به شطّ زد ساغری آورد عباس
شراب دیگری آورد عباس
برای شعر های خشک و بی روح
چه مضمونِ تَری آورد عباس
#عباس_شاه_زیدی
میخواستم بگویمش امّا گریستم
آری همیشه بار زبان را کشید چشم
#عاصی_خراسانی
مهلا مهلا یابن الزهرا
هدایت شده از علی مقدم
بارِ گناه ، برکتِ چشم مرا گرفت
شرمنده در مصیبتِ تو ، کم گریستم
#عاصی_خراسانی
|| صلّی الله علیک یا اباعبدالله ||
نمی دانستم
آخرِ "بود" عدم بود نمیدانستم
این زیادی همه کم بود نمی دانستم
جز به سجده ، ره معراج نمی گردد طی
وصل در قامتِ خم بود نمیدانستم
هنرش جز به سرافکندگی اش روشن نیست
سجده ، معراجِ قلم بود نمی دانستم
همه عمر به دنبال حرم می گشتم
دل خودش اصل حرم بود نمیدانستم
هر دم و بازدمم عمر مرا کمتر کرد
نفسم تیغ دو دم بود نمی دانستم*
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
ذی القعده ۱۴۴۱
تیر ۱۳۹۹
*در وداع هر نفس تیغ دو دم خوابیده است
بهر قطع راه هستی خنجری در کار نیست
#بیدل
علی مقدم
نمی دانستم آخرِ "بود" عدم بود نمیدانستم این زیادی همه کم بود نمی دانستم جز به سجده ، ره معراج نمی
جز به سجده ره معراج نمی گردد طِی
وصل در قامت خم بود ، نمی دانستم
هُنرش جز به سرافکندگی اش روشن نیست
سجده معراجِ قلم بود ، نمی دانستم
#عاصی_خراسانی
به غیر بذر محبّت مرا ز کِشت چه سود؟
مراد من خود یار است از بهشت چه سود؟
چو یار نیست کنارم دگر کجا بروم
مرا ز کعبه چه سود ؟ آری از کِنشت چه سود؟
#عاصی_خراسانی
تا مرگ گرفت دست ما را
از ما بربود هست ما را
شُستیم دهان ز باده اما
او دید دو چشم مست ما را
امروز به روی ما میاور
آن پاسخ در الست ما را
با خاک مگر که پاک سازی
این جان هوا پرست ما را
نوریم و بیا به حُسن بنگر
زیباییِ در شکست ما را
جز آه که قامتش بلند است
یاری نگرفت دست ما را
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
۱۶/خرداد/۱۳۹۸
علی مقدم
تا مرگ گرفت دست ما را از ما بربود هست ما را شُستیم دهان ز باده اما او دید دو چشم مست ما را امروز ب
شُستیم دهان ز باده امّا
او دید دو چشمِ مستِ ما را
#عاصی_خراسانی
يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ ،
اى ولىّ خدا ! بى گمان ، ميان من و خداوند عز و جل ، گناهانى است كه جز رضايت شما ، آنها را محو نمى كند
#جامعه_کبیره
#آموزش_شعر
#تعریف_شعر
#فرق_بیان_عادی_و_شعر
🌹از بیان عادی تا بیان شاعرانه🌹
همانطور که اشاره شد ، نمیتوان از شعر تعریف مطلق و ثابتی معرفی کرد
امّا همه قبول دارند که بیان شعری از عادی ، متفاوت و متمایز است
تمایز بیان عادی با شعر در کجاست؟
ما برای انتقال یک مفهوم ، غالبا میتوانیم بیش از یک شک بیانی داشته باشیم
مثلا از مرگ یک انسان میتوان به صورتهای گوناگون خبر داد :
1.مُرد
2.فوت کرد
3.در گذشت
4.رحلت کرد
5.به عالم بالا کوچ کرد
6.کبوتر روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد
6.روحش در جوار حق مسکن گزید
7.ما را تنها گذاشت
8.دلدار رفت و دیده به حیرت دچار شد
و اگر شخص متوفا فرد ناپسندی باشد
10.به درک واصل شد
11.به دوزخ متصل شد
12.سقط شد
13.شرّش کم شد
14.از مرگ ، به یک تپانچه بر خاک افتاد
ما برای بازگو کردن یک پدیده می توانیم از صورتهای بیانی گوناگونی استفاده کنیم
بعضی از این صورت ها معمولی هستند و فقط یک آگاهی رسانی ساده انجام میدهند
بعضی از صورتها کمابیش از حالت روحی و عاطفی گوینده حکایت می کنند
حتی ممکن است این معانی مطابق با واقعیت بیرونی نباشند ولی از واقعیت های پنهان دیگری در عواطف خبر میدهند
وقتی بیان به سمت شعر می گراید نه تنها کاربرد کلمات و شیوه نگاه گوینده به پیرامون تغییر میکند ، بلکه منطق سخن هم دگرگون میشود و چه بسا منطق شعر با استدلال منطقی غیرقابل اثبات باشد
اول و آخر قرآن ز چه «با» آمد و «سین» ؟
یعنی اندر ره دین ، رهبر تو قرآن بس
سنایی
.
