#چه_خبر
🔺رییسجمهور امروز اعلام کرد اماکن مقدس، تا نیمه اردیبهشت همچنان بسته است.
🔺مغازهدارهای بازار و پاساژها از اول اردیبهشت کارشون رو آغاز میکنن، اما ۶ بعد از ظهر تعطیل میشن.
🔺مشاغل پرریسک، مثل ورزشگاهها و مشاغلی که اجتماعات دارن، همچنان بسته خواهد بود.
@shayestegan98
#سالم_خوری
🚰آب ولرم بخوریم یا آب خنک؟
در تصویر خواص آب ولرم و مضرات آب خنک رو بخونین و برای عزیزانتون هم بفرستین.
@shayestegan98
┄━•●❥ #پلاک_سوخته ❥●•━┄
#پارت_پنجاه_و_هشتم
سراغ کمد مشترک می روم. لباس فیروزه ای رنگم، را به تن می کنم سپس سمت میز دراور می روم و کمی برای دلبرم تیشان فیشان می کنم. جلوی موهایم را اطو می کشم و به سمت راست صورتم می ریزم. لاک فیروزه ای رنگم از وقتی لباسم را دیده، خود را به این در و آن در می زند تا روی ناخن هایم به نمایش در بیاید. چشمک هایش را بی جواب نمی گذارم و ناخن هایم را از لاک بی نصیب نمی گذارم. خودآرایی برای جان جانان به اتمام می رسد. بوی غذا کل خانه را برداشته، توی آشپزخانه سرک می کشم مبادا میز شاعرانه ام چیزی کم و کسری داشته باشد. مردک چشمانم روی میز زوم می شود، شمع ها در انتظار روشن شدن به سر می برند. سرویس آرکوپال با طرح گل ریز صورتی آماده پذیرایی هستند. دوغ ترش و ترشی خان جان و سالاد اندونزی برای معده مبارک دلبری می کنند. بوی غذا مستم کرده و دعوای روده بزرگه با روده کوچیکه آغاز گشته... صدای قفل کلید در به دعوایشان خاتمه می دهد.
فرزام طبق عادت خستگی را پشت در خانه جا گذاشته و با چهره بشاش وارد خانه می شود و یک شاخه گل رز صورتی در دست چپش دارد. پاهایم میخکوب کف آشپزخانه شده بودند و هر چه اصرار می کردم تکان نمی خوردند. به پیشواز نرفتن فرزام غیرممکن بود اما امشب ممکن شده بود. بالاخره صدای فرزام درآمد: «سلام. خانوم خونه. خانوم خانوما. هستی و نمی آیی به استقبال! نکنه دستت بنده؟!» صدایم در گلو خفه شده بود و در نمی آمد. سارینا جلوی چشمانم ویراژ می رفت و پی کارش نمی رفت. تا دل دستور رفتن پیش فرزام را صادر کند، فرزام روبرویم ظاهر شد «عه اینجایی که. چرا جواب نمی دی. بفرمایید. تقدیم با عین شین قاف!» لنز چشمانش، برق چشمانم را به کار انداخت. گل را بو کردم و مجدد زل زدم به چشمانش و گفتم: «سلام نیمه ی جانم! خداقوت. تندی لباساتو عوض کن. میز در انتظار میزبانیست.» با لبخند ملیحش پاسخ داد «چشم عزیزم. راستی چه جذاب تر شدی امشب.» چشمکی حواله ام کرد، لب هایم مثل همان روزهای اول گل انداخت. فرزام این ماهی... از آب زلال تر... هر چه سارینا چشمش دنبال فرزام بدود، چشم فرزام من پی گناه نمی دود. پس حیف است شب به این خوبی را بی خود و بی جهت به کام هردویمان زهر کنم.
.
.
