🌹 #پخش_زنده تمام نقاط حرم امام رضا
بریم از امام رضا(ع) به مناسبت ولادت #امام_جواد(ع) هدیه بگیریم✨
پس نیت کنید و به قصد زیارت روی لینک ها کلیک کنید👇التماس دعای فرج🌹
🕌 گنبد مطهر
b2n.ir/716010?eitaafly
🕌 ضریح مطهر
b2n.ir/780435?eitaafly
🕌 صحن انقلاب
b2n.ir/840352?eitaafly
🕌 صحن جامع رضوی
b2n.ir/941603?eitaafly
🕌 صحن آزادی
b2n.ir/024062?eitaafly
🕌 صحن گوهرشاد
b2n.ir/460076?eitaafly
🕌 شبکه رضوی
b2n.ir/791236?eitaafly
زیارت قبول🌹
🌸🍃@shayestegan98 🦋
time-nasa-earth-gif.gif
2.57M
#قرآن معجزه پیامبر رحمت و مهربانی
🌍 قانون جاذبه
🌺 اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوي عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ 🌺(رعد/ 2)
🌸خدا كسى است كه آسمانها را، بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد، برافراشت؛ سپس بر تخت (جهاندارى) تسلّط يافت؛ و خورشيد و ماه را رام ساخت هر كدام تا سرآمد معيّنى رواناند. كارها را تدبير مىكند؛ آيات (و نشانههاى خود) را شرح مىدهد؛ تا شايد شما به ملاقات پروردگارتان يقين پيدا كنيد🌸
📌نکته علمي
♦️اين آيه با توجه به حديثي كه در تفسير آن وارد شده است، پرده از روي يك حقيقت علمي برداشته كه در زمان نزول آيات بر كسي آشكار نبود؛ چرا كه در آن زمان گمان ميكردند آسمانها به صورت كراتي تو در تو همانند طبقات پياز روي هم قرار دارند و چنين كراتي طبعاً هيچ كدام معلّق و بيستون نیست، بلكه هر كدام بر ديگري تكيه دارد، ولي حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازي، به كلي موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود معلّق و ثابتند بيآنكه تكيهگاهي داشته باشند و تنها چيزي كه آنها را در جاي خود ثابت ميدارد، تعادل قوة جاذبه و دافعه است كه يكي با جرم اين كرات ارتباط دارد و ديگري به حركت آنها. اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامریي، كرات آسمان را در جاي خود نگه داشته است.
#معجزات_علمي_قرآن
🌸🍃 @shayestegan98 🦋
┄━•●❥ #پلاک_سوخته ❥●•━┄
#پارت_بیست_و_چهارم
نسشتم لب حوض و زل زدم به ماه که روی آب افتاده بود، بی اختیار دستم سمت آب رفت و شروع کردم به پاچیدن روی سر و صورت، مادر از پشت شیشه مرا دید می زد. باید چند مرحله را پشت سر می گذاشتم تا به منطقه امن برسم! اولیش سین جین کردن های مادر بود و خب سخت ترین مرحله!
_چرا گوشیتو جواب نمی دی؟ نمی گی دلم هزار راه می ره! این چه سرو شکلیه برا خودت درست کردی، نمی گی سرما می خوری دم عیدی...
+مامان جون نگران خود منی یا نیروی کمکی برای خونه تکونی؟!
_وا...خب معلومه خودت!
پدر روی کاناپه نشسته و مشغول خوردن چای خوشرنگ لاهیجان در استکان های کمر باریک بود، مرحله اول به لطف صدا زدن پدر بخیر گذشت، حالا وارد فاز دوم شده بودم. پدر استکان را دست نعلبکی سپرد و گفت: «اتفاقی افتاده که ما بی خبریم؟ اگه به مادرت نمی تونی بگی به من بگو. به من نمی تونی به برادرت بگو، نذار حرفی سر دلت سنگینی کنه. هیچکس مثل خانواده آدم نمی شه.» حرفایش را با سر تایید کردم و گفتم: « به روی جفت چشمام. حالا اجازه هست؟»
_بله چشم عسلی بابا...
یادم آمد یک تشکر جانانه به پدر بدهکارم، گفتم: «راستی کتاب آخری که برام خریدید بی نظیره... فقط حیف که دیر خوندمش..!» برق چشم هایش هویدا شد و لبخند روی لب هایش خوشحالی را به رخ کشید.
