در سال 1352 استاد دکتر #بنیاحمد در سر کلاس انسانشناسی ماجرائی را تعریف کرد که بیربط به این بحث نیست. او گفت: حدود 20 سال پیش یک نوجوان 13 ساله را از شیراز به تهران اعزام کردند تا اساتید دانشگاه تهران در مورد ادامهی تحصیل او نظر دهند. استاد ریاضی، فیزیک، فیزیک اتمی، هندسه و اجسام، من هم دعوت شدم.
این پسر براستی نابغه بود، تمام فرمولهای ریاضی و جبر و هندسه را حفظ بود، تمام جذر و رادیکال اعداد را میدانست، در مغز خود ضرب و تقسیم میکرد.
این نوجوان یک ساعت و نیم تست شد و رفت و قرار شد اساتید در مورد ادامه رشتهی او نظر خود را به ادارهی علوم و آموزش عالی بدهند، که به اتفاق رشتهی فیزیکِ اتمی را برای او انتخاب کردند. جلسه به اتمام رسیده بود، از من پرسیدند: نظر شما چیست؟ چرا سکوت کردهاید؟
گفتم: این نوجوان نابغه نمیتواند ادامه تحصیل دهد، خودکشی میکند!
همه متعجب شدند، علت را پرسیدند؟
گفتم: در طول یک ساعت و نیم او هرگز نخندید، فقط فرمول حل کرد، او زندگی نکرده است، فقط فرمول یاد گرفته است!
این نوجوان اعزام شد به فرانسه برای ادامه تحصیل. 3 سال گذشت، گاهی با اساتید دانشگاه او در تماس بودم و همه میگفتند او نابغه است.
3 سال بعد نامهای بدستم رسید. پاکت را باز کردم، روبان مشکی در کنار نامه بود و نوشته بود:
"دکتر ابراهیم بنیاحمد، جامعه علمی دنیا عزادار شد! هفتهی پیش رسول وکیلی، دانشجوی مقطع فوقلیسانس دانشگاه سوربن پاریس در رشتهی فیزیکِ اتمی بوسیله ملافه تختش خود را حلقآویز کرد! به شما تسلیت میگویم.
پرفسور فلیپ دورستن، پاریس-سوربن."
❤️ فرزندان خود را در سنین نوجوانی و بلوغ از خود دور نکنید!
صدمات عاطفی میخورند!
آنها موفق میشوند،
اما انسانهای شادی نمیشوند!
انسانها در زیر 10 سال میترسند و بعد از 14 سال فکر میکنند.
در بین 10 تا 14 سال، نه میترسند و نه فکر میکنند.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
📝
موضوع انشاء:
آیا تلگرام خوب است؟
به نظر من تلگرام چیز خوبی است.
در تلگرام همه آدم ها خوبند. همه چیزهای خوب و با مزه می نویسند. من فامیل های تلگرامى خود را بیشتر از فامیل های واقعی ام دوست دارم.
مثلا دایی عزت که به قول بابایم اخلاقش خیلی گند است و زورکی جواب سلام ما را می دهد کلی جوک های خنده دار در تلگرام می گذارد و ما را می خنداند یا عمه اقدس که چشم دیدن هیچکدام ما را ندارد یک پا شاعر شده است و مرتب از مهربانی و گذشت حرف می زند. من نوشته های عمه اقدس را خیلی دوست دارم.
زن عموخدیجه همش از طبیعت و حفظ اون میگه اما مامانم میگه پس چرا پوست پفک رو تو خیابون میندازه !!
دایی محسن هم حرفای قشنگ واسه حیوونا میزنه و میگه باید به اونها غذا بدیم و نازشون کنیم .. اما خودم دیدم با لگد یه گربه رو زد .
زهرا خانم همسایه بالاییمون خانم جلسه ایه و حدیث و دعاهای خوبی توی تلگرام میذاره و همش از خدا تشکر میکنه اما پیش مامانم که میاد همش شوهرشو نفرین میکنه و غیبتشو میکنه.
به نظر من بهشت جایی مثل تلگرام است همه با هم خوبند و حرف های خوب می زنند. وقتی بزرگ شدم می خواهم با یکی در تلگرام عروسی کنم و صبح تا شب با او در تلگرام زندگی کنم. ای کاش همه بتوانیم با هم در جایی مثل تلگرام زندگی کنیم ..
این بود انشای من در باره تلگرام...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎از چمران پرسیدند:
تعهد بهتر است یا تخصص ؟
گفت: میگویند تقوا از تخصص لازمتر است، آن را می پذیرم.
اما میگویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد بی تقواست.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
💎عقاب، وقتی می خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می نشیند.