اخبار شبانگاهی از هر کجای عالم خبر برای پخش کردن داشت. در دلم گفتم کاش از اتفاقی که امروز در دانشگاه رخ داده هم خبری می داد! کدبانو گری فرزام امشب گل کرده، گل محمدی روی چای خوش رنگ شناور است، کیک فرزام پز هم کنارش چشمک می زند. دستانش را دور گردنم حلقه می کند و سر صحبت را باز می کند: «امروز چه حالی شدی؟» با تعجب گفتم: «یعنی چی! متوجه منظورت نمی شم.» نیم نگاهی به من انداخت: «یه حسی بهم می گه امروز توی حیاط سارینا رو دیدی که با من صحبت می کرد.» خودم را به ندانستن زدم «سارینا! کی، کجا؟» شانه هایش را بالا انداخت «آها باشه. خب ندیدی شکرخدا. پس هیچی.» تندی گفتم: «عه فرزام. لوس نشو تروخدا. دارم می میرم از کنجکاوی.» صدای قهقه اش گوش هایم را کر کرد. با حالت التماس گفتم: «فرزام اذیت نکن. بگو دیگو.» نگاهم قفل نگاهش شد. فرزام رو به من گفت: «روز عروسی هم بهت گفتم. به هیچ وجه من الوجوه نگران نباش. هیچکس نمی تونه قاپ منو بدزده و از چنگت دربیاره. پس نترس.» اخمی کردم و گفتم: «اعتماد به سقفت منو کشته.» خندید و گفت: «جدای از شوخی. ایشون به بنده مراجعه کردند که توی یکی دو درسی که به مشکل برخوردن کمکشون کنم.»
_خب خب.
+هیچی دیگه منم گفتم بدون اجازه فاطمه خانوم آب نمی خورم!
_بی مزه؛، بگو چی گفتی.
+گفتم نمی تونم. همین و تمام!
_احسنت.
+الان خوشحالی؟
_بعله چه جورم.
+خب حالا بفرما این چایی لب سوز، لب دوز، دیشلمه رو بخور تا از دهن نیفتاده.
_چشم دلبر من.
خداروشکر پروژه سارینا باز نشده به اتمام رسید. ┄━•●❥ ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#حق_الناس_پیگرد_الهی_دارد
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
@shayestegan98
🌸وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مىدهى كه در آن فساد كند و خونها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مىكنيم.
خداوند فرمود: همانا من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد.
🌸آیه 30سوره بقره
🌺 #تفسیر 👇🏻
@shayestegan98
02.Baqara.030.mp3
4.82M
در اين آيه مسألهى خلافت انسان در زمين مطرح مىشود كه نگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خدا و سجده آنان در برابر نخستين انسان را بدنبال دارد.
فرشتگان، يا از طريق اخبار الهى ويا مشاهدهى انسانهاى قبل از حضرت آدم عليه السلام در عوالم ديگر يا در همين عالم ويا به خاطر پيشبينى صحيحى كه از انسان خاكى و مادّى وتزاحمهاى طبيعى آنها داشتند، خونريزى وفساد انسان راپيشبينى مىكردند.
گرچه همهى انسانها، بالقوّه استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفهى خدا نيستند و به فرموده روايات افراد خاصى هستند، چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازهاى سقوط مىكنند كه از حيوان هم پستتر مىشوند. چنانكه قرآن مىفرمايد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»
@shayestegan98
در ۲۴ ساعت گذشته؛
شناسایی ۱۳۹ بیمار مشکوک به کرونا در استان اصفهان
سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان گفت: ۱۳۹ بیمار جدید با علائم کرونا در مراکز درمانی استان اصفهان شناسائی شدند.
به گزارش ایمنا، آرش نجیمی در خصوص آمار ابتلا به کرونا در استان اصفهان، اظهار کرد: در ۲۴ ساعت گذشته ۱۳۹ نفر در استان به جز شهرستانهای کاشان و آران و بیدگل به عنوان بیمار مشکوک به کرونا معرفی شدند که تعداد بستری شدگان مشکوک به این ویروس در مراکز درمانی استان به ۷۷۱ نفر رسیده است.
وی تصریح کرد: در حال حاضر ۱۸۴ نفر از مبتلایان به ویروس کرونا در استان در بخش مراقبتهای ویژه بستری هستند.
سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان گفت: در ۲۴ ساعت گذشته ۱۱۹ بیمار مبتلا به کووید ۱۹ نیز با بهبود وضعیت جسمانی از مراکز درمانی استان مرخص شدند.
به گزارش ایمنا، علائم ابتلای به ویروس کرونا شامل تب، سرفه، تنگی نفس، علایم گوارشی و در موراد شدید عفونت ریه (پنومونی)، سندرم تنفسی حاد و نارسایی کلیه است.
@shayestegan98
#سبک_زندگی
🔸لا تايئسوا من روح الله انه لا يايئس من روح الله الا القوم الكافرون (یوسف/۸۷)
«از نسيم رحمت الهى نااميد نشويد، كه از رحمت خدا جز كافران نااميد نمىشوند.»
💌 از دیدن مناظر اطرافت لذت ببر
و آنجایی که زیبا نیست را زیبایی ببخش
@shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 تا حالا شده از یه شاخه گل رز خوشتون بیاد و دلتون بخواد بوته اش رو داشته باشید؟!
🌸ایده های نو در:
@shayestegan98
#حدیث
#عوامل_بدحجابی
💐 امام رضا علیهالسلام :
"زنان بنیاسرائیل به بیعفتی افتادند، فقط بخاطر کمتوجهیِ شوهرانشان ... »
📚مکارم الاخلاق/ص۸۰
قابل توجه آقایون اگه زندگی سالمی میخواین محبت رو از همسر و دخترانتون دریغ نکنید.
@shayestegan98
تفاوت رکگویی و صراحت با وقاحت و بیادبی
🔸رک (FRANK) به معناى ابراز نظر شخصى در مورد مسائلى است كه مربوط به خود ما میشود.
🔸مثلا من فلان غذا رو دوست ندارم و اگر در مورد علاقه من به خوراکی سوال بشه، با صراحت این مسئله رو بازگو میکنم؛ يا فرضاً دوستى از من میپرسه مياى بريم بيرون؟ اگه نخوام برم، براحتى بگم نه، الان حوصله ندارم، اين ميشه نظر شخصى من در مورد خودِ من
🔸و اما گستاخی یا وقاحت (RUDE) در رابطه با نظرات ما در مورد ديگران است.
🔸مثلا من به دوستم میگم (خصوصا وقتی هیچ نظری از من خواسته نشده) چقدر چاق هستى! يا بگم این لباسی که پوشیدی چقدر زشته! وای.. ببخشيد، آخه من خیلی رک هستم و صراحت لهجه دارم، فرق «رک بودن» و «وقاحت» رو بدونيم و هرچه در ذهنمون اومد رو در قالب رکگویی تحويل مردم ندهید.
💌 این نوع گستاخی را میشود مصداقی از مصادیق حقالناس دانست، حق الناس حقوقی است که انسان در رابطه با دیگران باید رعایت کند و رعایت نکردن حقوق دیگران باعث گرفتاری انسان هم در دنیا و هم در قیامت میشود.
@shayestegan98
┄━•●❥ #پلاک_سوخته ❥●•━┄
#پارت_پنجاه_و_نهم
دستان کوچک و نرمش از کف دستانم لیز خورد، صدای گریه و صورت مثل لبو قرمز شده اش خبر از خراب کاری می داد. جلدی از روی تخت برمی خیزم و دست به کار می شوم. تروتمیز که شد، لبخند ملیحی روی لب های ظریفش نقش بست؛ لبخند کوتاهش دلم را برد. در همین مدت کوتاه، مهرش بیشتر از قبل به دلم افتاده، انگار سالهاست عاشقش هستم. شیرش را که خورد، مجدد خوابش برد. فرزام هم تا سرش را روی متکا می گذاشت خوابش می برد، همیشه به سر بر بالین گذاشتن و آسوده به خواب رفتنش غبطه می خوردم. حال پسرمان مانند پدرش است. آه! پدر... مجدد به عقب برمی گردم...
|فرزام از خوشحالی سر از پا نمی شناخت. هدیه حاج حیدر را می بوسید و روی چشمانش می گذاشت. مدام نوای کربلا کربلا ما داریم می آئیم را می خواند. در دلمان غوغایی به پا شده بود، هیچکدام کربلا را ندیده بودیم و حال حاج حیدر به مناسبت تولد فرزام ترتیب این سفر خاطره انگیز را برایمان داده بود. همان سفری که ذکر لب همه در وصفش این بود " کربلا یه چیز دیگه اس. تا نبینی نمی فهمی چی میگم"
سومین روز سفر، مصادف شده بود با تولد فرزام. من و فرزام از کاروان جدا شدیم و در بین الحرمین ماندیم. آسمان از سر شب بنای ناسازگاری گذاشته بود، از ستاره های چشمک زن خبری نبود؛ ابرها خشمگین تر از شب های قبل بودند. فرزام با صوت دلنشین دعای کمیل را خواند. دعا و اشک و دلدادگی مان که به پایان رسید. فرزام بی مقدمه گفت: «شب تولدمه، نمی خوای بهم کادو بدی؟» نگاهی به دلدار کردم و گفتم: «تو جون بخواه.»
