eitaa logo
بانوان شایسته
332 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
846 ویدیو
28 فایل
کانال رسمی بانوان شایسته طراز انقلاب اسلامی 🆔 ادمین @shayesteganeenghelab ____________________ زیر نظر قرارگاه کمیته های سعادت وصیانت انقلاب اسلامی مسجد پایه/ محله محور ویژه بانوان
مشاهده در ایتا
دانلود
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم فاطمه صالحی🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
معجزه پیامبر رحمت ومهربانی 🔴 بريدگي ميان رشته كوه‌ها ⛰ 🌸وأَلْقى‏ فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهاراً وَسُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ 🌸 🌺 و درزمين كوه‏هاى ثابت ومحكمى افكندتالرزش آن را نسبت به شمابگيرد و نهرها ايجاد كردو راه‌هايى تاهدايت شويد 🌺 (نحل/ 15) 📌از نظر علمي ثابت شده كه: 1️⃣ كوه‏هااز ريشه به هم پيوسته ‏اندو همچون زرهى كره زمين رادربرگرفته ‏اند واين سبب میشود كه ازلرزش‌هاى شديد زمين كه بر اثر فشارگازهاى درونى هرلحظه ممكن است رخ دهدتاحدزيادى جلوگيرى شود. 2️⃣وضع خاص كوه‏هامقاومت پوسته زمين را درمقابل جاذبه ماه (جزر و مد) زياد مى‏كندو اثر آن رابه حداقل مى‏رساند. 3️⃣ از قدرت طوفان‌هاى شديدوحركت دایمى بادها بر پوسته زمين مى‏كاهد؛ چرا كه اگر كوه‏ها نبودند، سطح هموار زمين دایماً درمعرض تندبادها قرار داشت و آرامشى متصور نبود و از آنجا كه كوه‏ها يكى از مخازن اصلى آب‌ها (چه به صورت برف ويخ وچه به صورت آب‌هاى درونى) مى‏باشند بلافاصله بعدازآن، نعمت وجود نهرها را بيان كرده، مى‏گويد: «و براى شما نهرهايى قرار داديم» وَأَنْهاراً و از آنجا كه وجود كوه‏ها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه بخش‌هاى زمين را از يكديگر جدا مى‏كند و راه‌ها را مى‏بندد، چنين اضافه مى‏كند: «و براى شما راه‌ها قرار داد تا هدايت شويد» وَسُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ. ☘️ صاحب تفسير نمونه پس از بيان مطالب فوق چنين مي‌افزاید: «به هر حال آيه يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه حداقل در آن روز براى انسان‌ها كشف نشده بود» 🌸🍃@shayestegan98 🦋
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم زینب طوطی🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم نگین شریفی🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم فاطمه زهرا بکایی🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
#رمان_پلاک_سوخته 👇🏻👇🏻👇🏻
‍ ┄━•●❥ ❥●•━┄ قدم آخر را برداشت، به فاصله ی یک قدم روبرویم ایستاد. دستانم شل شدند و وسایل حاوی درون کیفم روی زمین پخش و پلا شدند. با صدای رسا شعری از علیرضا آذر را خواند: «"پشتمان طرح نقشه هایی هست، پشت هر نقشه حرف بسیار است، تا دهان مفت و گوش ها مفتند، پشتمان حرف مفت بسیار است!" با شعر افطار کردم، مرخصی بنده رو امضاء می کنید؟» باز قلبم مچاله شد و موش و گربه بازی اش شروع... بدنم سر شد، نمی توانستم تکان بخورم، به تته پته افتادم! توان زل زدن به چهره اش را نداشتم، انگار نه انگار همان دخترک خیره سر چند دقیقه قبلم که بی اجازه بالای منبر رفته ام. گفتم: «من... من...» با همان وقار همیشگی اش جواب داد: «مردم پشت سر همه حرف می زنن، سخت نگیرید!» کیف و کتاب خاکی شده را به دستم داد و آرام جوری که فقط من