eitaa logo
علی مقدم
2.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
465 ویدیو
32 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17344654120743 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
قلّاب گشته ام‌ که بگیرم‌ ز دامنت قدِّ خمیده زیرِ گُنَه نیز نعمت است
📜زاهد الاَخباز ✏️عاصی خراسانی شبی بر درب نانواییِ سنگک به انتظار نان ایستاده بودم هوا مانند دل اکثر کسانی که آنجا ایستاده بودند سرد بود و نانوا چنان در بیرون آوردن نان از تنور تساهل و تکاسل میکرد که گویی به جای نان ، میخواهد جان ‌از تنور در بیاورد . شنیده ام مبدع نان سنگک شیخ بهایی (زاد الله بهائه فی الدارین) بوده است ،  اثر حکمت آن حکیم آسمانی در این ابداع زمینی هم دیده میشود (اولیای الهی حتی اگر نانی بسازند از آن بوی جان می آید) با خود می گفتم نان سنگک را میشود "زاهد الاَخباز" نام نهاد ، چون وقتی بر روی سنگ ها او را رها میکنند ، تا زمانی که خام است به سنگ ها چسبیده و سراسر وجودش تعلق است دقایقی نمیگذرد که میفهمد رازِ کمال ، رفع تعلق است و بر اثر ریاضتی که در گرمای تنور تحمل میکند پخته می شود و دست از سنگ بی ارزش تنور کوتاه میکند اسیر ننگِ تعلّق ز خامیِ خویشم خمیر پخته شود ، سنگ را رها سازد  القصه به انتظار ایستاده بودم و در پای افکار خود نشسته ، که دیدم پیرمردی رسید سوار بر دوچرخه و پیاده از مرکب تجمّل دنیا با حالی خوش که گمان نمی کنم اغنیا که بر گران ترین مرکب های این دنیا سوار هستند بتوانند حتی ذره ای از آن حال خوش پیرمرد را بچشند. سلامی کرد و کریمانه دست در جیب برد ، چونان که موسی کلیمانه دست در جِیب مشتی شکلات که بوی حیات از آن می آمد را همراه لبخندی شیرین که معجزه پیرمرد برای فتح دل ها بود بین افراد تعارف کرد و کامِ تلخِ دنیا زده همه را شیرین کرد ما را در دام محبت خودش گرفتار . نکته ای گفت حکیمانه که تلخی انتظار و معطل شدن در آن صف را برایم شیرین ساخت. گفت : من بیست سال پیش آلوده به مناهی بودم ، باری بارقه الهی بر دلم زد و زُکام شهوت از کام برطرف شد و تلخی گناه را حس کردم ، به حرم سلطان اولیا علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثنا رفتم و عرضِ توبه کردم .  با آتشِ دل ، خار و خاشاکِ ‌هوس را سوزاندم و با آب دیده و عرقِ شرم ، سیاهی از ورق بُردم از راه انفعال ، به رحمت رسیده ایم برگشت از عرق ، ورقِ روزگار ما پیرمرد در ادامه گفت : آنجا بود که عهد کردم تا آخر عمر همیشه در جیب شکلات داشته باشم ، کام مردم را شیرین کنم تا خداوند در قیامت‌ کامم را شیرین ‌کند الان‌ بیست سال است که هیچگاه جیبم‌ خالی از شکلات نیست درِ بهشت به روی تو بسته خواهد بود اگر نداشته ای رویِ باز در اینجا @ASI_khorasani
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 ابولفضل عصمت پرست | محفل ادبی مطلع 📄 متن شعر از خیر قدر، قضا گذشته کار دلم از دعا گذشته شبهای بلند بی عبادت در حسرت ربنا گذشته سلطان شده روز بعد، هرکس از کوی تو چون گدا گذشته گیرم که گذشت آه از حال حالا چه کنیم با گذشته طوری ز خطای ما گذر کرد ماندیم ندیده یا گذشته تصمیم به توبه تا گرفتم فرمود: گذشته ها گذشته هر جا که رسید گریه کردیم آب از سر چشم ما گذشته در راه نجات امت خویش از خون خودش خدا گذشته! میخی که رسیده از مدینه از سینه ی کربلا گذشته یک تیر به حلق اصغرت خورد از حنجر او سه تا گذشته وا شد دهن کمان و حرفش از گوش، هجا هجا گذشته از روی تن تو یکنفر نه! یک لشکر بی حیا گذشته عباس کجاست تا ببیند بر خواهر او چه‌ها گذشته @anjoman_matla
