eitaa logo
بانوان شایسته
336 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
843 ویدیو
28 فایل
کانال رسمی بانوان شایسته طراز انقلاب اسلامی 🆔 ادمین @shayesteganeenghelab ____________________ زیر نظر قرارگاه کمیته های سعادت وصیانت انقلاب اسلامی مسجد پایه/ محله محور ویژه بانوان
مشاهده در ایتا
دانلود
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 تا حالا شده از یه شاخه گل رز خوشتون بیاد و دلتون بخواد بوته اش رو داشته باشید؟! 🌸ایده های نو در: @shayestegan98
💐 امام رضا علیه‌السلام : "زنان بنی‌اسرائیل به بی‌عفتی افتادند، فقط بخاطر کم‌توجهیِ شوهرانشان ... » 📚مکارم الاخلاق/ص۸۰ قابل توجه آقایون اگه زندگی سالمی میخواین محبت رو از همسر و دخترانتون دریغ نکنید. @shayestegan98
تفاوت رک‌گویی و صراحت با وقاحت و بی‌ادبی 🔸رک (FRANK) به معناى ابراز نظر شخصى در مورد مسائلى است كه مربوط به خود ما می‌شود. 🔸مثلا من فلان غذا رو دوست ندارم و اگر در مورد علاقه‌ من به خوراکی سوال بشه، با صراحت این مسئله رو بازگو می‌کنم؛ يا فرضاً دوستى از من می‌پرسه مياى بريم بيرون؟ اگه نخوام برم، براحتى بگم نه، الان حوصله ندارم، اين ميشه نظر شخصى من در مورد خودِ من 🔸و اما گستاخی یا وقاحت (RUDE) در رابطه با نظرات ما در مورد ديگران است. 🔸مثلا من به دوستم می‌گم (خصوصا وقتی هیچ نظری از من خواسته نشده) چقدر چاق هستى! يا بگم این لباسی که پوشیدی چقدر زشته! وای.. ببخشيد، آخه من خیلی رک هستم و صراحت لهجه دارم، فرق «رک بودن» و «وقاحت» رو بدونيم و هرچه در ذهنمون اومد رو در قالب رک‌گویی تحويل مردم ندهید. 💌 این نوع گستاخی را می‌شود مصداقی از مصادیق حق‌الناس دانست، حق الناس حقوقی است که انسان در رابطه با دیگران باید رعایت کند و رعایت نکردن حقوق دیگران باعث گرفتاری انسان هم در دنیا و هم در قیامت می‌شود. @shayestegan98
🔻چند نکته ضروری برای پاکسازی لباس‌ها از ویروس کرونا @shayestegan98
👇🏻👇🏻👇🏻
‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄   دستان کوچک و نرمش از کف دستانم لیز خورد، صدای گریه و صورت مثل لبو قرمز شده اش خبر از خراب کاری می داد. جلدی از روی تخت برمی خیزم و دست به کار می شوم. تروتمیز که شد، لبخند ملیحی روی لب های ظریفش نقش بست؛ لبخند کوتاهش دلم را برد. در همین مدت کوتاه، مهرش بیشتر از قبل به دلم افتاده، انگار سالهاست عاشقش هستم. شیرش را که خورد، مجدد خوابش برد. فرزام هم تا سرش را روی متکا می گذاشت خوابش می برد، همیشه به سر بر بالین گذاشتن و آسوده به خواب رفتنش غبطه می خوردم. حال پسرمان مانند پدرش است. آه! پدر... مجدد به عقب برمی گردم... |فرزام از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. هدیه حاج حیدر را می بوسید و روی چشمانش می گذاشت. مدام نوای کربلا کربلا ما داریم می آئیم را می خواند. در دلمان غوغایی به پا شده بود، هیچکدام کربلا را ندیده بودیم و حال حاج حیدر به مناسبت تولد فرزام ترتیب این سفر خاطره انگیز را برایمان داده بود. همان سفری که