان بده، پس نشان دادم و آن حضرت آن را محو كرد.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاى303 هـ)، السنن الكبرى، ج 5، ص167، ح8576
2- حتي در صورت پذيرش دستور توسط خود رسول خدا(ص) خود علماي اهلسنت بسيار زيبا پاسخ اين شبهه شما را داده اند و تصريح نمودندکه حضرت علي(ع) با پيامبر(ص) مخالفت نکرد بلکه رعايت ادب را انجام داد و همين نشانه ايمان ايشان بود چنانچه نووي شارح صحيح مسلم و ابن بطال چنين گفته اند:
ابن بطال قرطبي، در شرح صحيح بخارى در اين باره مىنويسد:
وإباءة علىّ من محو (رسول الله- صلى الله عليه وسلم-) أدب منه وإيمان وليس بعصيان فيما أمره به، والعصيان هاهنا أبر من الطاعة له وأجمل فى التأدب والإكرام.
خوددارى على (عليه السلام) از محو جمله «رسول الله» نشانه ادب و ايمان او است، نه اين كه عصيان و سرپيچى از دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله باشد. سرپيچى در اين جا، بهتر از اطاعت، و از جهت ادب و احترام، زيباتر بوده است.
إبن بطال البكري القرطبي، ابوالحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاى449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 8، ص88، ت
و علامه نووى در شرح صحيح مسلم مىگويد:
وهذا الذي فعله علي رضي الله عنه من باب الأدب المستحب لأنه لم يفهم من النبي صلى الله عليه وسلم تحتيم محو علي بنفسه ولهذا لم ينكر ولو حتم محوه بنفسه لم يجز لعلي تركه ولما أقره النبي (ص) على المخالفة.
اين كار على (عليه السلام) از باب ادب مستحب بوده است؛ زيرا فهميده نمىشود كه رسول خدا صلى الله عليه وآله لازم دانسته است كه على (عليه السلام) خودش محو كند؛ به همين خاطر رسول خدا اشكال نگرفت. اگر محو كردن توسط خود على حتمى بود، براى او جايز نبود كه آن را ترك كند و رسول خدا او را بر مخالفتش تأييد نمىكرد.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج 12، ص135،
3- نکته بعدي که بسيار مهم است و پاسخ به ادعاي بعدي حضرتعالي هم مي باشد، رضايت و عدم مخالفت پيامبر(ص) با عمل حضرت علي(ع) مي باشد تا جاي که در روايت شما تصريح شده است پيامبر(ص)بعد از اين ادب و تواضع حضرت امير(ع) به ايشان تبسم نمودند و اين در حالي است که در جريان قرطاس پيامبر(ص) از سخنان عمر بن خطاب اندوهناک شد و به حالت ناراحتي آنان را از بيت خويش بيرون کرد، با دقت به اين قسمت از روايات خودتان دقت بفرمايد
فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ. قَالَ: «قُومُوا عَنِّي».
وقتى صحابه اختلاف و سر و صدا كردند، رسول خدا (ص) فرمود: از پيش من بيرون برويد.
صحيح البخاري، ج1، ص36، ح 114، كتاب العلم، ب 39، باب كِتَابَةِ الْعِلْمِ.
و طبق نقل احمد بن حنبل، آن حضرت غمگين شدند:
فلما أكثروا اللغط والاختلاف وغمّ رسول الله صلى الله عليه وسلم.
وقتى اختلاف و سر و صدا زياد شد، رسول خدا (ص) غمگين شدند.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص324، ح2992، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
و بلاذرى نوشته است:
فغم ذلك رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وأضجره.
سخن اصحاب، آن حضرت را غمگين و آزرده خاطر كرد
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص 562 ح 1141
ابن سعد نيز در طبقات الكبرى اين تعبير را آورده است:
وغموا رسول الله صلى الله عليه وسلم.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 2، ص 244.، ناشر: دار صادر - بيروت.
و حتي اين مسئله به قدري براي امت اسلامي سنگين است تا جاي که در اول روايت آمده است ابن عباس گريه ميکرد و تصريح مي نمود که تمام مصيبت هاي اسلام به خاطر مخالفت خليفه دوم با پيامبر(ص) بود
بنابراين، قضيه مخالفت عمر بن الخطاب، با قضيه حديبيه تفاوت اساسى دارد. طبق اعتراف بزرگان اهل سنت، عملكرد اميرمؤمنان عليه السلام، ادب و نزاكت آن حضرت را ثابت مىكند؛ اما قضيه عمر بن الخطاب اين چنين نيست؛ بلكه مخالفت صريح با دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله محسوب مىشود.
نکته سوم:
در قسمتي ديگر از نقد خود اينگونه بيان کرديد که:
جناب آيت الله در زمان پيامبر وقتي اصحاب بر سر نوشتن يا ننوشتن فرمان پيامبر اختلاف کردند مرجعيت که همان پيامبر باشد کدام يک از اين دو راي را عملي نمود؟
اگر مرجعيت که همان پيامبر بود عملا راي امثال عمربن خطاب را پذيرفت چرا ديگران کاسه داغ تر از آش شوند و راي مرجعيت را نپذيرند؟
جناب ماموستا روايات قسمت قبلي پاسخي است بر ادعاي ديگر حضرتعالي که مدعي شديد پيامبر(ص) نظر عمر بن خطاب را پذيرفت در حالي که روايات صحيح شما خلاف اين مسئله را ثابت ميکند، چشم پوشي از اينکه اين ادعاي شما يعني اعلم و افضل بودن خليفه دوم بر پيامبر(ص) و اثبات همان اهانتي که خليفه دوم به پيامبر(ص) کرد و آن توهين، ادعاي هذيان گويي به حضرت است.
اکنون ما ثابت نموديم طبق روايات صحيح شما پيامبر(ص) نه تنها سخن عمر بن خطاب را تاييد نکرد بلکه ناراحت؛ غمگين و آزرده خاطر شد تا جاي که آنان را از منزل خويش بيرون کرد، اما ما به عنوان يک تحدي از شما درخواست ميکنيم براي ادعاي خويش روايت صحيحي ارائه کنيد که در اين جريان پيامبر(ص) تصريح به قبولي قول و رضايت از خليفه دوم کرده باشند.
نکته چهارم:
شما در حالي مدعي شديد حديث قرطاس ربطي به مسئله امامت ندارد که خود حضرتعالي در ادامه مطالب تان به روايتي استدلال کرديد که قصد پيامبر(ص) از کتابت، معرفي ابوبکر به عنوان خليفه بوده است.
واقعا از اين تناقض و تعارض سخن اول شما و استدلال به اين روايت در شگفتم که چگونه متوجه اين تناقضگويي نشديد.
در ادامه پاسخ بايد عرض کنم خود بزرگان اهلسنت تصريح نمودند که هدف پيامبر از کتابت نوشتن اسامي خلفاء بعد خودش بوده است چنانچه ابن حجر و عيني چنين گفته اند:
وقال سفيان بن عيينة : أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع منهم الاختلاف
فتح الباري ج 1 ص 209 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب
عمدة القاري ج 2 ص 171 عمدة القاري شرح صحيح البخاري ، اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت