#زندگی_به_سبک_شهدا
🌺شهیده مریم فرهانیان
همیشه مقنعه و مانتویش را که می شست، حسابی روی طناب می کشید که حتی یک چروک هم روی آن نماند.
#شرح_در_تصویر
‼️قابل توجه برخی خانم های محجبه😉 بعضی ها نه فقط چروک که کلی خاک هم نشسته روی چادر میان دانشگاه...
👌 بابا بخدا تمیزی و شیک پوشی با خودآرایی و خودنمایی فرق داره!!!
@shayestegan98 💕
❤️ #شگفتی_های_آفرینش
👈🏻 علاوه بر این که کبد بزرگ ترین ارگان سه بعدی در بدن انسان است، به عنوان بزرگ ترین غده نیز شناخته می شود.
📌این غده بیش از ۵۰۰ وظیفه مهم و اساسی برعهده دارد، ازجمله سم زدایی بدن، ساخت و ترکیب پروتئین ها، و ساخت مواد شیمیایی که نقشی موثر در فرایند گوارش غذا برعهده دارند.
📌کبد به عنوان قسمتی از دستگاه گوارش دسته بندی می شود.
🔹🔸کبد تنها عضوی از بدن است که میتواند خود را ترمیم کند.🔸🔹
@shayestegan98 💕
▫️چندگاهیست وقتی میگویم :
«و فی کل الساعة» ⏰
دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست.🙁
▫️وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.😍😭
▫️ وقتی می گویم:
«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش می بندد.☺️
▫️وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»
یقین دارم که تو راهنما و ناظر اعمال منی.
▫️وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین گسترده می شود و همگی شاهد مدینه فاضله ات خواهیم بود. 😍☺️
▫️وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه
می خورم و....😔
▫️چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم😔
تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
هم اشکم بریزد،😭
هم در جست و جویت باشم،😭
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم,
و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است☺️
پس باز هم از ته دل مخلصانه بگوییم :
🔅 '' اللهم عجل لولیک الفرج "🔅
🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅
@shayestegan98 💕
#رمـــــان_دایرکتےها ✅
#قسمت_پنجم
کم کم داشتم بهش عادت میکردم
مدام برام نحوه استفاده داروهای گیاهی رو میفرستاد..
اوایل با اکراه قبول میکردم
اما بعدش با شوق و ذوق استقبال میکردم..
دیر اومدن های کیوان هم تقریبا دائمی شده بود
چند باری باهاش بحث کردم..
گفتم خسته شدم از این وضعیت؛
تنهایی کلافه ام میکنه...
اونم مدام میگفت خب چیکار کنم تو این اوضاع بیکاری و اقتصاد خراب..
توقع داری کارمو از دست بدم بیام بشینم تو خونه کنار تو؟!
صد بار بهت گفتم بچه دار بشیم قبول نکردی..
گفتم چرا هر چی میشه پای بچه رو میکشی وسط؟!
مگه برا فرار از تنهایی باید مادر بشم!!!
همین بحثای بیخود و بی جهت من با کیوان،جرقه راحت حرف زدن با افشین رو روشن و روشن تر کرد!
انگار مجوز درد و دل با افشین برام امضا شد!
بحثایی که بین من و کیوان پیش میومد؛همه رو برا افشین تعریف میکردم
اونم با حوصله تمام گوش میکرد..
و با حرفاش آرومم میکرد!
این اولین بار بود با جنس مخالف به غیر از همسرم صحبت میکردم و انقدر راحت سبک میشدم!
نه بحثی در کار بود..
نه تشری..
نه حرف بچه ای که من بهش آلرژی پیدا کرده بودم!
متاسفانه ارتباطمون بیشتر شد..
ساعت ورود و خروج کیوان رو بهش گفته بودم،تا توی اون زمان پیام نده..!
اونم زمانی که سرکار بود و بیرون از خونه بهم پی ام میداد..
همه چت ها رو هم قبل اومدن کیوان پاک میکردم.
پیام خاصی بینمون نبود،اما خودم خوب میدونستم که کارم اشتباهه!
