eitaa logo
بانوان شایسته
343 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
825 ویدیو
28 فایل
کانال رسمی بانوان شایسته طراز انقلاب اسلامی 🆔 ادمین @shayesteganeenghelab ____________________ زیر نظر قرارگاه کمیته های سعادت وصیانت انقلاب اسلامی مسجد پایه/ محله محور ویژه بانوان
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ┄━•●❥ ❥●•━┄ مادر از وقتی جواب بله را به مادر فرزام داده بی خبر از همه جا، سر از پا نمی شناسد اگر موضوع بین من و فرزام و پدر را می فهمید دمار از روزگارم در می آورد. از صبح علی الطلوع گوشی به دست روی کاناپه نشسته و یک ریز با خواهر جان و مهدخت یک ریز حرف می زند، در واقع خبری که تا الان بزور بخاطر پدر در سینه نگه داشته بود را پخش می کند. چنان با آب و تاب ماجرا را تعریف می کند که آدم دوست دارد روبرویش بنشیند، تخمه بشکند و سیر تا پیاز ماجرا را از زبان او بشنود. جلسات خواستگاری و رسم و رسومات قبل خطبه عقد به پایان رسید. قرار من و فرزام بر این شد که در کهف شهدا به وصال هم برسیم. مادر طبق معمول با کمی دلخوری قبول کرد چون از مراسم توی سالن خبری نبود، می گفت: «پول پدر فرزام از پارو بالا میره، آنوقت دختر خل و چل من حاضر نیست یه عقد مجلل بگیره و دهن فک و فامیل رو ببنده!» پدر از ترفندهایش استفاده کرد و بالاخره مادر را راضی کرد تا به همان مراسم عروسی توی تالار بسنده کند. از آن طرف هم فرزام از جانب فرناز و فرحناز دوقلوهای خانواده اش تحت فشار بود. آنها هم پا در یک کفش کرده بودند و کوتاه نمی آمدند. فرناز می گفت: «مراسم باید تو تالار مجلل باشه، همه چیز در حد اعلا باشه» فرحناز هم در تایید حرف های قل خواهر می گفت: «همش یه دونه داداش داریم اونم از نوع ته تغاریش، اونوقت با یه نون سنگگ سر و ته مراسم رو هم بیاریم. عروسی ما دوقلوها که حداقل ۱۰سال پیش بود، دهن فک و فامیل باز مونده بود، اما حالا مردم چی میگن!» مادر دوست داشتنی و مهربان فرزام فقط یک جمله را دم گوش فرزام تکرار می کرد: «هر جور که تو بخوای، هر چی که تو بگی. تو هر طور خوش باشی منم خوشم» دوقلوها حرف از آرزوها می زدند و نق نقشان تمامی نداشت برعکس خواهر بزرگ فرزام فریبا که مثل مادرش مهربان بود و از نق زدن و سنگ انداختن خبری نبود. به لطف حاج حیدر قائله بی سروصدا ختم به خیر شد. بماند که کمی دلخوری ها از جانب دوقلوها نصیب من شد. نقشه هایشان نقش برآب شده بود و این وسط فقط من را مقصر می دانستند و فرزام را تبرئه کرده بودند. من به عشق فرزام چشم بر تلخی ها بستم و نگذاشتم کام شیرینم تلخ شود. دلشوره خوراک روز و شبم شده، آخرین روز هم از همه بدتر! معده ام هوس دلشوره کرده و دل هم راه به راه سفارش معده را فراهم می کند و با پست پیشتاز برایش ارسال می کند! روز عجیبی ست، روز وصال در کهف شهدا و خاکی شدن لباس هر دو در بهترین روز زندگیمان. خاکی، خاکی، خاکی... چه نهفته بود در این واژه که اینگونه اسیرم کرده بود؟! این واژه شده بود جزو واژگانی که مدام ازش استفاده می کردم و در فکر فرو می رفتم. حال امروز وقت وصال خاکی ها بود. سرتاپایم سپیدپوش شده، کفش های اسپرت سپید را هم به پا کردم؛ قدم با کفش های پاشنه دار هم به فرزام نمی رسید چه برسد به اینها... اما اولین هدیه ی زیبای فرزام بود برای امشب در مکان مقدس کهف الشهدا... دو کتاب ارزشمند عمرمان را به همراه بردیم، می خواستیم شاهد رسیدنمان باشند و سفره عقد ساده مان بی نصیب نماد از برکت نان و نمک سفره این کتاب ها... بوی خوشی به استشمام می رسید، آیه قرآن را باید طلا گرفت، شهدا زنده اند، اینجا عجیب بوی زندگی با چاشنی خاک می آید. عاقد بلند بلند خطبه عقد را می خواند، دوشیزه خانم فاطمه الماسی آیا بنده وکیلم شما را به عقد دائمی فرزام مولایی دربیاورم، عروس خانم وکیلم؟