می دانید اتفاق چیست؟
گردبادی ست که از روبه رو می آید.
عقاب، به محض اینکه آمدن گردباد را حس کرد، بال های خود را می گشاید و اجازه می دهد باد او را با خود بلند کند. به محض اینکه طوفان، قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده ی بلندپرواز، سر خود را به سوی آسمان بلند می کند و عمود بر طوفان می ایستد و مانند گلوله ی توپی، به سمت بالا پرتاب می شود.
او آنقدر با کمک باد مخالف، اوج می گیرد تا به ارتفاع مورد نظر برسد و آنگاه با چرخش خود به سوی قله ی مورد نظر، در بالاترین نقطه ی کوهستان، مأوا می گزیند.
او منتظر حادثه می ماند، حادثه ای که برای مرغ های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خود استفاده کند.
روزهایی هست که راه نجات، یاد گرفتن بلند پروازی از عقاب است
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد
حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید. کاغذ را گرفت.
روی کاغذ نوشته بود «لطفا 12 سوسیس و یه ران گوشت بدین». 10
دلار همراه کاغذ بود.
قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه را گرفت و رفت. قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد. سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید.
با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد. قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند. اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت.
صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره آنرا چک کرد. اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد.
پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش. سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید.
گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید.
این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.
سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد. قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا به حال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟ این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه.
پائولو کوئلیو
نتیجه اخلاقی: مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.
چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید، بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌨❄️❄️⛈❄️❄️🌧
خیلی قشنگه👌
دلگیر مباش..!
از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتند
ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسید
صبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداست
دنیا دو روزه،یک روز با تو،یک روز بر علیه تو ،پس ناامید نشو،
زمان زود میگذرد،بی بی ها هم یک روز نی نی بودن،
فقط گذر زمان نقطه هایشان را جابجا کرده
جنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشوی
فراموش نکن نیلوفر جایزه ی ایستادگی مرداب است،
بادبادک تا با باد مخالف رو به رو نگردد اوج نخواهد گرفت،
نوشته های روی شن مهمان اولین موج دریاست،
زیادی خوبی نکن انسان است و فراموش کار،
حتی روزی میرسد که به تو میگویند شما!؟
روزگار صحنه ی عجیبی است ،
زیبا باشی به کور میرسی ، خوش صدا باشی به کر میرسی ، عاشق باشی به سنگ میرسی...
در گاوبازی میدونی به چه کسی جایزه ی اول تعلق میگیره؟
به کسی که نسبت به حمله ی گاو بهترین جاخالی ها رو میده،
نه به اون کسی که با گاو درگیر میشه
و آخرین حرف دل ...
بزرگترین اقیانوس جهان، اقیانوس آرام است
پس آرام بگیر تا بزرگ شوی...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌨❄️❄️⛈❄️❄️🌧
خیلی قشنگه👌
دلگیر مباش..!
از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتند
ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسید
صبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداست
دنیا دو روزه،یک روز با تو،یک روز بر علیه تو ،پس ناامید نشو،
زمان زود میگذرد،بی بی ها هم یک روز نی نی بودن،
فقط گذر زمان نقطه هایشان را جابجا کرده
جنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشوی
فراموش نکن نیلوفر جایزه ی ایستادگی مرداب است،
بادبادک تا با باد مخالف رو به رو نگردد اوج نخواهد گرفت،
نوشته های روی شن مهمان اولین موج دریاست،
زیادی خوبی نکن انسان است و فراموش کار،
حتی روزی میرسد که به تو میگویند شما!؟
روزگار صحنه ی عجیبی است ،
زیبا باشی به کور میرسی ، خوش صدا باشی به کر میرسی ، عاشق باشی به سنگ میرسی...
در گاوبازی میدونی به چه کسی جایزه ی اول تعلق میگیره؟
به کسی که نسبت به حمله ی گاو بهترین جاخالی ها رو میده،
نه به اون کسی که با گاو درگیر میشه
و آخرین حرف دل ...
بزرگترین اقیانوس جهان، اقیانوس آرام است
پس آرام بگیر تا بزرگ شوی...
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
🌷🌷🌷
داستان کوتاه
منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار حواسش پرت شد و موبایل از دستش افتاد. تازه متوجه شدم دو تا گوشی دارد، آن که بزرگتر بود و جدیدتر به نظر میآمد، سفت و محکم بین انگشتانش خودنمایی میکرد، آن یکی که کوچکتر بود و قدیمیتر، روی زمین افتاده بود و بند بندش از هم جدا شده بود ، باتریاش یک طرف، در و پیکرش طرف دیگر !
