eitaa logo
علی مقدم
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
434 ویدیو
31 فایل
آثار[سخنرانی، نوشته ها و اشعار]علی مقدم عاصی خراسانی ادمین @admin9988 وبلاگ http://asikhorasani.blogfa.com/ بایگانی پادکست ها https://eitaa.com/ali_moghaddam_Podcast پیام ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17344654120743 هندوستان @SAEB_TABRIZ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود ترکیبی با زبان های فارسی،عربی،اردو، ترکی،آذری، هندی، انگلیسی . . تنها نه زمین ، زمان تو را میخواند انسان با هر زبان تو را میخواند هر گوشه که رفتم سخن از نام تو بود فرمانده بیا ، جهان تو را میخواند @ASI_khorasani
🔸زبان حال مقدمه : اهمّیت بحث زبان حال یکی از موضوعاتی که در سرایش شعر آیینی ، بسیار مورد استفاده شاعران آیینی قرار میگیرد مساله زبان حال است. یعنی شاعر با ذوق و خیال پردازی های خودش از یک واقعه یا رفتار امام علیه السلام گفتاری را میسازد . این کار هم بسیار لازم و جذاب هست و هم اگر دچار انحراف شود بسیار مضر و خطرناک است. شاید شخصی بگوید اصلا پرداختن به این بحث چه فایده ای دارد ، ما در جواب عرض میکنیم که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم افراد زیادی از جامعه شناخت و معرفتشان از دین و اولیاء دین به صورت مستقیم از مطالعه کتاب حاصل نمیشود ، بلکه اکثر اطلاعاتی که مردم متدین از اولیاء دین دارند کانالیزه است و از طریق منبرها و اشعاری که در مراثی و مدح اهل بیت علیهم السلام میشنوند حاصل میشود برایشان . خب شما فرض کنید هر مطلب سخیف و غیر عقلانی را به عنوان زبان حال در روضه ها و اشعار و مراثی آورده شود ، نتیجه اش این میشود ذهن مستمعین بر اساس این زبان حال هایی که میشنود تصوری غیر واقعی از اهل بیت علیهم السلام میسازد. خصوصا اینکه متاسفانه آنقدر زبان حال بدون ضابطه گسترش پیدا کرده است که خیلی از مردم نمیدانند این ها زبان حال است بلکه فکر میکنند واقعا چنین مطالبی را اهل بیت علیهم السلام بیان فرموده اند. ما ابتدا تعریف زبان حال و سپس چند ضابطه زبان حال که باید رعایت شود را مطرح میکنیم و در نهایت بعضی از زبان حال هایی که در بعضی از سروده ها وجود دارد و متاسفانه این ضوابط در آن ها رعایت نشده است را ذکر خواهیم کرد نکته : هدف از این نوشتار صرفا افزایش دقت در موضوع شعر آیینی است تا انشالله بتوانیم به بهترین وجه گسترش دهنده چهره واقعی اهل بیت علیهم السلام باشیم و اینکه از شعر شاعری مثال آورده می شود به معنای تنقیص و جسارت به آن شاعر بزرگوار و ندیدن نقاط برجسته و اشعار عالی او نیست. @sheikh_ali_moghaddam
بگذار که از حسد بگوید از او از کینه الی الابد بگوید از او این خاصیت روشنیِ خورشید است خُفّاش اگر که بد بگوید از او @ASI_khorasani
هم کر شود آدمی ز شهوت هم کور نار است ولی به چشم او همچون نور هشدار از آن دَم که ز فرطِ شهوت خَر جلوه کند به چشم آدم چون حور
علی مقدم
🔸زبان حال مقدمه : اهمّیت بحث زبان حال یکی از موضوعاتی که در سرایش شعر آیینی ، بسیار مورد استفاده