| قرائت قلب قرآن به پایان رسید، بوسه ام روی جلد قرآن نشست. نگاهم را یکی یکی روی افراد حاضر زوم کردم. چشمان خیس پدر، اشک را در چشمانم جای کرد. شادی وصف نشدنی مادر، لبخند روی لب هایم نشاند. تسبیح دستان بی بی گل نساء ذکر صلوات را بدرقه زندگیمان کردند و حال دلم را آرام... برق چشمان پدر و مادر فرزام، گل روی گونه هایم کاشتند. چهره بشاش علی، شادی ام را دو چندان کرد. آخرین نگاهم روی کلام الله مجید قفل ماند. نفس در سینه حبس شده ام را رها کردم: با نام و یاری خدا، اجازه از محضر آقا امام زمان، با توسل به مادر پهلو شکسته و شهدا، با اجازه پدر و مادرم بله! صدای صلوات طنین انداز شد. اشک من از همان لحظه که مادر پهلو شکسته بر زبانم جاری شد روی گونه هایم روان شد. نگاه فرزام را روی خودم حس کردم، سرم را سمت نیمه جانم چرخاندم، یک نگاه محرمانه لذت بخش به فرزام انداختم، لبخند روی لب هایش نقش بست، با خندیدنش خدا دنیا را به من هبه کرد. خود را خوشبخت ترین دختر روی زمین می دیدم. پچ پچ فرناز و فرحناز همچنان ادامه داشت و چشم غره هایشان من بخت برگشته را هدف می گرفت اما برایم مهم نبود، مهم فرزام بود که حالا پهلوی من نشسته و بالاخره دستانم در بین پنج انگشت مردانه اش جا می شود و قلبم عاشقانه به تالاپ تولوپ می افتد. ┄━•●❥ ادامه دارد... @ghaf_313 🌸🍃 @shayestegan98
🌸 هیچ گلی به فکر رقابت با گلهای دیگر نیست 👌 فقط شکفته می شود ... 💠 در پیمودن راه؛ بر دستاوردهای دیگران تمرکز نکنید، 👌 به مقصد و راه خود بیندیشید! 🌸🍃 @shayestegan98
🌸آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دست‌دادن) هدايت، خريدار ضلالت و گمراهى شدند. امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان در نيامدند. (ويا به اهداف خودنرسيدند.)🌸 🌺سوره بقره آیه ۱۶ 🌺 👇🏻
02.Baqara.016.mp3
1.47M
✅خداوند زمینه ی هدایت رو داده بود...ولی منافقین خودشون از دست دادن...و خسران کردند ✅خیلی قران آیه داره که خودمون رو به کی میفروشیم.. چند میفروشیم و ✅منافقین کی رو با کی عوض کردن؟؟ خدا رو با چی عوض کردن ✅البته خیلیا از آخرتشون میگذرن و به دنیا هم به دنیا نمیرسن و خسران و ضرر میکنن 🌸🍃 @shayestegan98
🌹 امام عسکری (علیه السلام ): 🔺 کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند ، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند. 📗 بحار الانوار/ج 102/ص 112 🌸🍃 @shayestegan98
4_5954137660938257827.mp3
1.72M
💢چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ 🌸🍃 @shayestegan98
👇🏻👇🏻👇🏻
‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄   باعشق مشغول اطو زدن مشکی آرامم شدم و چادر به سر راه افتادم. رنگ و روی پریده ام شیفت خود را به شادابی و بشاشی تحویل داده بودند و چهره وا رفته ام سرو سامان گرفته بود. هوا جان می داد برای قدم زدن، آسمان آنقدر پاک و تمیز شده که کوه های سر پوشیده از برف، برخلاف روزهای قبل دیده می شدند. به گمانم ابرهای کوچک و بزرگ دست به دست هم داده اند و خود را پیشاپیش برای سال جدید، نو نوار کرده اند. آسمان خانه تکانی اش را زودتر از همیشه انجام داده و زمینیان را سوپرایز کرده است. من و فرزام همزمان با هم جلوی درب دانشگاه حاضر شدیم، فرزام شیرینی به دست شال و کلاه کرده بود و می خواست دهن بچه ها را شیرین کند. من اما دلشوره داشتم و منتظر ترکش های بچه ها جای تبریک بودم. اولین حضور من و فرزام با حلقه ای مشترک در دانشگاه بود و اضطراب مهمان همیشگی ام. لبخندش را پاسخ گفتم و وارد شدیم. تقریبا تمامی صندلی های کلاس پر شده بود. عده ای به استقبال آمدند و ماچ و بوسه و تبریک، عده ای در شوک فرو رفته و دهانشان باز مانده بود و عده قلیل کلاس که طبق عادتشان دهان باز می کردند و کام دیگران را با سخنان بی سروته شان زهر، اینبار من را هم که به فرزام پیوسته بودم، خطاب قرار دادند و طعنه ها را مثل نیزه سمت هردویمان پرتاب کردند. سعی کردیم یک گوشمان را در کنیم و گوش دیگرمان را دروازه... سکوت را برگزینیم تا آرامش را گم نکنیم، البته تا جایی که اهانتی در کار نباشد. سمیرا تا مرا تنها یافت، مرا گروگان گرفت و سوال های مانده در گلویش از بعد بله برون را یک به یک ردیف کرد، هنوز لب های سمیرا مثل لب ماهی های حوض خان جان باز و بسته می شد که مرجان هم به ما پیوست. خل و چل بازی هایمان به درازا کشید، تماس جان جانان حکایت زمان از دست رفته را می داد. سمیرا غرولند کنان گفت: «ای بابا! هنو مهر عقد نامه خشک نشده، زنگ بازی اینا و جدا شدن از دوستای جون جونی شروع شد!» مرجان چشمک زنان رو به من گفت: «نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار... منبعد واسه بودن با فاطمه خانوم باید وقت قبلی بگیریم!» سمیرا ادامه داد: «فاطمه گربه رو دم حجله نکشتی..؟ مرد ذلیل نشو تروخدا...» "مرد ذلیل! هنوز هم این واژه ها کار برد دارد... من و فرزام برای هم جان می دهیم، اسم اینگونه جان دادن ها را چه می گذارند؟!" موقع خروج از بوفه، نگاهی پاهایم را میخکوب زمین کرد. نگاه آشنا و پر از کینه! سارینا با ظاهری آراسته و چهره ای پر رنگ و لعاب در چند قدمی ام کنار دیوار تکیه زده و زل زده بود به چشمانم. موج نفرتش را با چند جمله سمتم پرتاب کرد: «برادر لاکچری، شد شوهر لاکچری! نه، نه! شوهر مذهبی! هه هه... با چادر چاقچور دلشو بردی؟ جفتتون ریاکارید. برید به جهنم!» فرزام بهم گفته بود که کی و کجا دلش لرزیده بود، لرزش های دل فرزام قبل چادری شدنم بود؛ دلم می خواست همه اینها را بر سر سارینا بکوبم، دلم می خواست هر چه که لایقش هست را نثارش کنم، جواب دندان شکنی حواله اش کنم تا برای همیشه صمم و بکم باقی بماند اما سکوت را بر فریاد ترجیح دادم تا آرامشم خدشه دار نشود. باید کظم غیظ را در مواقع ضروری یاد می گرفتم. سارینا بی آنکه منتظر واکنش من بماند نگاه زهرآلودش را حواله ام کرد و رفت. نمی دانم چرا دست از سر فرزام بر نمی دارد. حلقه توی دستش چرا او را از این کارها باز نمی دارد. انگار هنوز هم فرزام را فراموش نکرده..! وای من... خدا نکند. لرزه بر اندامم می افتد. فکرم هزار راه می رود... نفرت از سارینا تمام وجودم را پر می کند. فکر و خیال های پوچ توی ذهنم را به هم می زنم و نفس عمیقی می کشم. فرزام