eitaa logo
اشعار ناب آیینی
27.3هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
985 ویدیو
46 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
با اشک بی‌زوال خودم گریه می‌کنم بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم این پلک ها به روضه‌ی تو‌ زخم شد حسین بس با زبان حال خودم گریه می‌کنم حالا دگر بدون عصا می‌خورم زمین گاهی خودم به حال خودم گریه می‌کنم می‌پرسم از خودم که چرا بی کفن شدی؟ بر پاسخ سوال خودم گریه می‌کنم گاهی که یاد عصر دهم می‌کند دلم بر غارت جلال خودم گریه می‌کنم من آن کبوترم که ز شلاق ها هنوز هر شب ز درد بال خودم گریه می‌کنم ای بهترین برادر دنیا برای تو تا وقت ارتحال خودم گریه می‌کنم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
وقتی که همسفر شده با نیزه ها سرت دیگر ندیده روز خوشی چشم خواهرت تو جای من ..نمیشکنی سر به سوز عشق وقتی سر شکسته ببینی برابرت؟ ای ماه یک شبه که به ”خون“ کرده ای "خسوف" حداقل بگو تو کلامی به دخترت دختت ندیده غیر 'ستم' ، 'خیـر' دیگری اصلا نپرس از او که کجا رفته زیورت.. حتی”نماز“ کرده ˝مواسات˝ با سرم وقتی شکسته است نماز مسافرت از بغضشان به فاطمه این یک عمل بس است بر میخ نیزه رفت سرت پیش مادرت پر خاک و خون شدی چقدر سنگ خورده ای بر نِی تشرفات زیاد است محضرت.. با صورتی کبود ،و تنی بس کبودتر دارم چقدر وَجه شباهت به مادرت.. دیگر نمانده بر تن من جای سالمی... زینب چشید طعم جراحات پیکرت بازار بود و زینب و تیر نگاه ها... ای کاش مانده بود علمدار لشگرت.. 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تا آخرین نفس که توانی در این تن است داغت امانتی است که همراه با من است رفتی و داغ دامن من را رها نکرد یاد تو در دل من و اشکم به دامن است چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی در من هنوز شعله ی امید روشن است جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است دیدار تو مقارن این جان سپردن است یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است سنگ از مصیبت تو دلش آب می شود دل های دشمنان تو از جنس آهن است مویی که شانه بود به آن دست فاطمه دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یا که بیا تا زندگی از سر بگیرم یا با تماشای سر تو پر بگیرم خواهم تو را بار دگر در بر بگیرم یک بوسه از آن نازنین حنجر بگیرم بعد از تو گشته خون جگر بیچاره زینب ای کهنه پیراهن تو دیدی بی پناهش همراه او کردی سفر تاقتلگاهش اخر چرا گشتی رفیق نیمه راهش رفتی نگفتی گر کند عریان نگاهش جان میدهد با یک نظر بیچاره زینب ای آفتاب از تو گله دارم سر او دیدی پر از زخم است از پاتا سر او تو از چه تابیدی دگر بر پیکر او آتش زدی بر قلب زار خواهراو قلبم زجسمش پاره تر بیچاره زینب ای آب الهی خون شوی همچون دل ما آواره گردی تا ابد صحرا به صحرا بودند دیو و دد همه سیراب اما در پیش مهر مادرش فرزند زهرا از تشنگی زد بال و پر بیچاره زینب هر گز کسی چون من تن بی سر ندیده بیش از ستاره زخم بر پیکر ندیده بر گرد یک تن آن همه لشکر ندیده با چشم خود خنجر روی حنجر ندیده زدم دو دست خود به سر بیچاره زینب تنهایی ات در بین آن صحرا مرا کشت سوز صدایت بین دشمنها مرا کشت آن جسم مانده زیر دست و پا مرا کشت بانگ غریب مادر زهرا مرا کشت از مادرت بیچاره تر بیچاره زینب چون تو کسی بی یار وبی یاور نگشته پنهان به زیر نیزه و خنجر نگشته در پیش چشم خواهرش بی سر نگشته گفتی که بر گردم به خیمه بر نگشته راست به نی شد جلوه گر بیچاره زینب این نا مسلمانان چه بی اندازه پستند گفتم که بعد از کشتنت از پا نشستند تازه به اسب