برا همین چندین بار از ترسم چک میکردم تا خیالم راحت باشه که پیاما پاک شده..!
رفته رفته پیامهای افشین از درد و دل و کمک فراتر رفت..
ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#دایرکتی_ها
#کپےتنهاباذڪرنام_نویسنده_آزاداست
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
@shayestegan98 💕
⭕️ چرا حضرت علی علیهالسلام ساکت ماندند و حضرت زهرا(س) باحکومت درگیر شدند؟
فاطمه زهرا سلام الله علیها در ایام پایانی عمرشان با جسمی صدمهدیده از حمله به درب منزلشان، روزها به نشانه اعتراض، مسافت زیادی را طی میکردند و به قبر عمویشان حمزه میرفتند و گریه میکردند، محمودبن ولید میگوید: روزی از فاطمه (س) پرسیدم چرا علی (علیه السلام) ساکت نشسته و از حق خودش دفاع نمیکند، و فقط شما درحال اعتراض و درگیری با غاصبین حق علی هستید و همه دنبال راضی کردن شماهستن؟
حضرت زهرا فرمودند: ای ابا عمرو، رسول خدا (ص) فرمود:
«مَثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، اذ تُوْتی وَ لَا تأتی»؛
«امام همچون کعبه است که باید به سویش حرکت کنند، نه این که او به جانب مردم رود»
🔻یعنی مهم نیست که منِ زهرا، دختر رسول خدا و زنِ علی(ع) هستم، مهم اینه که علی امامِ من است، من باید دور امامم بچرخم، من باید از امامم دفاع کنم، این وظیفه من و هرانسانیست چه زن و چه مرد.
📚منبع: بحارالا نوار، ج 36، ص 352، ح 224، به نقل ا ز کفايه الاثر، ص 26.
@shayestegan98 💕
«سومین جشنواره شایستگان طراز انقلاب اسلامی»
🌺شایسته گرامی سرکارخانم فاطمه معروفی🌺
@shayestegan98 💕
#رمـــــان_دایرکتےها ✅
#قسمت_ششم
افشین به من علاقه مند شده بود،چند باری بهم گفت.حتی اگه نمیگفتم با اون همه قربون صدقه رفتن و دلبری مشخص بود دوسم داره!هر چی بهش میگفتم قرارمون این نبود!
میگفت گور بابای قرار و مدار..
دل که این حرفا رو نمیفهمه!!!
من آدم محکمی بودم،همه سعیمو کرده بودم که دلم نلرزه؛اما بشدت وابسته شده بودم به کسی که بی چون و چرا گوش شنوا بود..!
[به افشین گفتم:دست از عشق و علاقه بردار،چون من کیوان رو دوست دارم!
اگرم باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر داروهای گیاهی بود و بعدشم شاید فرار از تنهایی..
الانم پشیمونم چون نمیخوام بهت وابسته تر بشم و زندگیمو از دست بدم!
حرفامو که دید؛به غلط کردن افتاد..
گفت باشه فرشته خانوم!من غلط کردم! دیگه حرفی نمیزنم؛فقط تنهام نذار! باشه؟!
قول میدم دیگه هیچ حرفی از حسم نزنم..]
سخت بود برام دل کندن از مجازی و چت بیهوده...
انگار معتاد شده بودم؛معتاد یه آدم مجازی که حتی چهرشو ندیده بودم..
برام شده بود دایه دلسوز تر از مادر!
[گفتم باشه و خداحافظی کردم!
گفت دمت گرم😍بعدشم استیکر خنده و خوشحالی فرستاد و خداحافظی کرد!]
توی این مدت دست و دلم به زندگی نمیرفت..
مدام بهانه های الکی میگرفتم،سر مسائل جزئی و بی اهمیت با کیوان بحثم میشد..
کیوان میگفت چته؟!چرا عوض شدی؟
کو اون فرشته ای که ورد زبونش قربونت برم وفدات شم بود؟!
همش دعوا راه میندازی؛اعصاب خودتو منو بهم میریزی!خب چته لعنتی..
بگو بذار بفهمم..؟!