_جونت سلامت عزیزم. اما من یه چیز دیگه می خوام!
+چی مثلا؟
_مثلا دل به دلم بدی.
+من که قبلا دل به دلت دادم آقا...
_دوباره دل به دلم بده خانوم.
+چیکار کنم اونوقت؟
_یادته قبل محرم شدنمون چی بهت گفتم؟
"دلم هری ریخت. با اینکه خیلی پیشتر از اینها حدس می زدم که آماده رفتن باشد، باز خود را به آن راه می زدم. زمان رفتنش زودتر از آنچیزی که قبل ازدواج فکر می کردم در حال رخ دادن بود. چه زود رسید فصل رفتن!"
با صدای لرزان گفتم: «به این زودی وقتش رسید؟ ما هنوز تازه عروس دومادیم!
_وقتشه... تازه یکم دیرم شده، از اخبار خبر داری که خانومم.
+فرزام من بدون تو می میرم!
_زبونتو گاز بگیر دختر خوب. سفرقندهار که نمیرم. در رفت و آمدم.
+خیلیا رفتن و برنگشتن!
_خوش بسعادتشون. اما خیلیام رفتن و برگشتن.
"فرزام بیخ گوشم حرف می زد، اما گوش هایم دیگر شنوای حرف هایش نبودند. نگاهم را به آسمان دوختم. ابرها کمی اینور و آنور رفتند و در آخر آسمان دلش ترکید و قطرارت زلال باران، زمین را سیراب کرد. همان زمینی که یک روز بی آب شده بود برای پاره تن فاطمه! همان زمینی که بی وفایی را در حق پسر علی تمام کرد. همان زمینی که در آن زمان، همه ی دارو ندار زینب را تشنه لب سر بریدند! زینب! صبر! دختر پهلوی شکسته صبور! فرزام می خواست به یاری زینب به پا خیزد اما من می خواستم پای بند زمینش کنم! مدتی در سکوت سپری شد. در دنیای دیگری سیر می کردم، فرزام بوسه ای به گوشه ی چادرم زد و گفت: «به حرمت بارون توی بین الحرمین، به حرمت چادر خاکی پهلو شکسته، به حرمت شهید تشنه لب، به حرمت دست های بریده عباس، راضی باش به رفتنم، بزار با دل خوش برم. شیعه مولا غیرتش برنمی داره که ناموس حسین بی کس و تنها میون دشمن بمونه! حادثه کرب و بلا نباید تکرار بشه.»
صدای العطش، العطش به گوشم می رسید، صدای زجه ها و ناله ها... صدای شیحه اسبان، صدای فریاد زمخت نانجیبان، بوی معجر و خیمه های سوخته... بوی خاک..! باز هم خاک..! اینجا..! کربلا، زیر شر شر باران، چه کسی نوای العطش سر داده بود! من روی یک نقطه از زمین نشسته بودم و روحم به سالیان دور در همین نقطه سفر کرده بود. یک سو تن های بی سر را می دیدم و یک سو زینبی که حسین از دست داده و بی علمدار لشکر شده، در حال التیام و تسلی دادن است.
بغض وامانده در گلویم شکست و چشمانم بیصدا باریدند. زل زدم به حرم و گفتم:
_وقتشه؟
+آره جونم وقتشه!
_برگشتیم تهران، خودم برات شال و کلاه می بافم. می گن اونجا هوا خیلی سرده...
+الهی من تصدقت. داری می لرزی زیر بارون.
پالتوی خاکستری اش را درآورد و روی دوش هایم انداخت.
_زود به زود بهم زنگ می زنیا، باشه؟
+تمام سعیمو می کنم.
_یعنی اونجا بهتون غذای خوب میدن؟
+آره چرا که نه.
_نکنه همش کنسروی باشه، معده درد بگیری!
+نگران نباش، بادمجون بم آفت نداره.