خویش نعل تازه بستند چون استخوان سینه ات قلبم شکستند کشتند مرا آن ده نفر بیچاره زینب یک دم غروب کربلا یادم نرفته سر ها به روی نیزه ها یادم نرفته آتش میان خیمه ها یادم نرفته سیلی و روی بچه ها یادم نرفته چون خیمه بودم شعله ور بیچاره زینب میسوخت همچون خیمه هایت قلب زارم گفتم که باطفلان به صحرا سر گذارم دیدم میان خیمه یک بیمار دارم اما چسان اورا زخیمه در بیارم افتادم اندر دردسر بیچاره زینب از روز تو شام غریبان سخت تر شد داغ یتیمان از جوانان سخت تر شد از نیزه ها خار مغیلان سخت تر شد آزاد شد آب و حسین جان سخت تر شد حال رباب بی پسر بیچاره زینب بین همه غمهایمان وای از اسیری خون گریه کن ای آسمان وای از اسیری زینب کجا نامحرمان وای از اسیری. بازوی بسته بی امان وای از اسیری با شمر دون شد همسفر بیچاره زینب خون شد دلم از غصه و ماتم بماند بازار و کوچه های شام غم بماند دخت علی و چشم نامحرم بماند رفتم میان بزم می آن هم بماند چوب جفا و طشت زر بیچاره زینب 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
در گیر و دار قائله زینب اگر نبود شلاق بود و سلسله زینب اگر نبود میداد زجر٬ زجر دو چندان رقیه را آن شب میان قافله زینب اگر نبود ما بین کربلا و همین روضه های ما تا حشر بود فاصله زینب اگر نبود بین صبور های جهان در کتاب ها یک واژه بود حوصله٬ زینب اگر نبود ذخرالحسین بود برای مسیر شام در قصه ی مباهله زینب اگر نبود از شام تا به کوفه از این بیشتر یقین پا می گرفت آبله زینب اگر نبود قطعا پیام کرببلا جاودان نبود یک پای این معادله زینب اگر نبود صبر سکینه نیز به سر می رسید زود در کوچه ها محصل زینب اگر نبود کشتی شکست خورده ی طوفان طعنه بود در شام و کوفه ساحل زینب اگر نبود 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ببین زمانه چه آورده است بر سر من نشسته گرد اسارت به روی پیکر من نپرس موی سفیدم نشانه ی چه غمی ست نپرس از دل خون و نگاه مضطر من حسین و اکبر و عباس و قاسم و... شده بود تمام دشت پر از لاله های پر پر من تمام جان و دلم سوخت بعد رفتن تو چرا که سایه ات افتاده بود از سر من به روی تل ، دم گودال ، پیش طشت طلا همیشه قبل تر از من رسید مادر من نبود طاقت شرمندگی بیشتری هزار شکر نگفتی کجاست دختر من اگرچه بعد تو یکسال ونیم رفت ، هنوز سری به نیزه بلند است در برابر من 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من که می آمد صدای ناله های پنج تن از من از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو جدا کردند سر از تو جدا کردند تن از من میان معرکه هم زخم هم جان باختن از تو میان خیمه ها هم سوختن هم ساختن از من تو زیر خنجرش بودی و محکوم تماشا من گلوی زیر خنجر از تو دست و پا زدن از من دلم خوش بود با پیراهنت آن هم به غارت رفت پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو که می پرسد نشانی های زینب را وطن از من (ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق) کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من از آن بتخانه ها چیزی نماند آنجا که بر می خاست طنین تیشهء پیغمبران بت شکن از من منم حسن ختام باشکوه داستان تو پس از این اسوه می سازند اساطیر کهن از من 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
