شعر قدیمی
قیامت کرده برپا وقت خلق تو خداوندت
که اینگونه کشیده خوب و زیبا طرح لبخندت
به حکم اینکه جز زیبایی از زیبا نمی آید
هزاران آفرین بر دست زیبای خداوندت
کجا این دست کوتاهم رسد تا دور آن گردن
حسادت میکنم ای دوست بر بخت گلوبندت
تو حق داری که حرفی با من عاشق نمیگویی
لبانت را به هم چسبانده از بس کامِ چون قندت
صف مژگان تو گویا هدف دارد دل ما را
هزاران صید قربان تو و تیر هدفمندت
#عاصی_خراسانی
سال ۹۶
دیوان #شیخ_بهایی را میخواندم ، رباعیات زیبایی داشت
بعضی از رباعیات شیخ بهایی رو اینجا به اشتراک میگذارم تا شما را هم در لذت خواندن این اشعار شریک کنم
این رباعی را شیخ در جواب میرداماد گفته است.
ای صاحب مسئله ، تو بشنو از ما
تحقیق بدان که لامکانست خدا
خواهی که تو را کشف شود این معنی
جان در تن تو ، بگو کجا دارد جا؟
#شیخ_بهایی
#رباعی
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما
در هم شده خلقی ز پریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما
کافر زده خنده بر مسلمانی ما
#شیخ_بهایی
#رباعی
دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب
سیرش نَبِدیدیم و روان شد بشتاب
گفتم که دگر کِیَت بخواهم دیدن؟
گفتا که به وقت سحر امّا در خواب
#شیخ_بهایی
#رباعی
مالی که ز تو کس نستاند ، عِلم است
چیزی که تو را به حق رساند ، علم است
جز علم طلب مکن تو اندر عالم
چیزی که تو را ز غم رهاند ، علم است
#شیخ_بهایی
#رباعی
با هر که شدم سخت به مهر ، آمد سست
بگذاشت مرا و عهد نگذاشت درست
از آب و هوای دهر سبحان الله
هر چند که دوست کاشتم دشمن رُست
#شیخ_بهایی
#رباعی
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق لطف و عطاست
خوش باش که آنسرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست از بهارش پیداست
#شیخ_بهایی
#رباعی
آنکس که بَدَم گفت ، بدی سیرت اوست
وآنکس که مرا گفت نکو ، خود نیکوست
حال متکلّم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#شیخ_بهایی
#رباعی
در مزرع طاعتم گیاهی بِنَماند
در دست بجز ناله و آهی بِنَماند
تا خرمن عمر بود در خواب بُدم
بیدار شدم کنون که کاهی بِنَماند
#شیخ_بهایی
#رباعی
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دلشکستگان می باید
هر شیشه که بشکند ندارد قیمت
جز شیشه دل که قیمتش افزاید
#شیخ_بهایی
#رباعی
ای در طلب علوم در مدرسه چند
تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند
هر چیز به جز ذکر خدا وسوسه است
شرمی ز خدا بدار این وسوسه چند
#شیخ_بهایی
#رباعی