اشک هایم بیشتر و بیشتر شدند. فرزام هم پا به پای من گریه می کرد و شانه های مردانه اش به لرزش درآمد. همه مردم به این طرف و آنطرف می دویدند تا سرپناهی بیابند از این بارانی که بی وقفه می بارید. یکی دو نفر از مردان عرب جمله هایی را خطاب به ما می گفتند و رد می شدند که هیچ کدامشان را متوجه نمی شدم. ┄━•●❥ ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#حق_الناس_پیگرد_الهی_دارد
@shayestegan98
خوب بخوابید تا کمتر شیرینی بخورید!
🛌 کمبود خواب باعث افزایش هورمون گرسنگی یا اشتها شده و سیگنالهای فرستنده پیام سیری رو سرکوب میکنه.
@shayestegan98
زن و شوهرهای ایرانی در قرنطینه دعوایی نداشتند
🔸وزیر کشور امروز با ارائه آمار جالبی گفت که با توجه به حضور مردم در منازل ممکنه رفتارهای اجتماعی و فردی در خونهها مورد تغییر قرار بگیره ولی براساس نظرسنجیها و ارزیابیها ۸۲ و نیم درصد از مردم مناقشه در خانوادهها رو تائید نمیکنن و نباید این موضوع رو به عنوان معضل عمومی مطرح کنیم، ولی متاسفانه در این مورد سیاهنمایی صورت میگیره
@shayestegan98
🌸در شرایط سخت هم امیدوار باش ....
🌸 زیرا گاهی رحمت_الهی از سیاه ترین ابرها می بارد
@shayestegan98
🌸و خداوند همهى اسما (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مىگوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟
🌸آیه 31 بقره
🌺#تفسیر 👇🏻👇🏻
@shayestegan98
02.Baqara.031.mp3
1.36M
🔸خداوند متعال اسما و اسرار عالم، از نام اولياى خود تا جمادات را به آدم تعليم داد. به تعبير امام صادق عليه السلام: تمام زمينها، كوهها، درهها، بستر رودخانهها و حتّى همين فرشى كه در زير پاى ماست، به آدم شناسانده شد.
📌معلّم واقعى خداست وقلم، بيان، استاد وكتاب، زمينههاى تعليم هستند. «عَلَّمَ»
📌 برترى انسان بر فرشتگان، به خاطر علم است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ ...»
«اسم» در عرف ما فقط به معنى نام و نشان است، ولى در فرهنگ قرآنى نامِ همراه بامحتواست. چنانكه «فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» يعنى خداوند صفات عاليه دارد.
📌 انسان براى دريافت تمام علوم، استعداد و لياقت دارد. «كُلَّها»
📌 فرشتگان عبادت بيشترى داشتند و آدم، علم بيشترى داشت. رابطه مقام خلافت با علم، بيشتر از عبادت است. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ ... عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»
📌 براى روشن كردن ديگران، بهترين راه، برگزارى امتحان و به نمايش گذاشتن تفاوتها و لياقتهاست. «عَلَّمَ ... ثُمَّ عَرَضَهُمْ ... فَقالَ أَنْبِئُونِي»
📌 فرشتگان، خود را به مقام خليفةاللهى لايقتر مىدانستند. «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»
@shayestegan98
💌 به مومنان بگو چشمهای خود را از نگاه حرام فرو گیرند(آیه ۳۰ نور)
🔸امام صادق(ع) به اسحاق بن عمار فرمودند اى اسحاق، از خدا بترس چنانکه گويا او را میبينى و اگر تو او را نبينى، او تو را میبيند؛ پس اگر میبینی [= نظرت این است] که او تو را نمیبيند، قطعاً كافر شدهای!
و اگر میدانی که تو را میبيند، و آنگاه در برابرش با گناه آشکار میشوی، پس حتما او را در زمره پستترين ناظران بر خود قرار دادهاى!
اصول كافی، ج۲، ص۶۸
@shayestegan98
💌 دوریم و
روز وصل گمانم که دور نیست
اے روز مهربان، برس از راه، زودتر . . .
@shayestegan98
🌱 خواص «کنگر» این نوبرانه بهاری
۱۰ خاصیت جالب این سبزی رو در #اینفوگرافی بالا ببینید و برای عزیزانتون هم ارسال کنید.
@shayestegan98