از غم دوری ات ای یار به هم ریخته ام ای مرا دلبر و دلدار به هم ریخته ام کاش این لحظه ی آخر به کنارم آیی بی تو ای شمع شب تار به هم ریخته ام این به هم ریختنم گشت شروع از کوچه مادرم خورد به دیوار به هم ریخته ام بعد پرپر شدنت ای گل زهرا و علی آتش افتاد به گلزار به هم ریخته ام زخم پهلوت مرا یاد مدینه انداخت من از آن نیزه و مسمار به هم ریخته ام تو به گودال و سه ساله به خرابه،من هم از شلوغی سر بازار به هم ریخته ام بود برگرد نوامیس خدا نامحرم آه از دیده ی انظار به هم ریخته ام 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سايه اي مانده فقط بعد تو از خواهر تو من فقط مانده ام و داغ تن بي سر تو كهنه پيراهني از توست فقط مونس من يادگاري كه دهد عطر تو و مادر تو تو خميدي پس از عباس ولي باور كن كمرم صاف نشد بعد علي اكبر تو مردم و زنده شدم،پير شدم،افتادم چشمم افتاد همينكه به سر اصغر تو لشگري دور و بر قتلگه ات حلقه زدند ديدم آن روز،كه پاشيده شده پيكر تو جاي تسبيح پس از نافله ام ميگفتم حيف از انگشت تو و حيف از انگشتر تو تو شدي پير پس از داغ علي اكبر و من شده ام پير پس از پر زدن دختر تو اين خداحافظي آغاز سلام است،سلام باز هم ميرسد امروز به تو خواهر تو 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تمام عمر برای تو یا اخالمظلوم گریستم به عزای تو یا اخالمظلوم چرا به خواهر مظلومه ات سری نزنی فدای مهر و وفای تو یا اخالمظلوم بیا در این دم آخر کنار بستر من که سر نهم به پای تو یا اخالمظلوم قدم کمانی و موی سرم سپید شده زداغ کرببلای تو یا اخالمظلوم هر آنچه سعی نمودم نشد فراموشم نوای واعطشای تو یا اخالمظلوم شکسته باد دو دستی که پیش دیده من برید سر زقفای تو یا اخالمظلوم مگر نه اینکه تو قرآن به نیزه میخواندی شد از چه سنگ جزای تو یا اخالمظلوم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
عزیز کرده ی زهرا ز بعد سوختنت دگر به حالت سوسو ست،شمع انجمنت بیا ببین که نفسهای آخرم شده است به بر گرفته ام،ای یار کهنه پیرهنت دلم شبیه تنت گشته پاره پاره حسین مدام پیش رویم تازه هست هر محنت نرفته است ز یادم که روی تل دیدم به دست شمر لعین گیسوی شکن شکنت چو نیزه خورد به حلقوم تو زمین خوردم هنوز مانده به یادم نفس نفس زدنت هنوز مانده برای من این سوال حسین چگونه تیر فرو رفته بود در دهنت نرفته است ز یادم چگونه مرکبها به پیش چشم تر من به خاک دوختنت مرا کنار تنت می زدند و می بردند نشد که جمع کنم از میان جمع تنت 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
شبی دراز شبی خالی از سپیده منم طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم پی نظاره‌ات ای یوسف سرا پا حسن کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی نگاه کن منم این بید قد خمیده منم کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی کسی که از همه زخم زبان شنیده منم اگر به کوره‌ی داغ تو سوختم خوش باش غمت مباد که شمشیر آبدیده منم فتاده آتش غم بر دوازده بندم غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم خوشا به حال تو این ره به پای می‌پویی کسی که این همه ره را به سر دویده منم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یک سال می شود که تو هم پر کشیده‌ای من هم به سوگ پر زدن تو نشسته‌ام شاید به جا نیاوری‌ام آشنای من می‌بینی از فراق تو خیلی شکسته‌ام چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو مانده به زیر صورت خورشید پیکرم ای تشنه لب به یاد ترک‌های لعل تو لب تشنه مانده‌ام به نفس های آخرم بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت بی تو پری برای پریدن نمانده بود صحرای داغ، پای برهنه، لباس خشک نایی دگر برای دویدن نمانده بود چندی ست رفته قوت دیدن ز دیده‌ام بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی ست دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی ست دل پاره پاره از همهٴ طعنه‌هایشان پایم هنوز آبله دار