ذکر لب همه در وصفش این بود " کربلا یه چیز دیگه اس. تا نبینی نمی فهمی چی میگم" سومین روز سفر، مصادف شده بود با تولد فرزام. من و فرزام از کاروان جدا شدیم و در بین الحرمین ماندیم. آسمان از سر شب بنای ناسازگاری گذاشته بود، از ستاره های چشمک زن خبری نبود؛ ابرها خشمگین تر از شب های قبل بودند. فرزام با صوت دلنشین دعای کمیل را خواند. دعا و اشک و دلدادگی مان که به پایان رسید. فرزام بی مقدمه گفت: «شب تولدمه، نمی خوای بهم کادو بدی؟» نگاهی به دلدار کردم و گفتم: «تو جون بخواه.» _جونت سلامت عزیزم. اما من یه چیز دیگه می خوام! +چی مثلا؟ _مثلا دل به دلم بدی. +من که قبلا دل به دلت دادم آقا... _دوباره دل به دلم بده خانوم. +چیکار کنم اونوقت؟ _یادته قبل محرم شدنمون چی بهت گفتم؟ "دلم هری ریخت. با اینکه خیلی پیشتر از اینها حدس می زدم که آماده رفتن باشد، باز خود را به آن راه می زدم. زمان رفتنش زودتر از آنچیزی که قبل ازدواج فکر می کردم در حال رخ دادن بود. چه زود رسید فصل رفتن!" با صدای لرزان گفتم: «به این زودی وقتش رسید؟ ما هنوز تازه عروس دومادیم! _وقتشه... تازه یکم دیرم شده، از اخبار خبر داری که خانومم. +فرزام من بدون تو می میرم! _زبونتو گاز بگیر دختر خوب. سفرقندهار که نمیرم. در رفت و آمدم. +خیلیا رفتن و برنگشتن! _خوش بسعادتشون. اما خیلیام رفتن و برگشتن. "فرزام بیخ گوشم حرف می زد، اما گوش هایم دیگر شنوای حرف هایش نبودند. نگاهم را به آسمان دوختم. ابرها کمی اینور و آنور رفتند و در آخر آسمان دلش ترکید و قطرارت زلال باران، زمین را سیراب کرد. همان زمینی که یک روز بی آب شده بود برای پاره تن فاطمه! همان زمینی که بی وفایی را در حق پسر علی تمام کرد. همان زمینی که در آن زمان، همه ی دارو ندار زینب را تشنه لب سر بریدند! زینب! صبر! دختر پهلوی شکسته صبور! فرزام می خواست به یاری زینب به پا خیزد اما من می خواستم پای بند زمینش کنم! مدتی در سکوت سپری شد. در دنیای دیگری سیر می کردم، فرزام بوسه ای به گوشه ی چادرم زد و گفت: «به حرمت بارون توی بین الحرمین، به حرمت چادر خاکی پهلو شکسته، به حرمت شهید تشنه لب، به حرمت دست های بریده عباس، راضی باش به رفتنم، بزار با دل خوش برم. شیعه مولا غیرتش برنمی داره که ناموس حسین بی کس و تنها میون دشمن بمونه! حادثه کرب و بلا نباید تکرار بشه.» صدای العطش، العطش به گوشم می رسید، صدای زجه ها و ناله ها... صدای شیحه اسبان، صدای فریاد زمخت نانجیبان، بوی معجر و خیمه های سوخته... بوی خاک..! باز هم خاک..! اینجا..! کربلا، زیر شر شر باران، چه کسی نوای العطش سر داده بود! من روی یک نقطه از زمین نشسته بودم و روحم به سالیان دور در همین نقطه سفر کرده بود. یک سو تن های بی سر را می دیدم و یک سو زینبی که حسین از دست داده و بی علمدار لشکر شده، در حال التیام و تسلی دادن است. بغض وامانده در گلویم شکست و چشمانم بیصدا باریدند. زل زدم به حرم و گفتم: _وقتشه؟ +آره جونم وقتشه! _برگشتیم تهران، خودم برات شال و کلاه می بافم. می گن اونجا هوا خیلی سرده... +الهی من تصدقت. داری می لرزی زیر بارون. پالتوی خاکستری اش را درآورد و روی دوش هایم انداخت. _زود به زود بهم زنگ می زنیا، باشه؟ +تمام سعیمو می کنم. _یعنی اونجا بهتون غذای خوب میدن؟ +آره چرا که نه. _نکنه همش کنسروی باشه، معده درد بگیری! +نگران نباش، بادمجون بم آفت نداره. اشک هایم بیشتر و بیشتر شدند. فرزام هم پا به پای من گریه می کرد و شانه های مردانه اش به لرزش درآمد. همه مردم به این طرف و آنطرف می دویدند تا سرپناهی بیابند از این بارانی که بی وقفه می بارید. یکی دو نفر از مردان عرب جمله هایی را خطاب به ما می گفتند و رد می شدند که هیچ کدامشان را متوجه نمی شدم. ┄━•●❥ ادامه دارد... @shayestegan98
خوب بخوابید تا کمتر شیرینی بخورید! 🛌 کمبود خواب باعث افزایش هورمون گرسنگی یا اشتها شده و سیگنال‌های فرستنده‌ پیام سیری رو سرکوب می‌کنه. @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن و شوهرهای ایرانی‌ در قرنطینه دعوایی نداشتند 🔸وزیر کشور امروز با ارائه آمار جالبی گفت که با توجه به حضور مردم در منازل ممکنه رفتارهای اجتماعی و فردی در خونه‌ها مورد تغییر قرار بگیره ولی براساس نظرسنجی‌ها و ارزیابی‌ها ۸۲ و نیم درصد از مردم مناقشه در خانواده‌ها رو تائید نمی‌کنن و نباید این موضوع رو به عنوان معضل عمومی مطرح کنیم، ولی متاسفانه در این مورد سیاه‌نمایی‌ صورت می‌گیره @shayestegan98
🌸در شرایط سخت هم امیدوار باش .... 🌸 زیرا گاهی رحمت_الهی از سیاه ترین ابرها می بارد @shayestegan98
🌸و خداوند همه‌ى اسما (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‌گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟ 🌸آیه 31 بقره 🌺 👇🏻👇🏻 @shayestegan98
02.Baqara.031.mp3
1.36M
🔸خداوند متعال اسما و اسرار عالم، از نام اولياى خود تا جمادات را به آدم تعليم داد. به تعبير امام صادق عليه السلام: تمام زمين‌ها، كوهها، دره‌ها، بستر رودخانه‌ها و حتّى همين فرشى كه در زير پاى ماست، به آدم شناسانده شد. 📌معلّم واقعى خداست وقلم، بيان، استاد وكتاب، زمينه‌هاى تعليم هستند. «عَلَّمَ» 📌 برترى انسان بر فرشتگان، به خاطر علم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ ...» «اسم» در عرف ما فقط به معنى نام و نشان است، ولى در فرهنگ قرآنى نامِ همراه بامحتواست. چنانكه‌ «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‌» يعنى خداوند صفات عاليه دارد. 📌 انسان براى دريافت تمام علوم، استعداد و لياقت دارد. «كُلَّها» 📌 فرشتگان عبادت بيشترى داشتند و آدم، علم بيشترى داشت. رابطه مقام خلافت با علم، بيشتر از عبادت است. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ... عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ» 📌 براى روشن كردن ديگران، بهترين راه، برگزارى امتحان و به نمايش گذاشتن تفاوت‌ها و لياقت‌هاست. «عَلَّمَ ... ثُمَّ عَرَضَهُمْ ... فَقالَ أَنْبِئُونِي» 📌 فرشتگان، خود را به مقام خليفةاللهى لايق‌تر مى‌دانستند. «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» @shayestegan98