eitaa logo
شهدای مدافع حرم
376 دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
30.7هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ رفیق اگر می خوای شریک کار خیر بشی در موکب شباب المقاومه (کربلا) الان وقتشه 🔸شما میتونید کمک‌هاتون رو به موکب و سایر امور فرهنگی به شماره کارت زیر بنام جبهه جهانی شباب المقاومة 👇👇
6037997750004344
واریز نمایید(روی شماره بالا بزنین کپی میشه) معامله تون با امام حسین باشه و جهانی شدن امام زمان در کشور های این عزیزان
⚫️دوستان این موکب مورد تایید ماست تا حد امکان کمک کنید.التماس دعا 🗓 وعده دیدار:ایام اربعین حسینی 📌آدرس:شهر کربلای معلّی خیابان شارع الشهدا، موکب شباب المقاومة
21.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌑 تذکر مهم دربارۀ رابطۀ اربعین و امام زمان(ع) 🔻متأسفانه خیلی از هیئتی‌ها و انقلابی‌ها هنوز اهمیت اربعین را اساساً درک نکردند! 🔻و خیلی از اربعینی‌ها، هنوز اهمیت یاد امام زمان(ع) در اربعین را درک نکردند! استاد پناهیان
اصلا دنبال شناخته شدن و شهرت نبود اعتقاد داشت اگہ واقعا كاری رو برای خدا بكنے خودش عزيزت ميكنہ آخرش همين خصلتش باعث شد تا عكس شهادتش اينطور معروف بشہ 🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : زائر محمد : 🗓 ۱۲۶۱ 🗓 محل تولد : بوشهر وضعیت تاهل : متاهل : 🗓 ۱۲۹۴/۰۶/۱۲ 🗓 مسئولیت : فرمانده نیروهای تنگستانی محل : جنوب ایران ( تنگک صفر ) نام عملیات : حفاظت مرزی مزار : 🥀🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 گذر کوتاه بر زندگی او در کودکی استعداد زیادی در سوار کاری و تیراندازی داشت با اینکه سواد نداشت اما دنیا و بریتانیای کبیر شگفت زده ، شجاعت این شیر مرد ایرانی شدند . با هجوم بی رحمانه قوای بیگانه در جنگ جهانی اول از شمال شوروی و جنوب انگلیس و .... و دولت بی کفایت و قوای ضعیف محمد علی شاه قاجار فرصت مناسبی برای استعمار ایران بود . ارتش بریتانیا با ۵۰۰۰نیرو به بنادر جنوب هجوم آورد . اما جوانان با غیرتی چون رئیسعلی ۲۹ساله و خالو حسین دشتی با خون خود و افراد انگشت شمار دربرابر ارتش کلاسیک انگلیس از خاک و ناموس ایران دلیرانه دفاع کردند . قوای بیگانه هرگز نتوانست بر این جوانان پیروز شود ۹ماه کل شهر بوشهر در محاصره دلیران تنگستان بود انگلیس مجبور شد ۲۰۰۰۰هزار نیروی کمکی از هند و عراق راهی خلیج همیشه فارس کند اما شبیخون ها و جنگ های پارتیزانی جوانمرد دلوار آنان را ناکام می گذاشت و ارتش کلاسیک شکست های مفتضحانه ای از این شیرمرد ایرانی می خوردند . سپس با بمباران ناجوانمردانه ، روستای دلوار را با خاک یکسان کردند اما باز نتوانستند شیر مردان تنگستان را تسلیم کنند. سرانجام دولت انگلیس به دولت مرکزی قاجار نامه ای داد تا به حکمیت مبلغ ۴۰۰هزار پوند در زمان فقر و گرسنگی مردم ایران به دلاور دلواری پیشنهاد بدهند تا دست از مبارزه بکشد و بگذارد قوای بیگانه انگلیس وارد شیراز و کل ایران بشود ، اما فرمانده جنگ رئیسعلی دلواری گفت ناموس و سرزمینم بهایش خون اجنبی است نه زر و زیور دنیا . فرمانده ۳۲ساله هرگز عقب ننشست و هرگز باج به اجنبی نداد اما بالاخره در یکی از شبیخون ها فردی خود فروخته و نفودی بنام غلامحسین تنگکی از پشت سر پهلوان رئیسعلی دلواری را با سه گلوله به شهادت رساند . پیکر این سردار رشید در نزدیکی حرم امامزاده‌ای در روستای «کله بند» به خاک سپرده شد و بعداً جابجا شد و بدن پهلوان لُر که کاملا سالم بود به وادي السلام نجف منتقل و دفن شد. ۱۲ شهریور ، یاد شیر مردی که زیر پرچم اجنبی نرفت و خون خود را نثار سربلندی ایران کرد گرامی باد . 🌹 🕊 شادی روح و 🥀 🕊🌹
🌴🌹🍀🥀🍀🌹🌴 ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣﻬﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻣﺤﻤﺪ! ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ..ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ، ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ... ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ .. ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ : ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ ..... ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ ...؟ ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪﭘﻮﺭ ، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ: ‌ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ .. ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ... ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ... 🌷🌷🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 برادرها، خواهرها عاشق شوید! زندگی به عشق است عقل به آدم زندگی نمیده...‌ شادی روح بلندشان صلوات🕊💐 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 سید محمد خیلی توی خودش بود. پرسیدم : چه شده؟ گفت : بالأخره نفهمیدم ارباً ارباً یعنی چه؟ می گویند انسان مثل گوشت کوبیده می شود. بعد از عملیات یا باید بروم کتاب بخوانم و یا اینکه در همین جا به آن برسم. جواب سؤالش را از گلوله توپی که به سنگرش برخورد کرد، گرفت. 🏴 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند . مثل مادر خودشان هم دوستش داشتند. رفتیم خانه شان، بیرون شهر. بهم گفت : همین جا بشین من میآم... دیر کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست. داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهرهای ناتنیش را... گفت : من این جا دیر به دیر میآم. میخوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم. 🥀🌹🕊