eitaa logo
کافه شعروسمـــــــــــاع
137 دنبال‌کننده
529 عکس
221 ویدیو
4 فایل
شعر پرنده‌ای معصوم است که در قلبِ شاعران متولد میشود🕊️ ارتباط با کانال @samtebaran
مشاهده در ایتا
دانلود
در اين روزگار  مه آلود در اين شكست ثانيه ها در اين كسر كوتاه             كوتاه مثل آه قدمهايم در اشتياق  كوهپايه هاست كوهپايه هايى پر از مرزه هاى وحشى پر از عطر سوسن هاى بى دريغ آنجا كه هرگز قدم نگذاشتيم و فردايمان هرگز نيامد و خورشيد بر دستان نجيبمان بوسه نزد ما اقاقيهاى چالاك دشت ايمان ما گلبرگهاى جلگه هاى عشق ما «پرستوهاى سبكبال» @shearhayeziba منبع: کانال تلگرامی باغ آینه و نور
فریاد کز این رِباط کَهگِل جان میکَنم و نمیکَنَم دل نه طاقت رفتن و نه خفتن نه حال شنیدن و نه گفتن جز وهمِ محال پرورم نیست میمیرم و مرگ باورم نیست @shearhayeziba
🖋 داستان سرودن شعر ( بوی جوی مولیان...) علت سرودن این شعر را چنین نوشته‌ اند که پادشاه بخارا امیر "نصر بن احمد سامانی" در زمستان در بخارا اقامت می‌کرد و در تابستان به سمرقند یا به شهری از شهرهای خراسان می‌رفت. در سالی که به هرات رفته بود، بهار و تابستان را در آنجا گذرانید و به جهت خوشی هوا و فراوانی نعمت ها، پاییز و زمستان نیز در آنجا ماند و بدین سان اقامت او چهار سال طول کشید. سران و بزرگان که از اقامت دراز و دوری از خانواده دلتنگ شده بودند نزد رودکی آمدند و از او خواستند تا کاری کند که امیر به بخارا بازگردد. رودکی این شعر را سرود و آنگاه در مجلس امیر حاضر شد و در پرده‌ی عشاق آغاز به خواندن کرد: بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی گر به گنج اندر زیان آید همی هنگامی که رودکی به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامه‌ی سفر بر اسب نشست و رو به بخارا نهاد و تا آنجا هیچ توقفی نکرد. در طول تاریخ عده‌ی زیادی از شاعران از جمله سنایی، مولوی، حافظ، آذر بیگدلی و جز آنها از این قصیده‌ی رودکی استقبال کرده‌اند. 🖋 جعفربن محمد معروف به رودکی نخستین شاعر بزرگ زبان فارسی است. رودکی در رودک سمرقند چشم به جهان گشود و در ۶۹ سالگی در سال ۳۱۹ زندگی را بدرود گـفـت. @shearhayeziba
دلم دردی که دارد با که گوید گنه خود کرد تاوان از که جوید دریغا نیست همدردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید مرا گفتی که ترک ما بگفتی به ترک زندگانی کس بگوید؟ کسی کز خوان وصلت سیر نبود چرا باید که دست از تو بشوید ز صد بارو دلم روی تو بیند ز صد فرسنگ بوی تو ببوید گل وصلت فراموشم نگردد وگر خار از سر گورم بروید غم درد دل عطار امروز چه فرمایی بگوید یا نگوید ------------------ 🖋فرید الدین محمد عَطّار نیشابوری شاعر و عارف فارسی‌زبان قرن ششم و هفتم قمری است. او با علوم مختلفی مانند قرآن، حدیث، فقه، تفسیر، ‌طب، نجوم و کلام آشنایی داشت. الهی‌نامه، اسرارنامه، خسرونامه و منطق‌الطیر از آثار منظوم عطارند و تذکرة‌الاولیا تنها اثر او به نثر است. او در حمله سربازان مغول به نیشابور، اسیر و سپس در سال ۶۱۷ ق و یا ۶۲۷ق در سن ۹۰ سالگی کشته شد. عطار نیشابوری اشعار بسیاری در فضیلت امام علی(ع) سروده است. همچنین اشعاری در فضیلت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دارد. @shearhayeziba