آب میوه به دست به استقبالم آمد. چشمانم کمی نم دار شده بود، با گوشه انگشتم نم اشک ها را کنار زدم تا مبادا بویی ببرد. همین که جلوی پاهایم سبز شد، نگاه نافذش را به چشمانم دوخت و پی برد به باران اندک چشم ها... دستی به موهای خوش فرمش کشید و گفت: «تا وقتی دانشگاه تموم نشه، بخاطر من زیاد اذیت میشی. شرمنده ام.» لبخندی به روی ماهش زدم و گفتم: «دشمنت شرمنده عزیزم. فدای یه تار موت جان جانانم.» نگاهش قفل نگاهم شد. سکوت اختیار کردیم و با چشم سخن گفتیم. ┄━•●❥ ادامه دارد... 🌸🍃 @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 🌸 "تاج گلی بزرگ و بی مانند و پر عطر و پر نور "به پیشگاه #حضرت_مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در ایام میلاد آن عزیز آسمانی و برای تعجیل در ظهور آن فریادرس الهی 12 مرتبه : 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🌸🍃 @shayestegan98
احتمال برگزاری امتحانات دانش‎آموزان به شکل مجازی دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش: 🔹برای بررسی کم و کیف ادامه آموزش دروس و برگزاری امتحانات، مقرر شد که جلسه شورای عالی در هفته آینده برگزار شود. 🔹فضای جلسه امروز با برگزاری امتحانات به شکل مجازی موافق بود اما این موارد در جلسه فوق العاده تصمیم‌گیری می‌شود. 🌸🍃 @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دخترای گل❤️❤️ 🎉🎊داریم به سالروز میلاد امام زمان ارواحنا فداه نزدیک میشیم🎊🎉 ❓❓ یه سوال: 🔵 اگه به شما خبر بدن که جمعه این هفته امام زمان ظهور میکنن واکنش شما چیه؟ واقعا هر کسی راستش رو به خودش بگه... 🔸 جواباتون رو هم میتونید برای ما بفرستید تا به اشتراک بذاریم☺️👇🏻 👉🏻@shayesteganeenghelab 🌸🍃 @shayestegan98
امسال که مثل سال های دیگه نمیشه جشن میلاد امام زمان (عج) رو بگیریم😞 یکی از دوستان یه پیشنهاد قشنگ دادن👏🏻 بیاین تو خونه هامون رو تزیین کنیم🎊 و یه جشن کوچیک بگیریم 🎉 از تزیین و جشناتونم میتونید عکس بگیرید و بفرستید برامون تا اون ها رو هم به اشتراک بگذاریم📸 👇🏻 👉🏻@shayesteganeenghelab 😍بسم الله بچه های گل ... 🌸🍃 @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️آیت الله جوادی آملی : علت اینکه امام خمینی به این مقام رسید،این بود که: 1-✅ قرآن را خوب خواند 2-✅ قرآن را خوب فهمید 3-✅وبه قرآن خوب عمل کرد. 🔶راز ورمز موفقیت امام ره این بود. 🌸🍃 @shayestegan98
🌸مثل آنان (منافقان)، مَثل آن كسى است كه آتشى افروخته، پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت، خداوند روشنايى و نورشان را ببرد و آنان را در تاريكى‌هايى كه (هيچ) نمى‌بينند، رهايشان كند.🌸 🌺آیه 17 سوره بقره 🌺 👇🏻👇🏻
02.Baqara.017.mp3
1.71M
مثال منافقین مثل آنکه کسی آتشی رو روشن کنه وفکر میکنه به منزل میرسونه ... منتهی چون این آتش عمیق نیست فقط دور و اطرافش کمی روشن میشه.. وبعد خدا این نور رو میگره و در تاریکی و دود فرو میره مثل کسی که دست به طناب میگیره ولی پاره میشه...مثل تار عنکبوته روایت هست اگه کسی برای قیافه و یا مال کسی همسری بگیرید هر دو از بین میره.... اما اگه همسری برای معیارهای خداوند انتخاب کنی ... این میمونه همیشه 🌸🍃 @shayestegan98
🌷 امت خوب من 💐 رسول خدا (ص): امت من مادامی که به همدیگر مهر می‌‏ورزند و هدیه می‌‏دهند و امانت را به صاحبش برمی‏‌گردانند و از حرام می‌‏پرهیزند و مهمان را تکریم می‌‏کنند، پیوسته در خیر هستند. 🌸🍃 @shayestegan98
