علی مقدم
بر هر که حسد بری ، امیر تو شود وز هر که فرو خوری اسیر تو شود تا بتوانی تو دستگیری می کن کان دستِ گر
علمی که حقیقی است درسی نبود
در سینه بود هر آنچه در سی نبود
صد خانه پر از کتاب سودی ندهد
باید که کتابخانه در سینه بود
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
علمی که حقیقی است درسی نبود در سینه بود هر آنچه در سی نبود صد خانه پر از کتاب سودی ندهد باید که کتا
آنی که غم تو رنگ را می شکند
خوی تو صف پلنگ را می شکند
جان سختی ما حریف دل سختی تُست
اینجاست که سنگ سنگ را می شکند
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
آنی که غم تو رنگ را می شکند خوی تو صف پلنگ را می شکند جان سختی ما حریف دل سختی تُست اینجاست که سنگ
در پس منگر دمی و در پیش مباش
با خویش مباش و خالی از خویش مباش
خواهی که غریق بحر توحید شوی
مشنو ، منگر ، مگو ، میندیش ، مباش
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
در پس منگر دمی و در پیش مباش با خویش مباش و خالی از خویش مباش خواهی که غریق بحر توحید شوی مشنو ، من
گر فضل کنی ندارم از عالم باک
ور عدل کنی شوم به یکباره هلاک
روزی صد بار گویم ای صانع پاک
مُشتی خاکم ، چه آید از مُشتی خاک
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
ابر از دهقان که ژاله می روید از او
دشت از مجنون که لاله می روید از او
طوبی و بهشت و سلسبیل از زاهد
ما و دلکی که ناله می روید از او
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
ابر از دهقان که ژاله می روید از او دشت از مجنون که لاله می روید از او طوبی و بهشت و سلسبیل از زاهد
ای در طلب گره گشایی مُرده
از وصل بزاده وز جدایی مُرده
وی بر لب بحر تشنه در خاک شده
وی بر سر گنج از گدایی مُرده
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
ای در طلب گره گشایی مُرده از وصل بزاده وز جدایی مُرده وی بر لب بحر تشنه در خاک شده وی بر سر گنج از
گیرم که تمام مُصحف از بر داری
با آن چه کنی که نَفسِ کافر داری
سر را به زمین همی نَهی بهر نماز
آن را به زمین بِنِه که در سر داری
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
گیرم که تمام مُصحف از بر داری با آن چه کنی که نَفسِ کافر داری سر را به زمین همی نَهی بهر نماز آن را
ای آنکه خلاصه ی چهار ارکانی
بشنو سخنی ز عالم روحانی
دیوی و ددی و مَلَکی ، انسانی
زین چار هر آنچه می نمایی ، آنی
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
ای آنکه خلاصه ی چهار ارکانی بشنو سخنی ز عالم روحانی دیوی و ددی و مَلَکی ، انسانی زین چار هر آنچه می
گه ترکِ وجودِ غم ، فزاینده کنی
گه آرزوی حیات پاینده کنی
آینده عمر خواهی از رفته فزون
در رفته چه کرده ای که آینده کنی؟!
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
گه ترکِ وجودِ غم ، فزاینده کنی گه آرزوی حیات پاینده کنی آینده عمر خواهی از رفته فزون در رفته چه کرد
ای نسخه ی نامه ی الهی که تویی
وی آینه ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
ای نسخه ی نامه ی الهی که تویی وی آینه ی جمال شاهی که تویی بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی
گوش تو دو دادند و زبان تو یکی
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی گوش تو دو دادند و زبان تو یکی یعنی
ای لطف تو دستگیر هر خودرایی
وی عفو تو پرده پوش هر رسوایی
بخشای بر آن بنده که اندر همه عمر
جز درگه تو هیچ ندارد جایی
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
علی مقدم
ای لطف تو دستگیر هر خودرایی وی عفو تو پرده پوش هر رسوایی بخشای بر آن بنده که اندر همه عمر جز درگه ت
از باد اگر سبق بری در تیزی
چون خاک اگر هزار رنگ آمیزی
چون آب محبّت علی نیست تو را
آتش ز برای خود همی انگیزی
#بابا_افضل_کاشی
#خواجه_افضل_الدین
#تذکره_ریاض_الشعراء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتی از شعرخوانی
اردوی "به امید دیدار"
حسینیّه امینی ها شهر قزوین
جمعه ۴ آذر
@ASI_khorasani
به مناسبت کلیپی که این روزها در مورد رباعی منسوب به ابوسعید ابوالخیر منتشر شده
مطلبی از استاد شفیعی کدکنی در مورد شاعر نبودن ابوسعید
👇
صدها رباعی ناسروده
ابوسعید ابوالخیر
تنها سه بیت از خود سروده است و بس!