بشنوم گفت: «صبر مادر از حضرت ایوب بیشتر بود، صبر پهلو شکسته کجا و صبر من کجا..!» به آرامی از کنارم عبور کرد، من همچنان مات و مبهوت کارم ماندم و در دلم لعنت فرستادم به استادی که غیبت کرده بود. فرزام رفت و من ماندم با یک دنیا سکوت! "باریکلا، ایول" از دهان نیمی از بچه ها نمی افتاد، نیم دیگر هم که سوژه جدید دستشان داده بودم. دهان من بی موقع باز شد و لقمه پنیر افتاد در دست روباهان مکار! حالا واژه "برادر لاکچری" می شود ورد زبانشان! لقب پسرک مارک دار کم بود یک برچسب دیگر هم من اضافه کردم. بی آنکه منتظر واکنش های دیگر بمانم... بی آنکه به غیبت در کلاس بعدی فکر کنم، قدم هایم را تند و تندتر برداشتم، آنقدر تند که نفهمیدم چطور در عرض چند دقیقه خود را به ایستگاه مترو رساندم. صدای خوشمزه بازی بعضی از بچه ها هنگام خروج از کلاس در ذهنم می پیچد «سکوت قلبتو بکشن و برگرد، نذار این فاصله بیشتر از این شه!» نشستم روی صندلی، سکوت و سکوت... قطار اول... کتاب خاکی پهلو شکسته را ورق می زنم: {گویی تقدیر چنین بوده است که حضوره دو روزه من در دنیا با غم و اندوه عجین شود، هر چه بود گذشت!} درب قطار بسته شد و به سرعت گذشت... قطار دوم... {می دانستم غم، نان خورشت همیشه من است و اندوه، همسایه دیوار به دیوار دل من.} " نان خورشت! هر شب، هر شب... غم! شبانه روز اندوه! " درب قطار ناز می کرد برای بسته شدن، همین که چفت شد به سرعت نور گذشت... قطار سوم... {اما آمدم. آمدم تا دفتر زنان بی سرمشق نماند. آمدم، آمدم تا قرآن مثال بیابد، تفسیر پیدا کند، نمونه دهد، آمدم تا خلقت بی غایت نماند، بی مقصود نشود، بی هدف تلقی نگردد.} "سرمشق... دفتر... دفتر من کجاست؟! من سرمشق هایم را چطور تا کنون کامل ننوشته بودم؟! دفتر من کجاست؟ معلم منتظر است و من دفترم را سالهاست گم کرده ام. اما اکنون آماده ام، قلم به دست آماده ام... دفترم کجاست؟! " دختری با چارقد مشکی تا لب مرز رسید، کیف دستی اش وسط در گیر کرد و دفترش روی زمین افتاد! نمی دانم چه در دفترش داشت که تندی بیرون پرید و دفترش را برداشت. یعنی من کجای دنیا دفترم را رها کرده بودم!!! قطار سوم بی معطلی گذشت... {حسن جان! این هنوز ابتدای مصیبت است، رود مصیبت از بستر حیات تو عبور می کند!} "غم... سرمشق... مصیبت... مصیبت را جز صبر دوایی نباشد..." راست می گفت فرزام، صبر مادر از ایوب هم بیشتر بود! ┄━•●❥ ادامه دارد... 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
✍️امام باقر عليه السّلام : خداوند براى هر انسان رزق حلالى را مشخص و حتمى كرده است كه به طور كامل به او خواهد رسيد، و از طرفى رزق حرامى از طريق ديگر به او عرضه مى شود، پس اگر از آن حرام مقدارى برداشت به همان اندازه از مال حلال او كم مى شود و پيش خدا علاوه بر آن دو مال، زيادى و افزونى است كه خداوند در قرآن فرمايد: از فضل و زيادى كه پيش خدا است از او درخواست كنيد. 📚بحارالانوار ج ۱۰۳ ص۱۱ 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم فاطمه امیری🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم فاطمه سلمان🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم ریحانه صفدریان🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋
سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی» 🌺شایسته گرامی سرکارخانم فاطمه زهرا سراجی🌺 🌸🍃 @shayestegan98 🦋