🌅 #مسابقه_کتابخوانی_نقاشی 🎇 #باغ_های_بهشت ✅دردومقطع کودکان وبزرگسالان 📚 مسابقه کتاب خوانی (فضائل و آداب زیارت امام حسین علیه السلام» ◀️ از کتاب: باغهای بهشت«مولف:سیدعلی بنی لوحی» ✅ #مسابقه_نقاشی ✅ مسابقه نقاشی ویژه کودکان ونوجوانان تا سن ۱۵سال بهترین نقاشی با موضوع آثار زیارت وحضور درمسجد و عبادت را برای ما بکشید به شبکه اجتماعی ایتا شماره۰۹۹۰۲۸۳۴۰۵۸ارسال فرمایید جهت اطلاع از نحوه شرکت در مسابقه به سایت زیر مراجعه نمایید👇👇👇👇 www.amrebemaroof.ir 🌅 #مسابقه_کتابخوانی ✅ مسابقه کتابخوانی ویژه بزرگسالان و پاسخ به سوالات چهار گزینه ای بصورت کاملا الکترونیک و غیرحضوری جهت اطلاع از نحوه شرکت در مسابقه به سایت زیر مراجعه نمایید👇👇👇👇 www.amrebemaroof.ir 🌸🍃 @shayestegan98
🔺تعطیلی تمامی مراکز آموزشی تا دو هفته آینده 🔹وزیر آموزش و پرورش: تعطیلی تمامی مراکز آموزشی تا دو هفته آینده ادامه پیدا می‌کند 🔹در این دو هفته مجددا شرایط را ارزیابی کنیم و متناسب با وضعیت پس از پایان این دو هفته تصمیم‌گیری در مورد نحوه ادامه سال تحصیلی انجام خواهد شد 🔹به خانواده ها اطمینان و آرامش می‌دهیم که نگران سال تحصیلی فرزندانشان نباشند زیرا قطعا متناسب با محتوای آموزش داده شده هماهنگی‌های لازم به عمل خواهد آمد/ فارس 🌸🍃 @shayestegan98
👇🏻👇🏻👇🏻
‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄   امروز قبل از شنیدن صدای خروس همسایه نه تنها از خواب دل کنده ام، بلکه چادر به سر در انتظار آمدن فرزام به سر می برم. شکمم به غارو غور می افتد، ممکن است جلوی فرزام آبروریزی کند، بهتر است نان، عسل و چای خوشرنگ مادر را مهمان شکم مبارک کنم تا آبرو داری کند. چای مادر دم کشیده و مثل آب انار شده بود، پدر و مادر هر دو مشغول خوردن صبحانه و خوش و بش های خودمانی شان بودند با سرو صدا وارد آشپزخانه شدم. مادر با خنده گفت: «به به سحرخیز شدی چه زود شال و کلاهم کردی، حالا اگه با من قراد داشتی باید نیم ساعت جلوی در حیاط وایمیستادم تا زیر پاهام علف سبز بشه..!» مادر یک ریز می گفت و پدر هم با خنده همراهی اش می کرد. کمی تا قسمتی ابری خجالت مهمان چهره ام گشت و گونه هایم مانند لبو سرخ شدند. با صدای زنگ آیفون تندی به عقب برگشتم. علی سر رسید و در را باز کرد. خمیازه کشان گفت: «شازده خانوم، شاه داماد جلوی در با اسب سفید منتظر شما هستند تشریف ببرید لطفا! تا ما هم نفسی در این خانه بکشیم. والا بخدا. کله سحری هم دست بردار نیست این پسره...» چشمانم کوسن مبل را زیر نظر گرفتند، بی درنگ کوسن را برداشتم و حسابم را با علی تسویه کردم. هر چند که جا خالی داد و ضربه وارده، نصف و نیمه مهمان تن تنومندش شد. لباسی تن درخت گردوی حیاط نیست. شاخه ها برهنه از برگ شده اند و باد شاخه های خشک را به رقص درآورده است. زمستان امسال برایم سرد نیست، سوزی را حس نمی کنم. تنم مثل بید نمی لرزد، گرمای محبت فرزام شعله عشق را شعله ورتر کرده و دلم را گرم گرم می کند و تنم سرمای سوزان را حس نمی کند. چشمانم به جمال چهره فرزام روشن می شود. فرزام گل رز صورتی به دست جلوی درب ماشین ایستاده و رمان متصل شده به گل را هی اینور و آن ور می کند. نگاهم که قفل نگاهش می شود خنده بر لبانش جاری می شود و