از شتاب ها جا خوش نموده بر بدنم جای سلسله ردی ست بر تمام تنم از طناب ها پیراهنی که خون تو آغشته اش بود هرگز نَشُسته‌ام نرود عطر و بوی تو دارم هنوز با خودم از کوچه‌های شام سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یک سال و نیم می شود اینگونه مضطرم یک سال و نیم منتظرم ... چشم بر دَرم یک سال و نیم روز و شبم غرقِ غم گذشت حالا ببین که بی رمقم ... بین بسترم یادم نمیرود که تو ماندی به روی خاک من ماندم و اسارت و بی تابی حرم وقت غروب بود ... رسیدم به قتلگاه دیدم به خون نشسته تن تو برادرم "ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم آیا تویی برادرِ من... نیست باورم" از کربلا به شام به پیش نگاه من از روی نیزه بود سرت، سایه ی سرم مانده برای خواهرِ تو از تو یادگار پیراهنی که بافت برای تو مادرم حالا بیا که باز دلم تنگ روی توست با گریه بر تو می گذرد روز آخرم... 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نام زینب می‌برم شعرم پریشان می‌شود نام زینب می‌برم این ابر باران می‌شود نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد باز اقیانوس نا آرام طوفان می‌شود چادرش قدری بتابد آب می‌گردد زمین روزها در سایه‌اش خورشید پنهان می‌شود در دعا می‌ایستد محراب حیرت می‌کند از مناجات شبش سلمان مسلمان می‌شود در مدینه سالها زهرا صدایش می‌کنند وقت تفسیرش خود جبریل دربان می‌شود خم نشد زانوی عباسش بجز در پای او تا به محمل می‌رود اکبر شُتربان می‌شود یک قدم خانم بیاید کوفه می‌پیچد بهم یک قدم بی‌بی بکوبد شام ویران می‌شود واژه‌هایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد خطبه نه تیغ علی انگار عریان می‌شود کیست این؟زهرا علی؟شایدحسن شاید حسین حق بده آئینه از این اوج حیران می‌شود *** بادهایِ کربلا خاکسترش را پس دهید نیزه‌داران سایبانِ بسترش را پس دهید لحظه‌های آخرش چشمش به این درخُشک شد تیرهایِ حرمله آب آورش را پس دهید خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید آه خیلی پیش او جایِ رقیه خالی است می‌شود ای شامیان نیلوفرش را پس دهید پیشِ او می‌گفت دختر_مرد شامی می‌زدش لااقل انگشترش انگشترش را پس دهید این طرف او داد می‌زد آن طرف با او رباب نیزه‌های بی مُروت حنجرش را پس دهید آفتاب و نیزه و سنگ است... چیزی مانده است؟ کاشکی می‌شد بگوید اصغرش را پس دهید ساعتی در دستتان اُفتاد دندانش شکست خیزران در دستها دیگر سرش را پس دهید 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
زینبم نائبة الزهرایم مادرم گفته که بی همتایم بشنوید ارض و سما! آوایم این حسینی که بُوَد، آقایم ... ... تا که دیده به روی من وا کرد مهر خود را به دل من جا کرد کوثر حضرت کوثر هستم زین اَب هستم و زیور هستم زیور فاتح خیبر هستم خطبه ام گفت: که حیدر هستم همه دیدند هنر دارم من مثل عباس، جگر دارم من ذوالفقار سخنم برّان است یکی از لشکر من طوفان است دشمن از «مردی» من حیران است بی سبب نیست که سرگردان است... ... دیده هر بار، حریف همه ام پروش یافته ی فاطمه ام ای برادر! به دلم غم دارم دل سوزان و قدی خم دارم دم آخر شده ماتم دارم خاطراتی ز محرّم دارم لرزش دستم اگر جلوه نماست همه اش زیر سر عاشوراست همه جا پای به پایت بودم دائماً زیر لوایت بودم مثل یک کوه برایت بودم شاهد کرب و بلایت بودم من که بازیچه ی تقدیر شدم از غم تو به خدا پیر شدم روضه ی باز شنیدن سخت است بار بر دوش کشیدن سخت است تلخی آه چشیدن سخت است سوی گودال دویدن سخت است دیدم آن جا که چه غوغا کرده بی حیا، کار خودش را کرده حنجری سوخته شد بعد از آن ... جگری سوخته شد بعد از آن ... مادری