در آخرین نامه اش خطاب به دخترکش نوشته بود بعد از من سختی های زیادی را متحمل می شوید که علت و باعث آن نبودن من است . اما چون راهم راه حق است بر خود تکلیف می دانم که بروم و چاره ای جز این ندارم .
چون چاره نیست می روم می گذارمت
ای پاره . پاره تن من به خدا می سپارمت
#ریحانه_پاره_تن_بابا
#شهید_علی_پیرونظر
در تمام دوران عقد . هر وقت به خانه ما می آمد شاخه ای گل میخک می خرید . وقتی از راه می رسید چه کسی خانه بود یا نبود داخل حیاط که می شد بلند می گفت یا الله .زنگ خانه را یک بار بیشتر نمی زد و این باعث شده بود که من صدای زنگ علی آقا را بشناسم . اول که می رسید به آشپزخانه سراغ مادرم می رفت وبعد از سلام و احوال پرسی یه ناخنک به غذا می زد و مادرم هم از ته دل می گفت نوش جانت . و عجیب علی آقا را دوست داشت .
آنقدر آرام بود که هر کس در کنارش احساس امنیت و آرامش می کرد . خوش برخورد و خوش اخلاق . بسیار با ادب بود و در پوشیدن لباس خیلی مرتب و اتو شده .
با زبانش کسی را نمی رنجاند . گله و شکایتی از روزگار نمی کرد و همیشه شکر گزار بود .
روزهای خوش با او بودن کوتاه بود . الان با دیدن این عکس و دیدن گل میخک یادش افتادم .
سالهاست که من برایش گل می برم اما من کجا و علی آقا کجا ؟؟
عملیات بیت المقدس ۲ با رمز یا زهرا شد .
یاز هرا . یا زهرا . یا زهرا
ما را نیز چون شهدا عاقبت بخیر بگردان
@sharikerah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا خوش دارم #گمنام و تنها باشم
تا در غوغای کشمکش های پوچ ،
مدفون نشوم.
#شهید_مصطفی_چمران
🏴🏴🏴🏴🏴
عطــــر ِ شما
پیچیده میــان ِ خاطراتـــــم!
پس عمیق تـــــر نَفَس میکــشم !
به امید وصال
#شهید_علی_پیرونظر
@sharikerah
🇮🇷🇵🇸
🎥 شهدا، قهرمان های کشور ما هستند
🍃🌹🍃
🔻شهدا قهرمان کشورند؛ قهرمانهای کشور ما شهدا هستند؛ بالاتر از شهدا ما هیچ قهرمانی نداریم؛ اینها هستند که در دشوارترین میدانها مبارزه کردند و توانستند به عالیترین درجات برسند و توانستند دشمن را شکست بدهند؛
🔺جوان احتیاج به الگو دارد و اینها الگوهای زندهی کشور ما و جوانهای ما محسوب میشوند؛ یاد اینها باید زنده بماند.
(بیانات در دیدار خانوادههای شهدا ۱۴۰۲/۴/۴)
@sharikerah
هر شهید
مثل یڪ فانوس است
مےسوزد و
نور مےدهد✨
و از کنار او بودن
تو هم نورانی مےشوی
با #شهدا که رفیق شدی
#شهید مےشوی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
هر آمدنی رفتنی دارد جز شهادت!
شهید که شدی، میمانی یعنی خدا نگهت می دارد برای همیشه...
شب یلدا بود . ریحانه نوزده روز بود که به دنیا آمده بود . ولی از علی آقا هیچ خبری نبود . او که موقع رفتن به منطقه قول داده بود موقع به دنیا آمدن فرزندمان در کنارم باشد . ولی هیچ خبری ازش نبود . گوسفندی که برای قربانی گرفته بودند گوشه حیاط مانده بود و من اصرار داشتم که تا علی آقا نیاید نمی گذارم برایم چیزی قربانی کنید . پدر و مادرم با دیدن اشک های من غصه می خوردن .
با هر زنگ تلفن همه از جا می پریدیم . شیری که به ریحانه می دادم بیقرارش می کرد . مدام بی تابی می کرد . اشتهایی به غذا نداشتم . هر چند دقیقه لای درب حیاط را باز می کردم و انتهای کوچه را نگاه می کردم و آرزو می کردم علی آقا را با کوله پشتی اش ببینم . اما بی فایده بود .
شب همه بچه ها خانه پدرم بودن . همه با دیدن حال و روز من و اشک های بی صدایم شب یلدا را از یاد بردن . هر کس چیزی می گفت . اما من فقط به قول علی آقا فکر می کردم که با اطمینان گفت قول می دهم برگردم ........
آن شب خیلی طولانی تر از شب یلدا بود . مهمان ها که رفتند . ریحانه را خواباندم . گوشه ای نشستم و دست به دامان خدا شدم . و از ته دل التماس کردم که خدایا من را به نبود علی امتحان نکن . هوا سرد بود . نم نم برف می بارید . از پنجره به حیاط نگاه می کردم . و با خودم می گفتم . خدایا علی کجاست ؟ چه می کند ؟ در هوای سرد بیابان های میاندوآب نکند سرما بخورد . نکند پایش دوباره درد بگیرد .........
آن شب صبح نمی شد و انتظار تمام وجود من را تکه تکه می کرد .
ادامه دارد .......
@sharikerah