هر چه مرحله اول و دوم سخت بود مرحله سوم حوصله بسیار می طلبید که از توان من خارج بود. یک قدم با منطقه امن فاصله نداشتم که دیوانه جان سر رسید: «بگو ببینم کجا بودی با کی کجا رفته بودی؟» همانطور که مقنعه مشکی ام را در می آوردم گفتم: «چته تو! کلاغا خبر رسوندن؟» نیمچه لبخندی زد و جواب داد: «نخیر قیافه زارت داد می زننه. یه حسی بهم می گه مهبد جون رو دیدی!» نگاهی از بالای پله ها به پایین انداختم و آهسته گفتم: «هیس! برو تو...» نشست روی صندلی و من هم روی تخت لم دادم.
_مشکوک می زنیا... فک نکنی حواسم بهت نیست!
+نه بابا! اون که وظیفته... علی حدست درسته، امروز دیدمش و همه چی تموم شد. قهقه ای زد و گفت:
«پروندی رفت پسرخاله رو... حالا دیگه دست به دامان کدوم دیوونه ای بشیم بیاد تو رو بگیه؟» چشم غره کنان گفتم: «نترس دیوونه زیاده..» زانوهایم را جمع کردم و متکا را محکم چسبیدم، آهسته گفتم: علی!
_جون علی.
+هیچی!
_وا !
+والا.
_حرفتو قورت نده.
_دادم رفت!
+عه!
_آره.
+باشه، دارم برات!
دلم می خواست برایش از پسر مارک دار دانشگاه بگویم، دلم می خواست علامت های سوال ذهنم را با او در میان بگذرام، آنقدر دو دو تا چهار تا کنیم تا این معادله چند مجهولی حل شود و من از شر این معادله سخت نفس راحتی بکشم. بلکه با حل شدنش دیگر اسمش در خفا ورد زبانم نشود و قلبم بی خودی روی دور تند نیفتد! اما زبان در دهان نچرخید!
می دانستم مجدد رابطه مادر و خاله شکر آب می شود، می دانستم پز دادن های شوهر خاله به پدر بیشتر از قبل می شود، می دانستم زخم زبان های مهدخت حواله ام می شود، اما... اما این وصال نمی شد که بشود، من مقصر نبودم..! تا پاسی از شب بیست سوالی های سمیرا را جواب می دادم، یک ریز آیه یاس می خواند که چه در و گوهر نایابی را از دست داده ام!!!
فارغ از همه اتفاقات اخیر دست به قلم شدم، توی دفتر خاطراتم نوشتم: «سکانس آخر خاله بازی: پرونده مهبد مختومه اعلام شد! پرونده دیگری باز... اما اجازه باز ماندن ندارد! باید به زودی مختومه اعلام شود. قاضی باید زودتر حکم را اعلام کند وگرنه این دل بیچاره زودتر از موعد تکه تکه می شود.»
🌸🍃 @shayestegan98 🦋
┄━•●❥ #پلاک_سوخته ❥●•━┄
#پارت_بیست_و_پنجم
تاریخ ۱۳ اسفند، قسمت مناسبت ها به روایتی شهادت بانوی بی نشان را نشان می دهد. بی اختیار سراغ کتابی که جانم بند اوست می روم.
{به لقب ام ابیها مفتخر ساخت. این لقب آسان به دست نیامد، پشت این لقب خون دلها خفته بود و تیمارهای نهفته.}
ام ابیها... مادر... چه برازنده است این واژه جادویی بی نظیر برای دختری چون شما... بمیرم برایت! آخر چرا خون دلهایت تمامی ندارد مادر... یک دختر چگونه بی مادر تاب می آورد اینهمه مصیبت را..!
{هیچ کس نمی تواند عمق جراحت دل مرا بفهمد.}
آری نور دو چشم پیامبر تا دنیا دنیاست کسی نمی تواند عمق جراحت دلت را وجب به وجب متر کند، ضرب و تقسیم کند و به جواب برسد! عالمیان در جواب این سوال برای همیشه رفوزه می مانند...
.
.
.