سوخته شد بعد از آن ... معجری سوخته شد بعد از آن ... زیر و رو شد بدنت با نیزه تا که شد در تن تو تا نیزه وای از آن سفر شام، حسین! وای از آن ملأ عام، حسین ! وای از طعنه و دشنام، حسین ! وای از سنگ لب بام، حسین ! آن دیاری که پر از بیداد است شام نه، کشور کُفر آباد است ذرّه ای رحم در آن ناس نبود بینشان عاطفه بشناس نبود حرفی از غیرت و احساس نبود کاش آن جا سر عبّاس نبود ... ... تا نبیند سر بی معجر را پای پر آبله ی خواهر را 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هنگامه وصال من و دلبرم شده این الحسین زمزمه آخرم شده چشمم به راه مانده کجایی عزیز من پیراهن تو گرمی بال و پرم شده از گریه پینه بسته دگر چشم های من عالم سیاه پیش دو چشم ترم شده موی سپید و قد کمانم چه دیدنی ست غم های کربلاست چنین یاورم شده من پیر سالخورده ام و دست های من محتاج شانه های علی اکبرم شده از خاطرم نمی رود آن لحظه فراق ناله زدی که وقت وداع از حرم شده داغیِ بوسه از لب تو مانده بر لبم خون گلوی تو نفس حنجرم شده من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین! این چند ماهه جان تو درد سرم شده می خواستم بغل کنمت جان تو نشد نیزه شکسته زحمت این پیکرم شده من پا به پای پیکر تو ضربه خورده ام سر تا به پا تمام تنم پر ورم شده دشمن همین که پا به روی چادرم گذاشت گفتم به خویش ارثیه مادرم شده 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
زمین کربلا و ... وای زینب نوای نینوا و .... وای زینب سر هجده بنی هاشم ز کینه به روی نیزه ها و وای زینب اباالفضل رشید و مشک بی آب دو دست از تن جدا و وای زینب رباب از داغ طفل شیر خوارش شده صاحب عزا و وای زینب سکینه نوحه خوانِ داغ بابا رقیه در کجا و وای زینب به زیر بوته ای از شدت ترس دو کودک شد فدا و وای زینب سر پاک حسینش نور عینش جدا شد از قفا و وای زینب تن صد پاره بر روی زمین و کفن شد بوریا و وای زینب هجوم دشمنان بی مروت به سوی خیمه ها و وای زینب اسیری و غم بی معجری و عدوی بی حیا و وای زینب 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مادر گریه! مادر غم ها! جان از غصه آمده بر لب! روضه دار شبانه روز حسین! السلام علیکِ یا زینب! چشم های تو از نجابت و نور، چشم های تو جنس باران است گریه های زیاد آبت کرد، بس که زخم دلت فراوان است بین بستر که روضه میخوانی، وسط گریه میروی از حال وسط روضه ی در و دیوار، وسط روضه ی سر و گودال رو به کرببلا بکن بانو، لحظه های وداع سنگین است درد دل کن تو با برادر خود، روضه بی شک دلیلِ تسکین است خاطرم مانده ای برادر من، زلف هایت به چنگ گرگ افتاد گره در بین زلف تو می خورد، روی سینه نشست یک صیاد حرمتت را حرامیان بردند، غارت پیکر تو یادم هست دست و پا می زدی مقابل من، شمر بالا سر تو یادم هست نیزه ای میخ را به یاد انداخت، ناله ی مادر تو درآمد آن قدر سعی کرد خواهر تا، نیزه از پیکر تو در آمد ازتو سر ولی زخواهرتو ،پیش چشمت غرور میبردند دل من را که خوب سوزاندند، سر تو تا تنور می بردند 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
همه رفتند و من جا ماندم اي دوست ز بخت بد به دنيا ماندم اي دوست چرا رفتي مرا با خود نبردي ببين بعد از تو تنها ماندم اي دوست ........ ببين از داغ تو خيلي شكستم شكستم كه چنين از پا نشستم شكسته دشمنت از بس دلم را چنان گشتم كه نشناسي كه هستم ........ به يادت در نواي آب آبم چنان تو زير تيغ آفتابم تو راحت خفته اي در خانه ي قبر ولي من از غمت خانه خرابم ......... لباس تو در آغوشم برادر صدايت مانده در گوشم برادر تو ماندي بي كفن بر خاك صحرا چگونه من كفن پوشم برادر .......... ببين در ديده سوي ديدنم نيست توان دادن جان در تنم نيست چنان آبم نموده آتش تو گمانم جسم در پيراهنم نيست ........ من وكابوس شمشير و تن تو تماشاي به غارت رفتن تو تو را سر نيزه ها بردند و مانده براي من فقط پيراهن تو ....... سراسر نيزه ميبينم به خوابم سر و سرنيزه ميبينم به خوابم همين كه پلك بر هم مي گذارم تو را بر نيزه ميبينم به خوابم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سلام بر من و اُمّ و اَب و برادر من درود باد به ابنا و جدّ اطهر من منم پیمبر خون خدای عزوجلّ که وحی می دمد از نطق روح پرور من مرا به تربیت حیدری کنار حسن برای کرب و بلا پرورید مادر من تنم سپر، سخنم ذوالفقار خشم علی مصاف، بدر و احد، کوفه، شام، خیبر من هماره بر گل روی عزیز زهرا بود نگاه اول من تا نگاه آخر من ز آفتاب قیامت اثر نمی ماند اگر به حشر فتد سایه ای ز معجر من منم پیمبر ثارالله و چهل معراج به پیشباز بلا ثبت شد به دفتر من کسی که بوسه به دستش زدی رسول خدا نهاد بوسه به پیشانی منوّر من نگاه نافذ بابا به صورتم میگفت به حق که فاطمه دوم است دختر من شب ولادتم آغوش خود گشود ز هم به بر گرفت مرا همچو جان، برادر من قسم به خون شهیدان، پیام خون خدا رسد به گوش همه نسل ها ز حنجر من حسین داشت بسی پاس احترام مرا نمی نشست علمدار او به محضر من جلال و عزت و عزم و ثبات و صبر و رضا کنند خم سر تعظیم در برابر من اگر چه حج من از مکه شد شروع ولی سفر به کرب و بلا گشت حج برتر من حسین کعبه شد و کربلا و کوفه و شام شد این سفر عرفات و منا و مشعر من ز دست رفتم و یکدم ز پای ننشستم هماره محمل من گشته بود سنگر من زمام ناقه من بود اگر به دست عدو سر حسین، سر نیزه گشت رهبر من سرم شکست ولی سرفراز برگشتم اگرچه ریخت ز هر بام، سنگ بر سر من خدا گواست ندیدم به غیر زیبایی زهی عقیده و ایمان و عشق و باور من می بهشت شد، از جام دیده ام جوشید هر آنچه ریخت عدو خون دل به ساغر من قدم قدم همه آب حیات جاری بود به کام خشک شهیدان ز دیدة تر من سخن ز فاطمه گوید به موج حادثه ها نماز و چادر خاکی و ماه منظر من چنان به خطبه گشودم زبان به بزم یزید که لال شد ز سخن، دشمن ستمگر من نمود کاخ ستم را خطابه ام ویران اگر چه دامن ویرانه گشت بستر من عجیب نیست اگر رأس یوسف زهرا ز نوک نیزه بیاید چو روح در بر من رواست مهر بسوزد ز آتش نفسم که داغ ها همه در دل شدند آذر من اگر چه آتش داغ حسین آبم کرد به دادگاه قیامت خداست داور من به جای چادر خاکی، ز طیّ ره گردید غبار، مقنعة گیسوی معطر من جمیل بود به حق خدا جمیل جمیل بلا و داغ دل و غصّة مکرر من نه شام و کوفه و کرب و بلا، قسم به خدا زمانه تا گذرد عالم است محشر من پس از شهادت عباس و اکبر و قاسم: همین زنان اسیرند خیل لشکر من به بیت بیت بلند قصیده ات "میثم" بگیر حاجت خود را هماره از درِ من 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
لحظه ی آخر عمرت شد و تنها شده ای بی اباالفضل و علی اکبرِ لیلا شده ای یاد آن عصر دهم عصر پر از حادثه ها کمرت تا شده و ثانیِ زهرا شده ای نصف روزی و هزاران غم عظمی و بلا جبل الصّبر ی و مانند معما شده ای به خدا وصف مقام تو توان نیست مرا که خدا خوانده تو را زینب کبری شده ای تو همانی که در آخر به گلو بوسه زدی نائب فاطمه ی ام ابیها شده ای روی تل رفته و با آه و فغان ناله زدی شاهد غارت پیراهن مولا شده ای یاد خشکی لبانش به لبت آب نخورد در وفاداری خود اُسوه ی سقا شده ای کوه صبری که تو را دیده خدا بعد بلا نیمه شب بهر مناجات و دعا پا شده ای من بمیرم که تو رفتی سفر کوفه و شام همسفر با شبث و شمر و سنان ها شده ای وسط حُجره نیامد به دلت جان بدهی همچو آن پیکر افتاده به صحرا شده ای "مهدی" از داغ تو گر جان بدهد باز کم است که تو در آخر عمرت تک و تنها شده ای 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