. روز نخست ، نوبت‌ ‌تقسیم تاب و تب تابش به مویِ تو ، به منِ خسته تب رسید . بختم سیاه گشت ز داغ تو ، تلخ نه این هم شباهتی که به من از رطب رسید
باید چقدَر تشنه بمانی ؟ که بفهمی این عالَمِ پُر هیچ ، سراب است سراب است بر خویش چرا تهمت هستی زنی ای دل سر تا قدمت مثل حباب است ، سراب است
ظالم به ظلم خویش گرفتار می شود از پیچ و تاب نیست رهایی کمند را
در رگ اگر که درز کند میکُشد هوا مُردم از این هوس که دلم را هوا گرفت آبی که از پیاله دنیا به ما رسید پیچید در گلو و نفس را ز ما گرفت
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزل علوی قدیمی جز گوشه ایوان ‌تو ، دل بند ندارد صد شُکر دلم غیرِ تو دلبند ندارد از پندِ جهان خسته و دربندِ تو هستم آری اثرِ بندِ تو را ، پند ندارد از عارف و عامی همه دل داده به زلفت زنجیر کسی اینهمه دربند ندارد با یک ‌مژه ات صید نمودی دل ما را صیادْ چنین تیر هدفمند ندارد یک‌ چشم بُوَد مُحیی و یک چشم مُمیت است چشمان کسی اینهمه ترفند ندارد   هنگامه خلقِ تو ، «تبارک»‌ به خودش گفت بهتر ز تو ‌در خَلقْ ، خداوند ندارد هنگام دعا گفت نبی هم «بعلیٍ» او ‌پیش خدا غیر تو سوگند ندارد از انفسنا گفتنش اینگونه عیان شد جانش به کسی غیر تو پیوند ندارد تشبیه‌ کنم‌ ذات علی را به چه جز حق آری چه ‌بگویم‌ که همانند ندارد با نام تو ‌ما آمده با نام تو رفتیم جز اسم تو را گوش خوشایند ندارد @ASI_khorasani
غزل عاشقانه قدیمی با یک‌ نگاه پشتِ مرا هم خمید چشم کارِ مرا ببین به کجاها کشید چشم گویا خدا برای دلم آفرید دام آن‌ لحظه که برای تو می‌آفرید چشم اصلا گمان نبود بیفتم به دامِ تو روزی که در قفایِ رُخت می‌دوید چشم می‌خواستم ‌بگویمش امّا گریستم آری همیشه بارِ زبان ‌را کشید چشم می‌مُردم از فراق اگر گریه‌ای نبود شکر خدا به دادِ دلِ من رسید چشم @ASI_khorasani
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 جواد بنی اسدی | محفل ادبی مطلع 📄 متن شعر خراب عشقم و ای مستی مدامه مخام دووم دائم ای حال با صفامه مخام به صافی دل بابا ننم شُدُم نوکر همیشه شادی قلب ننه بابامه مخام ماخام بهشته چیکارش کنم؟ چی فایده دره بهشت مال شما، مو امام رضامه مخام اگر بگن برو یک جای دور، نون توشه به عزتش نمُرُم، سایه آقامه مخام رفیق خادممان گفت غذا حرم نمخی؟ مریض بودم و گفتم که از خدامه...ماخام اگر که چشمه مال و منال ما خشکید اهمیت ندره، خیسی چشامه مخام دلم گرفته، دلم تنگه روضه یه ارباب چیزی نمونده دگه، پیرهن سیامه مخام مخام بدم پسرم، وقتشه گمون مکنم بیارشان ننه جان، سنج و زنجیرامه مخام مو هرچی از شما خواستوم سریع بهم دادن الان فقط ازتان رزق کربلامه مخام @anjoman_matla
علی مقدم
غزل عاشقانه قدیمی با یک‌ نگاه پشتِ مرا هم خمید چشم کارِ مرا ببین به کجاها کشید چشم گویا خدا برای د
آخر نشستم و دو سه دریا گریستم می‌خواستم بگویمش اما گریستم او بین جمع بود، غرورم نمی‌گذاشت در خلوتم نشستم و تنها گریستم گریه امان نداد که بهتر ببینمش صد حیف در زمان تماشا گریستم ابرم که اشکِ من همه را شاد می‌کند آری بخند ای گل زیبا، گریستم گویا به خاک من نمی از اشک بوده است تا پایِ خود نهاده به دنیا گریستم شاید دعا به گریه‌ی من مستجاب شد دیشب به این امید خدایا گریستم حالم ردیف نیست، غزل گریه می‌کند وقتی ردیف هم شده حتی «گریستم» @ASI_khorasani