با موتور برای برگزاری کلاسهای آموزشی میرفت شهرکهای اطراف دزفول. یک شب در مسیر ترددش با یک تراکتور تصادف کرده بود. مچ پایش به بدترین شکل شکست و تحث عمل جراحی قرار گرفت. با این وجود باز هم استراحت را بر خود حرام کرده بود. خوابش را هم منتقل کرده بود به محل بسیج و با آن شرایط کمتر توی خانه پیدایش میشد.
#شهید_محمدرضا_روشندلپور
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
توی همان سالهای نوجوانی، مدام میگفت دوست دارم شهید بشم و از دنیا و گناهاش راحت بشم. میگفت انسان به دنیا اومده که بره پیش خدا، اما دوست ندارم به مرگ طبیعی از دنیا برم. این صحبتها از زبان کسی که سیزده - چهارده سال بیشتر نداشت، برایم عادی نبود.
#شهید_حسین_خبری
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
داشتیم عقب نشینی میکردیم. از زمین و آسمان آتش میریخت سرمان. هر کس کلاه خودش را گرفته بود باد نبرد. هنر هر کداممان این بود که خودمان را برسانیم عقب. محمدرضا پایش ترکش خورده بود و پوتینش پر شده بود از خون. به سختی راه میرفت. در این بین صدای کمک خواستنی از بین نیزارهای حائل بین ما و عراقیها بلند شد. محمدرضا خواست که برای کمک برود. اصرار کردیم بماند. شرایط، شرایط خاصی بود که هر کس باید گلیم خودش را از آب بیرون میکشید. اما محمدرضا بیخیال اصرارهای ما رفت لای نیزارها و چند دقیقه بعد دیدیم مجروحی را روی کولش انداخته است و دارد لنگان لنگان بر میگردد. مثل همیشه آرام و خندان و بیادعا.
#شهید_محمدرضا_روشندلپور
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
شهید عبدالکریم اخشم همیشه میگفت در حب ریاست خیلیها سقوط میکنند. اگر یک مسلمان و مومن بتواند از این خاکریز بگذرد مسلما به درجات عالی انسانی خواهد رسید.
#شهید_عبدالکریم_اخشم
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
عاشق این بود که مجلس روضهای برپا شود، برود یک گوشهای بنشیند و اشک بریزد. چند بار پیش آمده بود که توی مجالس امام حسین (ع) از شدت گریه بیهوش شود.
#شهید_صفرعلی_قاسمی
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
بعد عملیات خیبر دیدمش. تازه از منطقه برگشته بود. گرم احوالپرسی و خوشوبش کردن شدیم. از سر و رویش طراوت حضور در آن خاکهای مقدس و آدمهای آسمانی میریخت. با لبخندی دلنشین گفت: «وقتی توفیق شهادت نباشه، همین میشه! یه ترکش اومد خورد بهم، یه دفعه دید اشتباه اومده، دوباره زد بیرون و رفت!»
#شهید_محمدرضا_روشندلپور
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
قبل از عملیات فتحالمبین همه نیروها از سراسر کشور در پادگان دوکوهه جمع شده بودند. به دلیل تعدد نیرو غذا جیرهبندی شده بود. هنگام توزیع غذا معمولا صفوف شلوغی تشکیل میشد و نان خالی هم برایمان غنیمت بود. موقع نهار دیدم غذا نمیخورد. رفته یک گوشهای! پرس و جو که کردم فهمیدم در آن وضعیت روزه میگیرد. برایم عجیب بود. این که نوجوانی توی این سن و سال به درجاتی میرسد که بعضا ما از درک آن عاجز میمانیم.
#شهید_عبدالکریم_عباسی
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
در منطقه تپه موشکی مستقر بودیم. هشت سنگر کمین داشتیم که شبها باید بصورت آرام و بی سرو صدا به آنجا میرفتیم تا دشمن متوجه نشود. به دلیل نزدیکی این سنگرها به خط دشمن کاملا سکوت میکردیم. هنگام اذان صبح دیدم که شهید پورمحمد از توی یکی از سنگرها با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. در این حال عراقیها ما را زیر آتش گلوله گرفتند. فریاد زدم حسن اذان نگو ما را میکشند. گفت هیچ غلطی نمیتوانند بکنند و صدای اذان گفتنش را بلند تر کرد. با اینکار به همه روحیه داده بود.
#شهید_حسن_پورمحمد
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
هدایت شده از هیات محبان اباالفضل العباس(علیه السلام)
#اطلاعیه
مـراسـم سوگواری شهادت
امـام عـلـی عـلـیه الـسـلام
و ایـــام شـــبــهـــای قـــدر
هیئـت محـبـان اباالفضـــل
الـعبـــاس علـیـه الـســــلام
محفــل فدائیــان ولایــــت
دارالــمـــؤمــنین دزفـــــول
@mohebandez
@shohada_mohebandez
@jahadi_mohebandez
@shahidvelayati
اطلاعیه راهپیمایی بزرگ روز قدس در دزفول
▫️ جمعه ۲۵ فروردین
▪️ میدان وحدت اسلامی(حاج مرادی)
به سمت مصلای امام علی (ع)
▫️ زمان تجمع ۱۱ صبح
▪️شروع حرکت ۱۱:۱۵ صبح
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
ساده بود و بی آلایش و بی ادعا. در عین شوخ طبعی هنرمندی توانا بود. ابتدای تشکیل حزب جمهوری اسلامی در دزفول، سید شد مسئول شاخه دانش آموزی حزب و در آنجا فعالیتهای فرهنگی خود را در ارتباط با کودکان و نوجوانان آغاز کرد. گاهی سید مهدی را می دیدم با یک جعبه مداد رنگی و یک کتاب قصههای کودکان(تصاویر کتاب سیاه و سفید بود) نشسته و تصاویر آنرا رنگ میکند. اگر میپرسیدی برا چه این کار را میکنی؟ میگفت: این طوری جذابیت بیشتری برای بچهها دارد و باعث کتاب خوانی آنها میشود. به شدت به کار برای کودکان علاقه داشت.
#شهید_سیدمهدی_غفاری
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb
با وجودی که اوضاع مالیشان بد نبود، اما کار را بر تفریح ترجیح میداد. مدارس که تعطیل میشد، زیر آفتاب داغ و سوزان تابستانهای دزفول کار میکرد، حتی با زبان روزه و در ماه مبارک رمضان. درآمدش را میرساند دست جوانان انقلابی دربند رژیم پهلوی. یا نوارکاست و کتابهای مذهبی میخرید و بین افراد توزیع میکرد تا به نوعی مبلغی برای اسلام باشد.
#شهید_کرمعلی_خسروآبادی
#_شوادون_خاطرات
@shavadon
https://eitaa.com/joinchat/2732851499Cab6458eedb