eitaa logo
شهدای مدافع حرم
379 دنبال‌کننده
38.4هزار عکس
31هزار ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم سلام وصلوات بر محمد وال محمد صل الله علیه واله السلام علیک یا ابا عبدالله سلام دوستان شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
راه را که انتخاب کردی، دیگر مال خودت نیستی. اگر قرار است درد بکشی، بکش ولی آه و ناله نکن! اگر آه و ناله کردی، متعلق به دردی نه راه... 🥀 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامشی که "شهید قاسم جوکاران" در شکارگاه خود و در کنار سیمینوفش به رُخ بیننده می کِشد...! 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🔺شهید هادی نعمتی از شهدای غواص گردان ابوذر لشکر المهدی ❇سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای چهار وقتی با بچه های غواص گردان ابوذر لشکر المهدی (عج) به موانعی که دشمن در سواحل اروند گذاشته بود رسیدیم ، با هر زحمتی که بود یه معبر بین خورشیدی ها و سیم خاردارها باز کردیم.  ❇کم کم وارد نیزار ها شده بودیم که در همین موقع بچه های گردان فجر که سمت راست ما بودند با عراقی ها درگیر شدند.  ❇عراقیها تمام ساحل را زیر آتش گرفتند.  همه جا مثل روز روشن شده بود. جلو معبر ما یک سنگر کمین بود که تیربارش شروع به تیراندازی کرد!  ❇در همین لحظه یه تیر به پهلوی هادی خورد و در حالی که زیر لب ذکر یازهرا (س) و یا مهدی (عج) می گفت افتاد روی گل و لای و نیزار ها!  هنوز موضع ما لو نرفته بود.  من هادی را کشیدم کنار دسته نیزاری و دلداری دادم. ❇او همچنان درد میکشد و ذکر یا زهرا (س) می گفت.  هر جوری که بود باید تیربار رو خاموش می کردم. دو تا نارنجک گرفتم توی دستم و سینه خیز به طرف سنگر تیربار رفتم.  ❇چند متری جلوتر نرفته بودم که دیدم صدای ناله هادی داره بلندتر میشه.  ❇ممکن بود موضعمون لو بره; دوباره برگشتم و رفتم کنار هادی. خون خیلی زیادی ازاو رفته بود. درد زیادی می کشید ... ❇یواش در گوشش گفتم: هادی جان یه کم تحمل کن ، اگه موضعمون لو بره معبر هم لو میره.  اینو گفتم و برگشتم به طرف سنگر تیربار دشمن.  ❇با یه نارنجک تیربار خاموش کردم و سریع برگشتم طرف هادی. به هادی که رسیدم دیدم سرش توی باتلاق ها فرو رفته و با همان وضع به شهادت رسیده . 💠💠💠💠💠💠 هدیه به شهید هادی نعمتی از شهدای غواص گردان ابوذر لشکر المهدی صلوات
ما از کودکی شهامت آموخته ایم... ما فرزندان مکتب شهــادت هستیم... به یاد شهید محمدطاها اقدامی🌷 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
⤴️ سبک زندگی شهـــ🌷ـــدا 🌷شهید محمد بلباسی🌷 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
🥀دیدن داغ برادر سخت است دیدن پیکر بی سر سخت است😭💔 💔 وداع خواهر شهید محمدحسین باغبان با پیکر بی سر برادرش 📎 امان از دل زینــب (س)😭💔 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
❍بسم‌رب‌المهدی•••|😍 ❏اَلسَـلامُ‌عَلیڪَ یـٰابقیه الله•••|♥️ ❍ياايهالعزیز•••|🌱
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed
💠 بیت المال 🌷خادم بودیم، هر دویمان دوکوهه بودیم. زائران را که می آوردند برای بازدید، تهیه دیده شده بود تا فاصله یادمان گردانتخریب را که 2 کیلومتر با ساختمانهای دوکوهه فاصله داشت ببرد و برگرداند. 🌷من قرار بود همراه زائران بروم و برگردم، وقتی رسیدم به جلوی ساختمان مقداد، متوجه شدم را در حسینیه یادمان تخریب جا گذاشته ام. بعدازظهر بود، هوا نسبتا گرم بود. راه افتادم به سمت یادمان ... 🌷کسانی که این راه را رفته اند به خوبی میدادند که هیچ ساختمان و چادری وجود ندارد. است و بیابان.... اواسط راه بودم که دیدم جلوی پایم ایستاد. بود. گفت خانم این وقت روز تنها کجا داری میری وسط این بیابون؟ جریان را برایش تعریف کردم. 🌷گفت الان باید برود یادمان تخریب و کار فوری دارد و کار من هم محسوب میشه و شما رو نمیتونم با ماشین ببرم. سوار ماشین شد و گاز داد به سمت یادمان.... من 2 کیلومتر که راه رفتم رسیدم به یادمان...تازه کارش تمام شده بود آمد و لبخند زد و گفت مسیر را برمیگردیم. 🌷تویوتا را داد به سرباز و گفت ماشین را ببر جلوی ساختمان مرکزی.برای اینکه از استفاده شخصی نکنیم. 2 کیلومتر راه رفته را باهم برگشتیم. 🌷پاهایم نداشت.ولی آقا حمیدبرای اینکه ذهنم را مشغول کند از کوچک زرد رنگ کنار جاده میچید و به من میداد تا بقول خودش مسافت را متوجه نشوم و پا به پایش بیایم...... جانش میرفت حرف اول را میزد❤️ ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌷شهدای مدافع حرم در ایتا https://eitaa.com/shdaemdafhharm 🌷شهدای مدافع حرم در سروش https://splus.ir/khalilghyed