از افتادن گوشی ناراحت نشد، خونسرد خم شد و اجزای جدا شده را از روی زمین جمع کرد، لبخند به لب باتری را سر جایش گذاشت و گفت :«خیلی موبایل خوبی است، تا به حال هزار بار از دستم افتاده و آخ نگفته !» .
موبایل جدید را سمتم گرفت و ادامه داد :«اگر این یکی بود همان دفعهی اول سقط شده بود ... این یکی اما سگ جان است !» . دوباره موبایل قدیمی را نشانم داد .
گفتم :«توی زندگی هم همین کار را میکنیم، همیشه مراقب آدمهای حساس زندگیمان هستیم، مواظب رفتارمان، حرف زدنمان، چه بگویم چه نگویم هایمان، نکند چیزی بگوییم و دلخورش کنیم، اما آن آدمی که نجیب است، آن که اهل مدارا است و مراعات، یادمان می رود رگ دارد، حس دارد، غرور دارد، آدم است ! حرفمان، رفتارمان، حرکتمان چه خطی میاندازد روی دلش ...»
چیزی نگفت، فقط نگاهم کرد. سوار آسانسور که شدیم حس کردم موبایل قدیمی را محکم توی مشتش فشار میدهد ...
#مریم_سمیع_زادگان
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
صبح به خیر🌱
شما درونتان یک برکه از عشق دارید
هنگامی که احساس بدبختی میکنید، هنگامی که در عیبهایتان سقوط کردهاید، در آن برکه ی عشق غسل کنید.
خود را در آن برکه ی عشق باطراوت کنید، آن همیشه آنجاست.
حتّی اگر هرروز عیبهایتان را در آن برکه بشویید، زلال باقی میماند.
💎از چمران پرسیدند:
تعهد بهتر است یا تخصص ؟
گفت: میگویند تقوا از تخصص لازمتر است، آن را می پذیرم.
اما میگویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد بی تقواست.
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
📝
اگر کريستوف کلمب ازدواج کرده بود ممکن بود هيچگاه قاره امريکا را کشف نکند
چون بجاي برنامه ريزي و تمرکز در مورد يک چنين سفر ماجراجويانه اي
بايد وقتش را به جواب دادن به همسرش در مورد سوالات زير مي گذراند:
- کجا داري ميري؟
- با کي داري مي ري؟
- واسه چي مي ري؟
- چطوري مي ري؟
- کشف؟
-براي کشف چي مي ري؟
- چرا فقط تو مي ري؟
.
- تا تو برگردي من چيکار کنم؟!
- مي تونم منم باهات بيام؟!
-راستشو بگو توي کشتي زن هم دارين؟
- بده ليستو ببينم
- حالا کِي برمي گردي؟
- واسم چي مياري؟
.
- تو عمداً اين برنامه رو بدون من ريختي اينطور نيست؟!
- جواب منو بده؟
- منظورت از اين نقشه چيه؟
- نکنه مي خواي با کسي در بري؟
- چطور ازت خبر داشته باشم؟
- چه مي دونم تا اونجا چه غلطي مي کني؟
- راستي گفتي توي کشتي زن هم دارين؟!
.
- من اصلا نمي فهمم اين کشف درباره چيه؟
- مگه غير از تو آدم پيدا نمي شه؟
- تو هميشه اينجوري رفتار مي کني!
- خودتو واسه خود شيريني مي ندازي جلو؟!
- من هنوز نمي فهمم مگه چيز ديگه ايي هم براي کشف کردن مونده!
-چرا قلب شکسته ي منو کشف نمي کني؟
- اصلا من مي خوام باهات بيام!
- فقط بايد يه ماه صبر کني تا مامانم اينا از مسافرت بيان!
- واسه چي؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بيان!
- آخه مامانم اينا تا حالا جايي رو کشف نکردن
- راستي گفتي تو کشتي زن هم دارين؟
مگه از روی جنازه ی من رد شی بذارم بری
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃
🍃
⚜
🍃
⚜
#مطلب_آموزنده
💜عمر مفید
اسکندر مقدونی در بازدید از گورستان شهری، ملاحظه کرد که عمر افراد، بر روی قبر، کمتر از 10 سال نوشته شده.
تعجب نمود و از اهل کمال پرسید:
آیا گورستانِ بزرگان، جای دیگری است یا در این شهر، مردمان در کودکی مرده اند؟
حکیمی جواب داد :
در شهر ما شمار عمر را همان قدر حساب آرند که در پی تحصیل دانش و فرهنگ سپری شده است و ما عمر مفید هر کسی را روی قبرش می نویسیم.
⚜
🍃
⚜
📚داستانڪ📚
༺📚════════
@dastanakk
⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