پاییز وطن دارد او خانه و تن دارد در هر غم انسانی او لب به سخن دارد پاییز وطن دارد در قلبِ شکستن‌ها در گوشه‌ی اشک ما او دشت و دمن دارد وقتی دلِ تنگ ما ابرِ غم باران است نومید اگر باشی پاییز وطن دارد آغوشِ خزان باز است وقتی که تو غمگینی پشتِ همه باران‌ها مانوس‌شدن دارد بگذار که آغوشت پروانه‌ی گل باشد تا کی، خزان با تو در رقص، دو تن دارد بُگذار بگویم که گل نیز وطن دارد در حالت خوشبختی او نیز چمن دارد بگذار بگویم که حق تو، بهاران است چون قلبِ تو دریا است این تازه شدن دارد @shearhayeziba
دیروز اگر سوخت ای دوست غم، برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟  دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم در باغ می ماند ای دوست گل یادگار من و تو چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم من می روم سوی دریا جای قرار من و تو @shearhayeziba سلمان شاعریست که جوان مُرد با هزار شعر نگفته جهان شعر را در سال ۱۳۶۵ ترک کرد. سانحه: تصادف
خوش است حس که در پرده حیا باشد که بدنماست پریزاد خودنماباشد برهنگی نشود پرده شرافت ذات چه نقص دارد اگر کعبه بی قبا باشد کلید صد در بسته است جنبش نَفسَش لبی که خامش از اظهار مدعا باشد @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر روی برگ‌های پاییزی قدم می‌زنم می‌شکنم برگ‌ها را زیر پایم و آن‌ها مرا می‌شکنند رنگ‌های درختان به رنگ آتش و طلا می‌ماند برگ‌های زرد، قرمز و مسی به سطرهای کتاب سوخته می‌ماند @shearhayeziba 🖋نزار توفیق قبانی ( متوفای ۱۹۹۸ ) دیپلمات، شاعر، نویسنده و ناشر سوری بود.او در جهان عرب با شعرهای عاشقانه‌اش شهرتی بی همتا دارد.
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد! ..... دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب ..... که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد بخوان دعای فرج را و ناامید مباش ..... بهشت پاک اجابت هزار در دارد بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است ..... خدای را، شب یلدای غم سحر دارد بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال ..... مسافر دل ما، نیت سفر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا ..... ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا ..... حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد. @shearhayeziba
اما برای سپاس از تو آمده‌ام به خاطر غمی که در درونم کاشتی از تو یاد گرفتم گل‌های سیاه را دوست بدارم و آن‌ها را بخرم و در گوشه و کنار اتاقم پخش کنم @shearhayeziba
ياد آن شب كه صبا در ره ما گل ميريخت بر سر ما ز در و بام و هوا گل ميريخت سر بدامان منت بود وَ ز شاخ گل سرخ بر رخ چون گلت ، آهسته صبا گل ميريخت خاطرت هست كه آنشب همه شب تادم صبح گل جدا ،شاخه جدا، باد جدا، گل ميريخت نسترن خم شده لعل تو نوازش میداد خضر ، گوئي به لب آب بقا گل ميريخت زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه كه من ميزدم دست بدان زلف دو تا گل ميريخت تو به مه خيره چو خوبان بهشتي و صبا چون عروس چمنت بر سر و پا گل ميريخت گيتي آنشب اگر از شادي ما شاد نبود راستي تا سحر از شاخه چرا گل ميريخت؟ شادي عشرت ما باغ گل افشان شده بود كه بپاي من و تو از همه جا گل ميريخت @shearhayeziba 🖋محمدابراهیم باستانی پاریزی (۳ دی ۱۳۰۴ پاریز کرمان – ۵ فروردین ۱۳۹۳ تهران) تاریخ‌دان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی‌پژوه، استاد دانشگاه تهران بود.