میگفت بگو بذار بفهمم!!!
اما من خودم نمیدونیستم دقیقا چه مرگم شده!چی رو به کیوان میگفتم!
من حرفی برا گفتن نداشتم..
کیوانم گاهی عصبی میشد و سمتم نمی اومد..
بعد از مشاجره ای که داشتیم،کیوانم کمی تغییر کرد..
دیگه به اندازه قبل قربون صدقه ام نمیرفت؛برام وقت نمیذاشت..
البته بیشتر من مقصر بودم؛چون بیخود و بی جهت دعوا راه مینداختم!
از اون طرف افشین سنگ صبورم بود و آرومم میکرد!
و من از لحاظ روحی و روانی تا حدودی از جانب افشین تامین میشدم!
اگر کیوان باهام بدخلقی میکرد دیگه مهم نبود،چون یکی دیگه جاشو پر کرده بود..
ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#دایرکتی_ها
#کپےتنهاباذڪرنام_نویسنده_آزاداست
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
@shayestegan98 💕
#شگفتی_های_آفرینش
👶🏻 آبی که از دهان کودکان خارج می شود رطوبتی است که اگر در بدنشان بماند آثار وخیمی برجای می گذارد.
📌اگر رطوبت بدن زیاد شود دچار کودنی، دیوانگی، کم عقلی،فلج و... می شود.
🌸خداوند چنان تدبیر فرموده که این رطوبت در دوران کودکی از دهانشان بیرون رود و در بزرگی از سلامت تن برخوردار شوند.❤️❤️
#توحیدمفضل
@shayestegan98 💕
#رمـــــان_دایرکتےها ✅
#قسمت_هفتم
روز به روز از کیوان فاصله میگرفتم
و به افشین نزدیکتر میشدم..
چند وقت بعد افشین دوباره ابراز علاقه کرد؛توقع داشت منم هم متقابلا اینکارو انجام بدم!!!
نمیدونم چرا،اما اینبار ترسی وجودم روفراگرفت..
ترسیدم از این دوستت دارم های تایپ شده توی صفحه ی گوشی..
ترسیدم از اینکه دلم بی هوا بلرزه...
ترسیدم از اینکه کسی بهم میگه دوستت دارم که نامحرمه و همسرم نیست!!!
ترسیدم و لرزیدم...
تمام تنم می لرزید...
تا ساعات ها جواب افشین رو ندادم
اون مدام پیام میفرستاد
اما من گوشه خونه کز کرده بودم و
زل زده بودم به نقطه ای نامعلوم...
حس کردم سقوط کردم
سقوط آزاد..
اما چطور نفهمیده بودم؟!
تمام مکالمه روزای اول یادم بود
همش گفته بودم
درست نیست!
یعنی چی درد و دل..
من همسر دارم!!
وای من همسر د ا ر م😢
به اسم همسر که رسیدم بغضم ترکید
های های گریه کردم😭
انقدر گریه کردم تا کمی آروم شدم
توی آینه خودمو نگاه کردم،چشمام قرمز شده بود
همش تو فکر بودم شب کیوان منو با این چشمهابینه،چی بهم میگه...
به افشین گفتم اگر یه کلمه دیگه حرف از علاقه بزنه؛دیگه تو اینستا نمی مونم
بزور قبول کرد!
میخواستم همون شب از دنیای مجازی بیام بیرون..
اما وابستگی کار دستم داده بود!!!
سخت بود یهو از کسی که 3ماه تمام برا دردودلام وقت گذاشته بود و گاهی کمکم کرده بود دل کند!
مثل معتادی شده بودم که هی میگفتم از فردا، از فردا دیگه ترک میکنم
آروم آروم روزای چت کردنمون رو کم کردم؛بعدش تایم چت ها رو..
دیگه استرس و اضطراب سراغم نمی اومد..
ترس چک شدن گوشیمو نداشتم..
حس میکردم یه پرنده ام..
پرنده ای که از قفس آزاد شده..
ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#دایرکتی_ها
#کپےتنهاباذڪرنام_نویسنده_آزاداست
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
@shayestegan98 💕