همه عمر برندارم سر از این خمار مستي
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستي
#اربعین
دیوانهترین حالت یك عشق زمانیست..
دلتنگ شوی، کار ز دست تو نیاید!...🥺💔
#اربعین
#شب_زیارتی
از راه آمد خواهرت ای سر بریده
اما بدون دخترت ای سر بریده
دارد رباب از راه مي آید برادر
اما بدون اصغرت ای سر بریده
از گوشه ی مقتل هنوزم که هنوز است
آید صدای مادرت ای سر بریده
از شامیان پیراهنت را پس گرفتم
از ساربان انگشترت … ای سر بریده
من که نفهمیدم، خودت می گفتی ای کاش
خولی چه کرده با سرت ای سر بریده
بالای نیزه ماه من بودی برادر
در کوچه ها همراه من بودی برادر
حتما خودت دیدی دو دستم را که بستند
حتما خودت دیدی غرورم را شکستند
حتما خودت دیدی که بر محمل نشستم
حتما خودت دیدی چهل منزل شکستم
حتما خودت دیدی بساط کوفیان را
حتما خودت دیدی مرام شامیان را
قرآن که می خواندی لبت را سنگ می زد
عمدا کنیزی زینبت را سنگ می زد
حالا دگر هم چیزی از آن لب نمانده
هم جای سالم در تن زینب نمانده
این آخر عمری مرا بازار بردند
من را میان مجلس اغیار بردند
رفتی میان طشت و زینب نیمه جان شد
تو خیزران خوردی و قد من کمان شد
شاعر: وحید محمدی
#اربعین
هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست
جای من هم در میان هیئت جامانده هاست
دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم
” از حرم جا مانده ای ” هم صحبت جامانده هاست
یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین
گوشه ی صحن و سرایت ؛ حسرت جامانده هاست
کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود
آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست
در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام
عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست
شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر
ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست
گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد
مثل شمعی سوختیم این عادت جامانده هاست
من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند
هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست
بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس
نوبتی هم باشد اقا نوبت جامانده هاست
دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد
این هم آقای غریب از غربت جامانده هاست
تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد
تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست
مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند
این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست
حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین
حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست
” صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری ”
خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست
طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند
از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند
شاعر: علیرضا خاکساری
#اربعین
_________♡♡♡___________
همه رفتند و دل بی سر و پا جا مانده
از هوای حرم کرب و بلا جا مانده
به گمانم که میان همه زائر های
فقط امضای برات دل ما جا مانده
یک به یک می رسد از هر طرفی نامه دوست
که حلالم بکن ای از همه جا مانده
صرف کردند همه فعل خداحافظی و
یک نفر هست ز جمع رفقا جا مانده
اربعین، پای پیاده، حرم حضرت عشق
حسرتش بر دل تنهای گدا جا مانده
قصه این است که من لایق آقا نشدم
از همین است که این من ز شما جا مانده
نام ما را بنویسید کف صحن حسین
بنویسید که یک بی سر و پا جا مانده …
#اربعین
#جامانده
#دلتنگی
سنگ هم آتش گرفت از حال ما جامانده ها
گریه باید کرد بر اقبال ما جامانده ها
درد را همدرد ، جور دیگری حس می کند
فطرس امروز آمده دنبال ما جامانده ها
ظهر روز اربعین و یک سلام از راه دور
این دگر شد عادت هر سال ما جامانده ها
باز هم قربان گریه ، آن رفیق کودکی
داده یاری بر زبان لال ما جامانده ها
جور دیگر داد از داغ رقیه می زنند
دم به دم ، این چند روز ، امثال ما جامانده ها
#اربعین
چفیه و کولهپشتی و چادر
هریکی گوشهای، جدا مانده
رخصت اما نیامده از سویت
پشت در ماندهاند، درمانده
کولهپشتی به گریه میافتد
چفیه از خاطرات میگوید
چادری ارث مادران شهید
از غروب فرات میگوید
ای که یار پیادهها هستی
قسمتم نیست زائرت بودن؟
اربعین! بیقرار و دلتنگم
حسرتم شد مسافرت بودن
چفیه و کولهپشتی و چادر
با دل تنگ عشق همدردند
حسرت کربلاست در دلشان
از مسیر تو برنمیگردند
در عمود هزار و چارصدت
شاعری روضه عطش خوانده
خوش به حال کبوتران حرم
ما که جاماندهایم، جا مانده
#اربعین
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
.
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
.
امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها
.
انگار بین هیات ما هم نشسته بود
زهرا به انتظار زیارت نرفته ها
.
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار ” زیارت نرفته ها “
.
اما هزار مرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
.
باب الحسین قسمت آنان که رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
.
غم می خورم برای دل رهبرم که هست
تنها طلایه دار زیارت نرفته ها
.
گفتند شاعران همه از حال زائران
این هم به افتخار زیارت نرفته ها
.
.#اربعین
.
| مازیرسایهاتقدوقامتکشیدهایم
درچشمماتمــامجهانبارگاهتوست💚|
#دوشنبه_های_امام_حسنی | #امام_حسن
من از این مردم بی عار بدم میآید
از مکافات، از آزار بدم میآید
ذبح را آب نداده جلویم سر نبرید
تا قیامت من از این کار بدم میآید
سنگها از در و دیوار به ما میخوردند
تا ابد از در و دیوار بدم میآید
پای من بسته نبود اسب زمینم میزد
من ز افتادن بر خار بدم می آید
محمل عمه ی ما را چقدر هل دادند
بخدا از سر بازار بدم می آید
دست من بسته که شد برده فروشی رفتیم
من از این دست گرفتار بدم می آید
مردم و زنده شدم بسکه نگاهم غم دید
عمه ی من چقدر مجلس نامحرم دید
علی اکبر لطیفیان