اگر گفتی چنین گفتی 🔸زبان حال تعریف زبان حال و ضابطه های آن در مطلب قبل به ضرورت بحث اشاره کردیم و در این قسمت میخواهیم به تعریف و شاخصه های آن بپردازیم. دو تعریف از زبان حال را که تعاریف دقیقی هستند و میشود از آن ها ضابطه استخراج کرد را ذکر می کنیم : 1.دهخدا در تعریف زبان حال اینگونه میگوید :زبان حال: [ زَ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) ناسرایش یعنی آنچه را که بیان میکند وضع شخص و یا حالت شخص و یا شئونات شخص را. ( ناظم الاطباء ). آنچه را که منسوب الیه نگفته و شاعر و یا نویسنده از حال او چنان بیند که اگر گفتی چنین گفتی. 2.همچنین در تعریف لسان الحال به نقل از کتاب اقرب الموارد می گوید : لسان . [ ل ِ نُل ْ ] ( ع اِ مرکب ) زبان حال. مادل علی حالة الشی او کیفیته من ظواهر امره فکانه قام مقام کلام یعبر به عن حاله فلم یفتقر معه الی کلام یقولون نطقت لسان الحال بکذا(اقرب الموارد) از دقت و بررسی این دو تعریف که یکی توسط لغوی فارس زبان و دیگری توسط لغوی عرب زبان ارائه شده است میتوان برای زبان حال چند معیار مشخص کرد : الف:آنچه که بیان میکند وضع شخص و حالت شخص باشد طبق این معیار اگر توصیفی را داشته باشیم که اصلا وضع شخص و حالت شخص نیست ، این زبان حال نیست بلکه کذب است. مثلا اگر در مورد شخصی که خوشحال هست ، شاعر از زبان حال او بگوید که من ناراحت هستم (یا لوازم ناراحتی) این اصلا زبان حال نیست.چون حال او شادی بود و شاعر اصلا حال او را توصیف نکرده است. مثال دیگر : مثلا در مقاتل آمده است که وجود مقدس امام حسین علیه السلام در قتلگاه در آن لحظات آخر خطاب به خداوند فرموده اند : الهی رضا برضاک و .... این جملات یعنی حال قلبی حضرت نسبت به قضای الهی حال رضایت است ، اگر شاعری بیاید از زبان حال امام حسین علیه السلام شعری بسراید که در آن اعتراض به خداوند باشد ، این قطعا زبان حال امام حسین علیه السلام را نسروده بلکه دروغ نسبت داده است به امام حسین علیه السلام ب: آنچه که بیان کند شئونات شخص را طبق این معیار اگر شاعر میخواهد زبان حال اهل بیت علیهم السلام را در شعر بیاورد باید زبان حالی را بسراید که با شئونات اهل بیت علیهم السلام سازگار باشد مثلا بداند اهل بیت علیهم السلام ، معصوم هستند و زبان حالی را نگوید که با عصمت اهل بیت علیهم السلام منافات داشته باشد ج:اگر گفتی ، چنین گفتی این خیلی معیار دقیقی ست ، در حقیقت زبان حال یعنی همین با توجه به شخصیت آن شخص فکر کنیم ببینیم اگر شخصی که ما در مورد او زبان حال میگوییم ، خودش میخواست صحبت کند چه میگفت ؟ همان میشود زبان حال آن شخص قیود تعرف اقرب الموارد هم همین سه قید تعریف اول را میکوید به بیان دیگر. مثلا این که گفته : (فکانه قائم مقام کلام یعبر به عن حاله) در حقیقت همان قید سوم است که اگر گفتی چنین گفتی با توجه به این دو تعریف پس شاخصه های زبان حال هم مشخص شد فقط به نظر میرسد علاوه بر سه شاخصه بالا باید به یک نکته دیگر هم اشاره کرد ، آن هم این است که وقتی ما زبان حالی را میگوییم اگر در آن موضوع زبان قال در تاریخ آمده ، نباید زبان حالی که ما میگوییم مناقض آن زبان قالی باشد که در تاریخ نقل شده. مثلا همان مثالی که ذکر کردیم که وقتی تاریخ جملات امام حسین علیه السلام خطاب به خداوند در قتلگاه را ذکر کرده که تماما تسلیم و رضایت در مقابل قضای الهی هست ، ما اجازه نداریم که زبان حالی بگوییم که در آن اعتراض امام حسین علیه السلام به خداوند است. @sheikh_ali_moghaddam