این وسط دل بی جنبه من ادا بازی اش شروع می شود و قلب به تالاپ و تولوپ می افتد. خوش بش هایمان که از نیمه گذشت، درب ماشین را برایم باز می کند و مانند شاهزاده ها سوار می شوم. دو ساعت تا رسیدن به مکان مورد نظر زمان لازم داریم. باید اولین کارت را به دست خاص ترین فرد زندگیمان برسانیم. مگر می شود وصال رخ دهد بدون حضور ایشان! اولین دعوت را اختصاص دادیم به کسی که نبودش قلبمان را سخت به درد آورده بود. تسبیح خاکی در دست فاصله باقی مانده را ذکرگویان طی کردم. بالاخره چشمانم به جمالش روشن شد، اشک بر پهنای صورت جاری و دل بی وقفه می تپید. دیدار اینبار با دیدارهای قبلی زمین تا آسمان فرق داشت، اینبار مزه خاکی شدن را چشیده بودم. اینبار حلقه به دست بودم و کسی همراهم بود که خاکی تر از من بود. اینبار در دستانم کارتی بود که صاحبش کسی نبود جز صاحب الزمان. در برگه کوچکی نوشتم: «سلام آقا... الهی من فدای شما... آقا جان منت بگذارید و قدم برچشمهایمان بگذارید. پدری را در حقمان تمام کنید و مجلس مان را به جمالتان روشن... راستی آقای مهربانی ها دعوت مادر با شما. می دانم که دعوت شما را رد نمی کند. بی صبرانه منتظرتان هستیم.» یک قطره اشک هم ضمیمه کاغذ شد. دست نوشته را داخل کارت دعوت گذاشتم و پای عریضه جمکران بردم. دلبری هایمان که با آقا به پایان رسید سمت حرم بی بی حرکت کردیم تا دومین کارت مخصوص را به دستان مبارکش برسانیم. از بی بی معصومه هم خواستم تا از ضامن آهو، غریب الغربا دعوت کند. در مسیر برگشت مزار گمنام خاص را در پیش گرفتیم. شهید ابراهیم هادی... همان هادی دل ها که واسطه خاکی شدن فرزام بود و تحولش... مانده بود آخرین کارت که مربوط به رهبری بود، قرار شد فرزام فردا صبح اول وقت از طریق پست کارت دعوت را برایشان ارسال کند. فرزام نگاهش را از من بر نمی داشت، آخر سکوت بینمان را شکستم و گفتم: «مگه تا حالا منو ندیدی!» خندید و گفت: «امروز یه جور دیگه می بینمت. چقدر خوبه که دارمت. چقدر خوبه عشق آدم همپای آدم باشه. چقدر خوبه دل به دلم دادی و عروسیمون داره میشه عروسی بی گناه... خداروشکر که تو مال منی!» عاشقانه های فرزام شروع شده بود و من روی ابرها سیر می کردم. حواسمان به چراغ راهنما و باز شدن قفل ماشین ها نبود، با بوق ممتد ماشین ها و جمله راننده کناری که گفت: «د مشتی حرکت کن تا راننده ماشین عقبی با قفل فرمون نیومده سراغت. از ما گفتن بودا...» به خودمان آمدیم. فرزام آخرین نگاه عاشقانه اش را نصیبم کرد و راه افتاد. ┄━•●❥ ادامه دارد... 🌸🍃 @shayestegan98
🔴️ سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت نیمه شعبان 🔹رهبر انقلاب اسلامی روز پنجشنبه، ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ مصادف با نیمه‌ی شعبان، سالروز ولادت باسعادت قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ملت شریف ایران مستقیم سخن خواهند گفت. 🔹سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب ساعت ۱۱ صبح از شبکه‌های رسانه‌ی ملی و همچنین از پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR و حسابهای اینستاگرام و توئیتر این پایگاه به زبان‌های مختلف و بصورت زنده پخش خواهد شد. 🌸🍃 @shayestegan98
بانوان شایسته
امسال که مثل سال های دیگه نمیشه جشن میلاد امام زمان (عج) رو بگیریم😞 یکی از دوستان یه پیشنهاد قشنگ