از غمت قلب پر از شعله ورم می سوزد باغبانا بنگر برگ و برم می سوزد آخرین لحظه عمر من غمخوار رسید نظری کن که جهان در نظرم می سوزد ای برادر به تو اینقدر بگویم که بدان از غم دوری تو بال و پرم می سوزد از همان روز دهم گریه امانم ندهد سبب این است اگر،چشم ترم می سوزد نرود از نظرم آب طلب کردن تو هر شب و روز به یادت جگرم می سوزد خاطرم هست هنوز آتش سوزان و غروب دیدم از ظلم حرامی که حرم می سوزد یاد آن روز که با چکمه به من می زد شمر مثل مادر شده ام من،کمرم می سوزد بس که در شام ز هر سو به سرم سنگ زدند با تو سر بسته بگویم که سرم می سوزد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای نور دیده من و تاج سرم حسین یک دم قدم گذار به چشم ترم حسین بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین در زیر آفتاب ببین بسترم حسین نام تو گشته زمزمه آخرم حسین بالاسر همه تو دم آخر آمدی بالین هر شهید به چشم تر آمدی با زانو در کنار علی اکبر آمدی بر دیدن سه ساله خود با سر آمدی من خواهر توام بیا در برم حسین یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم در طول آن مسیر رکابی که داشتم در زیر سایه تو حجابی که داشتم دیدی چه شد حسین نقابی که داشتم دیدی چه شد مقنعه و معجرم حسین یک نیمه روز موی سیاهم سفید شد یک نیمه روز امید دلم ناامید شد هجده گلم مقابل چشمم شهید شد از مادر تو خواهرت هر چه شنید...،شد داغت هنوز هم نبود باورم حسین هر دم به یاد حنجر تو گریه میکنم بر زخم های پیکر تو گریه میکنم دارم به جای مادر تو گریه میکنم یاد وداع آخر تو گریه میکنم گفتی به خواهرت که بمان در حرم حسین گفتی به خیمه گاه بمانم ولی نشد گفتم کنم فدای تو جانم ولی نشد یک جرعه آب بر تو رسانم ولی نشد پایت به سوی قبله کشانم ولی نشد تو دست و پا زدی و زدم بر سرم حسین منکه به جز تو پشت و پناهی نداشتم دیدم تو را غریب و سپاهی نداشتم تو زیر پا و تاب نگاهی نداشتم جز رو زدن به شمر که راهی نداشتم شرمنده توام چه کنم خواهرم حسین هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت شمر آمد و به سینه تنگت نشست و رفت با دست خالی آمد و پر کرد دست و رفت ای کاش کور بود دو چشم ترم حسین دیدم تو را به سجده ولی سر نداشتی ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی (ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی گویا غربب بودی و مادر نداشتی) قربان غربتت پسر مادرم حسین نگذاشتند گریه بر آن پاره تن کنم نگذاشتند سایه ای بر آن بدن پکنم نگذاشتند حسین خودم را کفن کنم کاری برای یوسف بی پیرهن کنم میخورد خاک پیکر تو در برم حسین ما را پس از تو خار شمردند کوفیان بر روی نیزه راس تو بردند کوفیان نان علی مگر که نخوردند کوفیان از من چه آبرو که نبردند کوفیان دادند نان به ما صدقه ،دلبرم حسین دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت وقتی میان مجلس ابن زیاد رفت صبر و قرار از دل زین العباد رفت کاری رباب کرد ،که دردم زِ یاد رفت چون جان بغل گرفت سر سرورم حسین بر عکس کوفه هلهله کردند شامیان خنده به اشک قافله کردند شامیان ما را اسیر سلسله کردند شامیان تحقیر پیش حرمله کردند شامیان از هر که بگذرم از او نگذرم حسیم بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت بگذار بگذریم چه آورد بر سرت خیلی دلم تنگ شده بهر دخترت بعد از تو من صداش زدم دخترم ،حسین 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7