با خبر کرد نسيمي همه ي دنيا را مطلاطم شده ديدند دل دريا را گل سرخي که مي از قطره ي شبنم مي زد مست مي کرد ز بوي نفسش صحرا را چه صفايي چه هوايي چه دلي داشت زمين شور مي داد ز حال خوش خود بالا را چشمهايي به روي چشم دگر وا شد و بعد دل مجنون کسي برد دل ليلا را بين آغوش برادر چقدر آرام است چقدر ناز ربودست دل بابا را گوييا بار دگر حضرت پيغمبر ديد عکسي از ماه رخ کودکي زهرا را زينت خانه ي مهتاب به دنيا آمد زينب حضرت ارباب به دنيا آمد @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشان یوسف گم گشته پیدا از تو می گردد چراغ دیده یعقوب بینا از تو می گردد تو چون در جلوه آیی از که می آید عنانداری؟ که کوه طور در دامان صحرا از تو می گردد فریبنده است چندان شیوه های چشم مخمورت که بی تکلیف، زاهد باده پیما از تو می گردد دل صد پاره ما را به داغ عشق روشن کن که ذرات جهان خورشید سیما از تو می گردد ترا هر کس که دارد از غم دنیا چه غم دارد؟ که چون می تلخی عالم گوارا از تو می گردد به خورشید جهانتاب است چشم ذره ها روشن نبیند روز خوش هر کس که تنها از تو می گردد ترحم کن به حال بلبلان از گلستان مگذر که گلهای چمن یکدست رعنا از تو می گردد جدایی نیست چون تسبیح از هم خاکساران را دل ما را به دست آور که دلها از تو می گردد مزن مهر خموشی بر لب حرف آفرین صائب که هر جا عندلیبی هست گویا از تو می گردد @shearhayeziba
هزار نکته ز اسرارِ عشق می‌گفتیم نبسته بود اگر غم زبانِ لال مرا! خیالِ طرّه‌ی آشفته‌ی تو تا دلِ شب هزار بار پریشان کُنَد خیالِ مرا! به صد امید نشاندم نهالِ آزادی خدا کُنَد، نَکَنَد باغبان، نهالِ مرا! @shearhayeziba
دریا از ماهی‌ها توقعی ندارد آسمان نیز از پرنده‌‌ی معصوم ... با الهام از دریا و آسمان محبت میکُنم وَ از توقع دل می‌بُرَم @shearhayeziba
تو روشنی را جاری کن تو با درختان ، غمخوار و مهربان می باش تو رودها را جرأت ده که دل به گرمی خورشید ، بسپرند تو کوچه ها را همت ده که از سیاهی بن بست بگذرند تو قلب ها را چندان بزرگواری بخش که تا چراغ حقیقت را دوباره در شب ناباوری برافروزند تو ، ای نسیم ، نسیم ای نسیم بخشایش به ما بوَز که گنهکاریم به ما بوَز که گرفتاریم @shearhayeziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اي عشق بزن اسم مرا خط زِ كتابت من بار گران بودم و او بار سفر بست @shearhayeziba
استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند.دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار, عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود.عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود. وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید: آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا. @shearhayeziba
مرا در آینه بنشان و بگذار بر زمین ریزد و بشکند، آنچه در من نامیمون است تیشه ای در دستم نِه! تا زنم بر چشم تا روزنی شود، از آن سوی حصار، بر سرزمین قلب و نوری فرو ریزد بر این ویرانه ی تن وای بر احوال مسکین من وای بر احوال مسکین من هر نبض بر من سنگینی کرد و هر هیمه ی راه، نابیناترم ساخت و سدی گشت تا تو را باز نجویم و خویشتن خویش را نیابم من منی که خویش حجابم بر اخگر خویش @shearhayeziba منبع: کانال تلگرامی باغ آینه و نور
اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است از وی همه مستی و غرور است و تکبر وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی رخسارهٔ محمود و کفِ پایِ ایاز است بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو باز است در کعبهٔ کوی تو هر آن کس که بیاید از قبلهٔ ابروی تو در عینِ نماز است ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است @shearhayeziba
جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز آب را از جوی کی باشد گریز آب کوزه چون در آب جو شود محو گردد در وی و جو او شود وصف او فانی شد و ذاتش بقا زین سپس نه کم شود نه بدلقا @shearhayeziba
فرهنگ لغت قافیه 🔘 یکی از ویژگی های شاعر توانمند انتخاب قافیه های مناسب است سایت ( فرهنگ لغت قافیه ) فرآیند انتخاب قافیه های مورد نیاز برای شعر را با ۴۲ زبان زنده جهان آسان کرده است. به مثال قافیه (اب) توجه فرمایید 👇🏼 https://fa.azrhymes.com/?%D9%82%D8%A7%D9%81%DB%8C%D9%87%20%D9%87%D8%A7=%D8%A2%D8%A8 @shearhayeziba