سلام👋 برای تزیین خونه هامون دو تا فیلم آموزشی براتون قرار میدیم که هم سرگرم بشید و هم بتونید وسایل تزیین رو خودتون درست کنین☺️ یادتون نره عکس بگیرید و برامون بفرستید💕 👇👇
🌸 الهی تا جهان باشد 🌸 به شادی درجهان باشید 🌸 الهی از همه غم‌ها 🌸 به دور و در امان باشید 🌸🍃 @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹همزمان باولادت حضرت علی اکبر علیه السلام تامیلاد مسعود منجی عالم بشریت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ✅بامشارکت مجمع رهروان امربه معروف ونهی از منکر استان اصفهان ،موسسه خیریه امام مبین وقرارگاه مساجد مهروامید 🔶بیش از۵۰۰۰بسته میوه وشکلات بین محرومین توزیع می شود. ((معروف بزرگ سلامت جسمی و روحی مردم))
بانوان شایسته
❤️ موجوداتی زیباتر از فرشته!😍 🔻این اخبار را ببینید: 🌟ایران برای مبارزه با ظرف دو هفته به 100 هزار زندانی مرخصی اعطا کرد. 🌟10 هزار نفر زندانی سیاسی و امنیتی در ایران مورد عفو قرار گرفتند. 🌟قریب 600 هزار بسیجی در هر رزمایش ضدعفونی سراسری سپاه شرکت می کنند. 🌟از اول شیوع کرونا، بیش از 10 هزار کارگاه مردمی تولید ماسک و دستکش و گان پزشکی در ایران توسط گروه های جهادی راه اندازی شد که روزانه قریب یک میلیون ماسک تولید می کنند. 🌟ده ها هزار نیروی جهادی بطور شبانه روزی در حال ضدعفونی شهرها و تولید تجهیزات حفاظتی درمانی، کفن و دفن فوت شدگان هستند. 🌟برای اولین بار در طول تاریخ، حرم های اهل بیت علیهم السلام، امام زادگان، مساجد، هیئات، حسینیه ها و نماز جمعه ها تعطیل شد و مراجع تقلید و علمای اسلام نشان دادند که اسلام دین عقلانیت است. 🌟80 میلیون ایرانی برای اولین سنت تاریخی 13 به در خود را جهت همراهی با سیاست قرنطینگی دولت تعطیل کردند و فرهنگ بالای مسئولیت پذیری را به رخ جهانیان کشیدند. 🌟طبق آمار رسمی سازمان جهانی بهداشت، آمار بهبودی های بیماران کرونا در ایران بعد از چین در رتبه دوم قرار گرفته است. 🌟همه بیماران کرونایی در ایران اعم از مبتلایان به سندروم داون، فلج مغزی و معلولین جسمی و همچنین بیماران بالای 70 و 80 سال و ... در اولویت درمان قرار دارند و هیچ تفاوتی بین فقیر و غنی، مسئول و غیرمسئول، پیر و جوان، زن و مرد نیست. 🌟ارتش جمهوری اسلامی ایران ظرف 48 ساعت نقاهتگاه 3000 تختوابی ساخت. 🌟سپاه در 30 استان و در هر شهر برای بیماران کرونا نقاهتگاه آماده کرد. 🌟و ... 🔻نه تنها هیچکدام از اخبار بالا را در کشورهای مدعی دموکراسی و حقوق بشر و صلح جهانی که از مذاکره، صلح و حقوق بشر حرف می زدندنمی بینیدبلکه این روزها برای چند ماسک به جان هم افتاده‌اند و مانند دزدان دریایی و راهزنان محموله‌های یکدیگر را می‌دزدند! ایران اما پرچمش بالاست🇮🇷 اگر یکی از اقدامات فوق –فقط یکی- در یک کشور اروپایی و غربی اتفاق می افتاد تیتر یک رسانه های غربی می شد و غربگراهای داخلی آن را مثل پتک بر سر ایران می کوبیدند. ✨رهبر انقلاب: اروپایی‌ها در ظاهر کروات می‌زنند ولی در واقع وحشی هستند. http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=42061 ☘️ بدیهی است منظور این مطلب نبود کمبود یا مشکل یا نقطه ضعف نیست و انتقادات منطقی ما در زمان و مکان خود به مسئولین و دولتمردان درباره برخی مسائل وارد است. اما بحث بر سر اتفاقات زیبایی است که ایرانیان آفریدند. ان شاءالله 🌸🍃 @shayestegan98