▪️در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوانهای مشهورند ولی هرگز شعر نگفتهاند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و باباکوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است.
برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه میتوان کرد که مؤلفان زندگینامهٔ او که از خاندان او و نزدیک عصر او بودهاند، همه تصریح دارند براینکه وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامهٔ او پرداختهاند و همهٔ فضایل او را از علم و کرامت یادآور شدهاند، اشارهای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشارهای در این باب نکردهاند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقاً از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کردهایم.
▪️پس چهگونه است که وی شعر ناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوبترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟
هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است.
از همان سن پنجشش سالگی زندگی او با شعر آغاز میشود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمهٔ او میشود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است:
آزادی و عشق چون به هم نامدراست
بنده شدم و نهادم از هرسو خواست
زین پس چونان که خواهدم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
و پس از این چشم از جهان فرومیبندد و برای همیشه خاموش میشود.
▪️آن دو رباعی که بوسعید مسلماً آنها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعهٔ درویشی به نام حمزةالتُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست»
اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید:
«روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعهای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت:
یک:
چون خاک شدی خاک تراخاک شدم
چون خاک تراخاک شدم پاک شدم
ادامه از محمد بن منور:
«جماعتی را گمان افتاد که بیتهایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما میرفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود،
دو:
جانا به زمین خابران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا
در دادن صدهزار جان عاری نیست
بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»
و زندگینامهنویس دیگر بوسعید که قبل از مؤلف اسرارالتوحید زیسته و نزدیکتر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، میگوید:
« پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفتهایم آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.»
▪️اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچکترین اشارهای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ بهخصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفادهٔ شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با اینکه متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعرها ذارد تحت عنوان «آنچه بر زبان شیخ رفته» آورده است و نه «آنچه سروده».
آنچه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابیالخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبکشناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به:
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمهٔ مصحّح، صفحات صدوپنج تا صدوپانزده
#ابوسعید_ابوالخیر
#شفیعی_کدکنی
@ASI_khorasani
غزل قدیمی عاشقانه
ای جان و تن من به فدایِ تو الهی
یک بار بیانداز بر این خسته نگاهی
برگرد ببین با جگر خلق چه کردی
هر جا که روی پشت سرت لشکر آهی
بس غنچه دهانی که سرِ حرف نداری
لبخند بزن حدّاقل گاه به گاهی
زلفت چو شب و چشم دو دام و مژه ات تیر
بنگر که کمر بسته به قتلم چه سپاهی
عاصی! مگرت فکر دگر نیست که هر شب
در فکر غزل گفتن از آن زلف سیاهی؟!
#عاصی_خراسانی
هدایت شده از مفدا مشهد
💥 " محفل شعر آئینی #جلوه "
✅ با حضور شاعران آئینی:
علی مقدم (عاصی خراسانی)
راضیه رجایی
عاطفه سادات موسوی
⬅️ چهارشنبه ۹ آذر
ساعت ۱۴ الی ۱۵:۳۰
دانشکده پزشکی، سالن شورا شماره ۱
☘ حضور شما عزیزان مزید امتنان است.
🌐 Mashhad.mefda.ir
🆔 @Mashhadmefda