eitaa logo
بانوان شایسته
321 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
864 ویدیو
28 فایل
کانال رسمی بانوان شایسته طراز انقلاب اسلامی 🆔 ادمین @shayesteganeenghelab ____________________ زیر نظر قرارگاه کمیته های سعادت وصیانت انقلاب اسلامی مسجد پایه/ محله محور ویژه بانوان
مشاهده در ایتا
دانلود
رنگ قهوه ای: میتوانید ازقهوه کاکائو و نسکافه استفاده کنید. @shayestegan98
در بحث صنایع غذایی، تنوع جزو مهم‌ترین مباحثه. بهترین غذاهای دنیا هم اگر هر روز با یک رنگ و شکل تکراری طبخ شوند، از چشم می‌افتند. برای همین، بشر برای ایجاد تنوع در ظاهر غذا، به سراغ رنگ‌ها رفت. استفاده از رنگ های موجود در بازار اغلب منشا شیمیایی دارند و برای بدن ما به خصوص کودکان مضر و خطرناک اند. رنگ های طبیعی که دربالا توضیح داده شد باسر منشا طبیعی، کاملا سالم قابل استفاده در آشپزی هم هستند. @shayestegan98
‏نفت با ‎قیمت منفی، دقیقا یعنی چه؟ 1️⃣ بخش عمده معاملات بورس‌های مهم ‎نفت دنیا، در قالب قراردادهای فیوچرز (پیش‌خرید / پیش‌فروش) انجام میشه. در این قراردادها، خریدار ملزم میشه به تحویل گرفتن نفت در یک روز و یک مکان مشخص پس در هر لحظه، قیمت‌های مختلفی برای نفت داریم. چرا؟ ‏2️⃣ مثلا در سال ۲۰۲۰، معاملات فیوچرز برای نفت WTI، بر مبنای تحویل در ۲۰ام هر ماه انجام میشه، یعنی در یک لحظه واحد، برای هر بشکه نفت تحویلی در ۲۰می یا ۲۰ آگوست یا ۲۰ نوامبر، بازار عرضه و تقاضای متفاوتی داریم و در نتیجه قیمت‌های متفاوت، حالا دقیقا کجا این ‎قیمت منفی اتفاق افتاده؟ ‏3️⃣ جدول قیمت‌های نفت WTI در سررسیدهای تحویل مختلف نشون میده که قیمت‌ها هر لحظه تغییر می‌کنن و این جدول فقط قیمت‌های یک لحظه خاص رو ثبت کرده، قیمت نفت WTI برای تحویل در ماه «می» منفی هس. اما برای تحویل در ماه‌های دیگه، بین بشکه‌ای ۲۰ تا ۳۰ دلار، چرا؟ ‏4️⃣ افرادی که نفت رو برای ماه «می» پیش‌خرید کردن، موظف هستن نفت رو در ۲۰ «می» و در محل‌های مشخص تحویل بگیرن. از طرف دیگه این‌قدر مازاد عرضه در بازار نفت داریم، که کلی نفتکش با میلیون‌ها بشکه نفت، روی آب‌ها سرگردان هستن و منتظر تخلیه بار نفتکش خالی هم، اجاره نجومی داره، نتیجه؟ ‏ 5️⃣ افرادی که نفت رو برای ۲۰ «می» پیش‌خرید کردن، نه ظرفیتی برای مصرف نفت در پالایشگاه‌ها و امثالهم دارن، نه ظرفیتی برای ذخیره نفت در نفتکش‌ها، پس حاضرن رقمی رو بپردازن تا به اصطلاح موقعیت قرارداد فیوچرز رو ببندن (یعنی «مکلف» به تحویل نفت در روز ۲۰ «می» نباشن) ماه‌های بعد چطور؟ ‏6️⃣ ظرف ۲۴ ساعت آینده که معاملات فیوچرز نفت WTI برای تحویل در ۲۰ م ماه «می» بسته میشه، پرونده قیمت منفی هم بسته میشه. 🛢 خیلی بعیده در ماه‌های بعد پدیده ‎قیمت منفی برای ‎نفت تکرار بشه، چون همه خریدارها از این ماه درس می‌گیرن و خیلی کمتر خرید می‌کنن. @shayestegan98
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 👌حاج آقای نخودکی گفت میخواین یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالا تر باشه. به مافرمودند: 👌بعد هرنماز اینها را بخونید: 🌹اول آیت الکرسی تاوهوالعلی العظیم 🌹دوم تسبیحات حضرت زهرا 🌹سوم 3 تا قل هو الله 🌹چهارم 3 تا صلوات 🌹پنجم آخر آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آی 🌺و مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.🌺۳ مرتبه فرمود: هرچه من دارم از عمل کردن به این 5 مورد بعد از هر نماز دارم. @shayestegan98