.
.
✅جامعه بشری برای اینکه یک سخن برتر را به عنوان شعر بپذیرد چنان خواسته هایی از آن دارد:✅
1.منطق گفتار ، متفاوت با منطق عادی باشد
2.ساختار زبانی متفاوتی در آن به کار رفته باشد
3.تناسب هایی از جهات مختلف در آن سخن حس شود
4.آن سخن ، یک مجموعه نظام دار باشد ، به گونه ای که خواننده خود را با یک اثر ادبی متشکل روبرو ببیند
5.گوینده از ایجاد آن سخن ، هدف خاصی داشته باشد ، یعنی آن بیان ویژه را برای تاثیری ویژه اختیار کرده باشد
.
.
❇️به کمک این دو بیت حافظ ، میتوان با بعضی از آن عناصر آشنا شد❇️
بیا که قصر أمل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
🔸تمایزات این دو بیت با بیان عادی:🔸
1.بارز ترین برجستگی ، نوعی آهنگ است
همه سطرها یک نظام آوایی ویژه را نشان می دهند
به این تناسب آوایی وزن می گوییم
2.تمایز دیگر خود را در آخر سطرهای اول و دوم و چهارم نشان میدهند
یعنی تکرار کلمه «است» و پایان هماهنگ کلمات «بنیاد» «بر باد» «آزاد»
به این نوع تناسب ردیف و قافیه می گویند
3.رابطه ای دیگر بین اجزاء کلام هست . مانند تضاد بین «سخت» و «سست» و تناسب بین «باده» و «باد» و رابطه بین «رنگ» و «کبود»
اینها را تناسب لفظی و معنوی میتوان نامید
4.تمایز بعدی نوعی نخفی تر است
نوع نگاه شاعر به پیرامون . مثل شباهت معنوی بین أمل و قصر در حالی که در عالم واقع چنین قصری وجود ندارد
در سطر بعدی هم عمر بنایی تصور شده که میتوان بنیاد داشته باشد یا غلام همت بودن همچنین رنگ تعلق
این طرز دید را «خیال» می نامند
5.شاعر با این عناصر می کوشد معنایی ویژه را منتقل کند که احساس و فکر شاعرانه اوست (ناپایداری عمر و و بی حاصلی آرزوها
این احساس و تفکر شاعر را «عناصر معنوی شعر» می نامیم.
6.یک هماهنگی بین اجزا و عناصر این شعر حافظ از آغاز تا آخر میبینیم به گونه ای که آن را یک اثر ادبی واحد می یابیم
این ویژگی را «شکل» یا «ساختمان» شعر می نامیم
منبع: گزیده بحث تعریف شعر کتاب روزنه نوشته استاد کاظمی
#تعریف_شعر
#آموزش_شعر
#استاد_کاظمی
"گیسوی توست از شب یلدا درازتر"*
کوتاه گشته عمر و مُعمّا درازتر
آواز التماس بلند است از دهان
دستم برای عرضِ تمنّا درازتر
هر بار آمدم که در آغوش گیرمت
برگشته است دستِ من از پا درازتر
پایان عمر ، غفلت من میشود فزون
گردد غروب ، سایه اشیا درازتر
کوتَه تر است روز قیامت ز رحمتش
دستی که میشود سوی دنیا درازتر
#عاصی_خراسانی
چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
۲۷ رجب ۱۴۴۰
*مصراع از سیده تکتم حسینی