هفت سین امسال را به تنهایی آماده کردم و چیدم. از مهدخت و اولیا خبری نبود، جواب منفی من آتش به پا کرده و پای آنها را به جای خانه خان جان، توی ویلای شمال باز کرده بود. کتاب کشتی پهلو گرفته را کنار سفره هفت سین قرار دادم، سین ندارد اما بوی فاطمه را با چاشنی خاک با خود به همراه آورده است. اندک زمان باقی را از دست نمی دهم، انگشتانم جلد کتاب را لمس می کنند، یک دفعه می بینم که روی صفحه۱۳۴ باقی مانده ام:
{ام سلمه: بانوی من تصور نمی کنم کسی مظلوم تر و محجوب تر از شما در طول تاریخ بوده باشد و خیال نمی کنم پس از شما کسی بیاید که این همه بزرگوار باشد و اینهمه ستم ببیند. من آمده بودم که در محضر شما حجب و حیا بیاموزم اما به روشنی دیدم که این کوزه طاقت بحر ندارد. هیچ نامحرمی در طول حیات، شما را ندید...}
حجب و حیا... نامحرم! معلم حجب و حیا..! چه واژه عجیبی ست این واژه "حیا" که گاهی غافل می شویم، می بوسیم و می گذاریمش لب طاقچه!
{به من فرمودید: این تابوت های تخت مانند، زن و مرد را از هم متمایز می کنند. کاش تابوتی بود که اندام آدم از روی آن مشخص نمی شد.
چه دقت مومنانه ای! چه وسواس محجوبانه ای! چه تامل شیرینی!}
عجب هوش و درایتی... عجب بانوی دو عالمی... ام ابیها! شما کجا و من کجا! من که اینهمه وسواس تیپ و ظاهر و... دارم، چه می شد وسواس محجوبانه را از شما می آموختم. بهترین وسواس دنیا که ارزش آدمی را نشان می دهد. به راستی که حجاب برازنده شماست... به راستی که حیای فاطمی زیباست. دفترم گمشده اما یقین دارم یکی از سرمشق ها همین حجب و حیاست... دست به قلم دل می برم و در دفتر دلم هجده بار می نویسم "حجب و حیا"... و عقل هجده بار تجزیه و تحیل می کند این کلمه پربار را... "حجب و حیا"...
{چه چیز خوبی! حجم بدن را مشخص نمی کند و تفاوت میان مرد و زن را آشکار نمی سازد. برای من چنین چیزی بساز و پس از مرگ، مرا در آن جای بده.}
اینهمه دقت و ظرافت از بانویی چون شما بعید نیست، کاش کمی این دقت را از شما به ارث می بردم مادر...
اشک روی گونه هایم غلتید، چشم بستم و قرآن را باز کردم. سوره احزاب، صفحه ۴۲۶، به آیه ۵۹ که رسیدم، سال تحویل شد! حسی در درونم فریاد می زد امسال با سال های قبل فرق دارد... این کتاب و ایام فاطمیه، بی حکمت نیست همراهیشان آنهم همزمان..!
.
.
امسال تهران گردی در خیابان های خلوت تهران را به مسافرت رفتن ترجیح دادیم. چهارمین روز عید شهادت بانوی دو عالم، آش رشته نذری خان جان را که پخش کردیم، سراغ کتاب توی کیف می روم، به سطرهای آخر نزدیک می شوم، آخرین خط کتاب را آرام آرام می خوانم:
{این تو و این علی و این نگاه همیشه مشتاق من...}
کتاب کشتی پهلو گرفته در این روز خاص به پایان می رسد و قطره قطره اشک همچنان بر روی گونه هایم می چکد و "تامل" گزینه روی میزم می شود... ┄━•●❥ ادامه دارد...
#فاطمه_قاف
#حق_الناس_پیگرد_الهی_دارد
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
🌸🍃 @shayestegan98 🦋
💛در روز پدر بہ ڪعبہ سر باید زد
🍇بر بام نجف دوباره پر باید زد
💛درحسرٺ بوسہ برضریح مولا
🍇صدبوسہ بہ دستان پدر باید زد
#میلاد_امام_علی(ع)💞
#روز_پدر💛
#بر_شیعیانش_مبارڪ_باد🎊
❤️ @shayestegan98 ❤️
مداحی آنلاین - بارونه بارونه بارونه - حمید علیمی.mp3
9.3M
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
💐بارونه بارونه بارونه
💐امشب خوشیمون فراوونه
🎤 #حمیدعلیمی
👏 #سرود
👌فوق زیبا
❤️ @shayestegan98 ❤️
❤️ سلام
😍 چیزی براتون میفرستم عشق کنید ولی قول بدین برا همه خیلی دعا کنین
💗 ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم امیر المومنین روی نوشته زیر انگشت بزن
www.imamali.net/vtour
وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کرد هر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید. زیارتتون قبول باشه
التماس دعای فرج
اللهم عجل لوليك الفرج
❤️ @shayestegan98 ❤️