eitaa logo
شهدای مدافع حرم
380 دنبال‌کننده
38.3هزار عکس
31هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 💞💞🇵🇸 آرامش 🇵🇸💞💞
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باز هم میدان ولیعصر چه خبر شده؟؟؟؟ 😭دخترهایی که فکرشو هم نمی کنید، با دیدن تعزیه فاطمیه در روز گذشته محجبه شدند..... چشمِ دشمنان کور💪 🌸
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
🌹سفره شان بی‌رنگ و لعاب بود ولی صفا داشت... مردان_بی_ادعا دفاع_مقدس 🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷 صبحتون شهدایی...🌹🌹🌹
خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و رفتند ... _مزین_به‌نگاه شهدا 🌷 ࿐ྀུ✿❥━━━━━━━━━━━🦋
شهادت‌ هدف‌ نیـســت... هدف‌ اینه کـه‌ عَلَم اسلام‌ رو‌ بــه اسم‌ امـٰام‌ زمان‌ «عج»‌ بالا‌ ببریــد حالا‌ اگـه‌ وسط‌ این‌ راه شهـید شـدید فدای سرِ اسلـٰام! ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
زیباست آن روزی که در محشر فریاد زنند ، فرزندان زهرا سلام‌الله‌علیها وارد بهشت شوند ...🥺❤️
صبحتون وعاقبتمون شهدایی⛅️✋🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 بدانيد كه در برابر هر بذر نفاق، مسئوليتي بزرگ بر دوش ما گذارده مي شود ، بايد در برابر دشمن ايستادگي و استقامت نموده و پيوسته يار و ياور اين انقلاب باشيم . 🌹 🌴 🌹 🌹 🕊🌹🌴
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 : ۱۳۶۶/۱۱/۱ : بیت المقدس ۲ زمستان سال شصت وشش عملیاتی به نام بیت المقدس دو در منطقه غرب کشور در کردستان صورت می گیرد در ساعات ابتدایی بامداد اول بهمن طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق و در جنگ روبرو توسط تیر بار عراقی در تاریکی شب این دو بزرگوار به می‌رسند ، همرزمان این این عزیزان رو زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا و چند نفر دیگه می مانند تا حتما دوستانشون رو برگردونن... روزها به خاطر داشتن دید توسط دشمن حرکتی نداشتن و در تاریکی شب و در اون برف و سرما و کوهستان، رو روی دوششون حمل میکردن... سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن که اونجا این عکس و چند تا عکس دیگه به یادگار می مونه... دعای مادران همیشه پشت سر عزیزانی ست که نگذاشتند مادرها چشم انتظار بماننند . 🕊 🌹 🕊 🌹 🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 به نام خدا نوجوان بودم که یه شب خواب عجیبی دیدم، خواب یه مکان ولی نمیدونستم کجاست؟ خواب یه مسجد، سربند، پرچم ایران....هیچوقت نتونستم بفهمم اون مکان کجا بود سالها گذشت و اون خواب رو فراموش کردم تااینکه اردویی از طرف بسیج به منطقه هویزه برای یادمان برگزار شد . اوایل شدید مخالف این اردو بودم و نمیخواستم برم، دلم دیدن منطقه فکه و شلمچه رو میخواست نه هویزه رو فرمانده بسیج از یه طرف و خانوادم از طرف دیه اصرار بر رفتن من به این اردو داشتن، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، انگار به این سفر دعوت شده بودم وقتی به خودم اومدم خودمو توی اتوبوس دیدم که به سمت هویزه در حرکت بودیم ، حس عجیبی داشتم به شهر هویزه که رسیدیم مارو به سمت سالنی راهنمایی کردن برنامه های مختلفی اجرا شد که هرکدومش یجوری دل آدمو میلرزوند ... تا اینکه آقایی که مشغول گفتن خاطره از بود یه چیزی گفت که منو تو فکر برد گفت : شماهایی هم که اینجا نشستین دعوت شده هستین ، دعوت نامتونو امضا کردن این حرفا واسم تازگی داشت ، دوست داشتم بدونم کدوم منو دعوت کرده به هویزه ... بعد از اتمام مراسم به سمت مزار رفتیم، چند قدمی بیشتر از سالن مراسم فاصله نداشت ، توی ذهنم دو تا ابهام وجود داشت یکی مزار کجاست و دومی کدوم دعوتنامه منو امضا کرده ؟؟ به دور و اطرافم مدام نگاه می کردم و دنبال مزار شهید علم الهدی میگشتم و از هرکی میپرسیدم آدرس درستی بهم نداد تااینکه رسیدیم به جاییکه بدون کفش وارد محوطه میشویم همونجا از بچه های بسیج جدا شدم و سعی کردم خودم تنهایی دنبال بگردم یهوویی حس کردم نوری از یه نقطه زمین روی من افتاده ، متوجه نبودم نور چیه و از کجاست ، بی محل به نور دنبال قبر می گشتم ، نوشته روی قبرهارو می خووندم و از کنار تک تک می گذشتم و نور هم همونجور روی من بود و با حرکت من حرکت می کرد حس خیلی عجیبی داشتم . تااینکه طرف مسجد رفتم ولی باز اونجا هم نبود، صدای اذان ظهر از مسجد بلند شد، ناراحت بودم از اینکه جواب سوالامو نگرفته بودم به مسجد نگاه می کردم به خودم گفتم که راضی نیست من نمازمو دیر بخوونم ، ازدحام جمعیت توی مسجد زیاد بود از سکوی مسجد اومدم پایین ، با ناراحتی کنار قبری ایستادم و به مسجد و حیاط نگاه می کردم تا جایی برای نماز پیدا کنم ناگهان چشمم خورد به نوشته روی قبری که کنارش ایستاده بودم : بخودم گفتم نه این اون نیست اون آقا گفت ولی این است یه چیزی تو دلم بهم جواب داد مگه چن تا اینجا هست؟ همون لحظه نشستم کنار مزارش دلم می خواست داد بزنم ، گریه کنم با صدای بلند و بگم این زنده است ، بخدا زنده است حالا فهمیده بودم که منبع نور از کجا بود . فهمیده بودم که کی دعوتناممو امضاء کرده بود . بالای سر نماز خووندم ، بعد نماز سمت چپمو نگاه کردم ... خدای من ... این همون ... این همون خوابیه که سالها پیش دیده بودم... سربند ، مسجد ، پرچم ، ... جوری ازم استقبال کرد که منو شرمنده خودش کرد و از اون سال به بعد با کمال میل هرسال به اردوی می روم . درپناه خدا موفق باشین شما میهمانان عزیزِ هم اگر دوست دارید، داستان نحوه آشنائی خود با را بنویسید و برای ما ارسال کنید تا در کانال مخابره شود . شادی روح و 🌹🕊🥀