دلنوشته پرستار بخش کرونایی‌ها برای شهید هادی 🌷در مقابل جان او هدیه ناقابلی است اما این شیفت به نیابت از شهید ابراهیم هادی، تولدت مبارک بزرگ مرد @shayestegan98
⭕️یه تپه مهم تو ارتفاعات گیلان غرب بود که دست دشمن بود. ابراهیم رفت بالای تپه و شروع به اذان گفتن کرد؛ ابراهیم رو سرزنش می‌کردن که این چکاری بود؟ ممکن بود آسیب ببینی! 🔸بعد از چند مدتی ۱۸ عراقی اومدن و خودشونو تسلیم کردن؛ فرمانده‌شون می‌گفت "بعثی‌ها به ما گفتن که شما مجوس و آتش پرستید! صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم تمام بدنم لرزید. وقتی نام امیرالمؤمنین(ع) را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت می‌جنگی. هوا هم که روشن شد نیروهام رو جمع کردم و گفتم: من می‌خوام تسلیم ایرانی‌ها بشم. هر کس می‌خواد، با من بیاد." 🔻کاری که اخلاص ابراهیم هادی کرد، باعث شد هم جند تا عراقی از جبهه کفر خارج بشن و هم بدون درگیری اون تپه رو فتح کنن... 🗓 یکم اردیبهشت، سالروز ولادت @shayestegan98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آمار مبتلایان، بهبودیافتگان و جان‌باختگان کرونا در کشور جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت: 🔹از دیروز تا امروز ۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ و بر اساس معیارهای قطعی تشخیصی ۱۲۹۷ بیمار جدید مبتلا به کووید در کشور شناسایی شد 🔹مجموع بیماران کووید۱۹ در کشور به ۸۴۸۰۲ نفر رسید 🔹متاسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۸۸ بیمار کووید۱۹ جان خود را از دست دادند 🔹تا امروز ۵۲۹۷ نفر از بیماران، جان باخته و دیگر در بین ما نیستند 🔹تا امروز ۶۰۹۶۵ نفر از بیماران، بهبود یافته و ترخیص شده‌اند 🔹۳۳۵۷ نفر از بیماران مبتلا به کووید۱۹ در وضعیت شدید این بیماری تحت مراقبت قرار دارند 🔹تا کنون ۳۶۵ هزار و ۷۲۳ آزمایش تشخیص کووید۱۹ در کشور انجام شده است. @shayestegan98
👇🏻👇🏻👇🏻
‍   ┄━•●❥ ❥●•━┄    نگاهم را به چشمان بارانی فرزام دوختم، هیچوقت فرزام را اینطور ندیده بودم. از شدت شوق اینگونه اشک می ریخت یا بی قراری زود هنگام من او را بهم ریخته بود؟! اما نه! از شدت شوق بود. مانده بودم فرزام چگونه بی خیال زمین و زمینیان شده است. عشق آسمانی چقدر زیبا در درونش نهفته بود که او را اینچنین بی تاب آسمان کرده بود. چطور آدمی انقدر راحت بی خیال حب دنیا می شود، پا روی نفس خود می گذارد و به جهاد در راه خدا می رود؟! هر پسری جای فرزام بود لابد با آنهمه ثروت حاج حیدر، عشق و حال دنیا را می کرد! به جای سرکار رفتن، در لاکچری ترین ویلای دنیا پا روی پا می انداخت و مشت مشت پسته می خورد! سفر به آنتالیا و... خوراک ماهانه اش میشد. لباس های مارک دارش بیشتر و بیشتر میشد، با ماشین های شاسی بلند در خیابان های بالای شهر تهران دور دور می کرد و شانه هایش را بالا می انداخت، بی خیال عالم میشد و خود را به دل خطر راه نمی داد. فرزام خیلی قبل تر از اینها دل از مال دنیا کنده بود و ساده زیستی را سرمشق زندگی اش قرار داده بود، می خواست دل به خاک بزند و خاکی تر از قبل شود. نمی دانم شاید اگر خدا هادی هدایتگر و محمد را سر راهش قرار نمی داد فرزام هم میشد جزو آن دسته از آدمهایی که ورد زبانشان شده بود: "سوریه به ما مربوط نمیشه! مدافعان حرم برای پول میرن!" نمی دانم در آن لحظه در دل فرزام چه گذشت. چه حرف ها که بین او و مولا رد و بدل نشد که فرزام اینگونه بی تابانه زیر شرشر باران مثل ابربهاری می گریست و یک دم آرام نمی شد. حس و حال فرزام غبطه خوردنی بود و حالا حالاها نصیب هرکسی نمی شد. . . می خواستم ماجرای رفتن فرزام را از مادرم پنهان کنم و برای نبودنش بهانه تراشی کنم اما نشدنی بود. از یک طرف فرزام پایش را در یک کفش کرده بود که بدون حلالیت گرفتن عزم رفتن نمی کند، از طرفی به قول علی، مگر می شد مادر را پیچاند! گفتن به مادر همانا و شروع شدن بحث و گریه هم همانا... صدای گریه هایش تا آسمان هفتم خدا بالا می رفت. پدر را خطاب داد و گفت: «همش تقصیرتوئه. چرا به من نگفتی؟ مگه من می ذاشتم این ازدواج سر بگیره. طفلی خواهرم می گفت یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست ها، من باورم نمی شد! نگو این پسر دختر دسته گلم رو خام کرده، چشم و گوشش رو بسته. آخه تو رو چه به جنگ بچه. بشین به زن و زندگیت برس.» یکدفعه سرش گیج رفت و پخش زمین شد، هول و ولا به جانم افتاد. پاهایم توان یاری کردن نداشتند و زبان قاصر شده بود از گفتن حتی یک کلمه! مادر به کمک علی روی مبل نشست. پدر آب قند به دست کنار مادر آمد و گفت: «یه قلپ از این بخور. چیکار می کنی آخه با خودت! یه دقه آروم بگیر خانوم.» مادر نگاه شماتت بارش را حواله من کرد و گفت: «چطوری آروم بگیرم آخه... چطوری؟!» نمی فهمیدم این همه بحث و جدل از برای چه بود! یکی دیگر از جان خودش مایه گذاشته بود و مادر من این وسط به عجز و ناله افتاده بود! می دانستم که مادر است و هزار آرزو برای دلبندنش، مادر است و یک دنیا تشویش و دل نگرانی برای دردانه هایش. اما حرف تلخ نسبت به فرزام برایم قابل هضم نبود. علی که تا آن لحظه سکوت اختیار کرده بود کلافه شد و از جایش بلند شد، چند قدمی دور سالن راه رفت و سپس رو به مادر گفت: «مادر من یه جور حرف می زنی انگار فرزام جنایت کرده! مهم فاطمه ست که قبول کرده. می دونم نگرانی اما این حرف ها خوبیت نداره.» مادر یکریز ادامه می داد، طاقتم به طاق آمد و نتواتستم زبان به دهان بگیرم. «مامان چطور می تونی در مورد دامادت اینطوری حرف بزنی. حرفی هست، زخم زبونی هست من باید بشنوم، خطاب به من باید باشه. اون آدم منم نه فرزام! دوست ندارم هیچکس راجب فرزام اینطوری حرف بزنه. هیچکس!» مادر هاج و واج مانده بود، علی روی پله ها نشست و دست در گروی موهایش برد. پدر آب قند را روی میز رها کرد، از جایش بلند شد، سرش را به نشانه تاسف تکان داد و به اتاقش پناه برد. بی معطلی چادر و کیفم را از روی میز برداشتم و با گریه راه افتادم، ناگهان صدای مادر مرا در وسط حیاط میخکوب کرد "فاطمه!" دلم هری ریخت. یعنی باز هم حرف تلخ دیگری باقی مانده بود! سمت مادر برگشتم. به در شیشه ای تکیه داده بود، هنوز هم اخم لابه لای چهره اش پیدا بود. میشد بغض را در صدایش جستجو کرد و لرزش را در کلامش حس کرد؛ مهربانی و نگرانی مادرانه را در چشمان پر از مهرش دید. «نرو. زنگ بزن فرزام بیاد.» با گوشه ی روسری اشک هایم را کنار زدم و گفتم: «الهی من فدات مامان قشنگم، چشم.» دل و زبان مادر با هم اختلاف نظر داشتند و همین ها باعث میشد مادر کمی بدخلق به نظر برسد. بماند که بعضی ها راه نفوذ به زبان مادر را خوب بلد بودند و تا می توانستند پرش می کردند. ┄━•●❥ ادامه دارد... @shayestegan98
🩺 ویزیت رایگان سوالات پر تکرار کرونایی 👆چرا در روزهای آینده باید منتظر رشد تعداد مبتلایان کرونا باشیم؟ @shayestegan98
نازکتر از گل است گل گونه‌های تو ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو قیصر امین‌پور 🌸 پیامبر عزیزمون در وصف دختران گفتن: آنها گل خوشبو هستند. @shayestegan98