شعر قدیمی قیامت کرده برپا وقت خلق تو خداوندت که اینگونه کشیده خوب و زیبا طرح لبخندت به حکم اینکه جز زیبایی از زیبا نمی آید هزاران آفرین بر دست زیبای خداوندت کجا این دست کوتاهم رسد تا دور آن گردن حسادت میکنم ای دوست بر بخت گلوبندت تو حق داری که حرفی با من عاشق نمیگویی لبانت را به هم چسبانده از بس کامِ چون قندت صف مژگان تو گویا هدف دارد دل ما را هزاران صید قربان تو و تیر هدفمندت سال ۹۶
دیوان را میخواندم ، رباعیات زیبایی داشت بعضی از رباعیات شیخ بهایی رو اینجا به اشتراک میگذارم تا شما را هم در لذت خواندن این اشعار شریک کنم
این رباعی را شیخ در جواب میرداماد گفته است. ای صاحب مسئله ، تو بشنو از ما تحقیق بدان که لامکانست خدا خواهی که تو را کشف شود این معنی جان در تن تو ، بگو کجا دارد جا؟
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما در هم شده خلقی ز پریشانی ما بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما
دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب سیرش نَبِدیدیم و روان شد بشتاب گفتم که دگر کِیَت بخواهم دیدن؟ گفتا که به وقت سحر امّا در خواب
مالی که ز تو کس نستاند ، عِلم است چیزی که تو را به حق رساند ، علم است جز علم طلب مکن تو اندر عالم چیزی که تو را ز غم رهاند ، علم است
با هر که شدم سخت به مهر ، آمد سست بگذاشت مرا و عهد نگذاشت درست از آب و هوای دهر سبحان الله هر چند که دوست کاشتم دشمن رُست
تا منزل آدمی سرای دنیاست کارش همه جرم و کار حق لطف و عطاست خوش باش که آنسرا چنین خواهد بود سالی که نکوست از بهارش پیداست
آنکس که بَدَم گفت ، بدی سیرت اوست وآنکس که مرا گفت نکو ، خود نیکوست حال متکلّم از کلامش پیداست از کوزه همان برون تراود که در اوست
در مزرع طاعتم گیاهی بِنَماند در دست بجز ناله و آهی بِنَماند تا خرمن عمر بود در خواب بُدم بیدار شدم کنون که کاهی بِنَماند
آن حرف که از دلت غمی بگشاید در صحبت دلشکستگان می باید هر شیشه که بشکند ندارد قیمت جز شیشه دل که قیمتش افزاید
ای در طلب علوم در مدرسه چند تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند هر چیز به جز ذکر خدا وسوسه است شرمی ز خدا بدار این وسوسه چند
تا نیست نگردی رهِ هستت ندهند این مرتبه با همّت پستت ندهند چون شمع قرار سوختن گر ندهی سر رشته ی روشنی به دستت ندهند
بر درگه دوست هر که صادق برود تا حشر ز خاطرش علایق برود صد ساله نماز عابد صومعه دار قربان سر نیاز عاشق برود
از ناله ی عشاق نوائی بردار وز درد و غم دوست دوائی بردار از منزل یار تا تو ای سُست قدم یک گام زیاده نیست ، پائی بردار
اینم یه رباعی از شیخ بهایی برای دوستی های فضای مجازی😄 تا بتوانی ز خلق ای یار عزیز دوری کن و در دامن عزلت آویز انسانِ مجازی اند این نسناسان پرهیز ز انسان مجازی پرهیز
از بسکه زدم به شیشه ی تقوا سنگ وز بسکه به معصیّت فرو بردم چنگ اهل اسلام از مسلمانی من صد ننگ کشیدند ز کُفّارِ فرنگ
در چهره ندارم از مسلمانی رنگ بر من دارد شرف سگِ اهل فرنگ آن روسیَهم که باشد از بودن من دوزخ را ننگ و اهل دوزخ را ننگ
بی روی تو خونابه فشاند چشمم کاری به جز از گریه نداند چشمم میترسم از آنکه حسرت دیدارت در دیده بماند و نماند چشمم
گفتیم مگر که اولیائیم ، نِه ایم یا صوفیِ صفّه ی صفائیم ، نِه ایم آراسته ظاهریم و باطن نه چنان القصّه چنانکه می نمائیم ، نِه ایم