📚سپاه غضب
صبر خداوند بسیار است و صبر پروردگار در برابر ظالمان و مشرکان بیشتر هم هست. اگر خداوند کسی را دوست داشته باشد، با تلنگری، زخمی، گرفتاری یا مصیبتی او را متوجه اشتباه و معصیتش میکند یا به خاطر گناهش در همین دنیا عقوبتش می نماید. امّا امان از روزی که کسی آنقدر در معصیت و گناه غرق شود که دیگر خالق مهربانش هم او را به حال خودش رها سازد....
در آیات قرآن نیز این موضوع بیان شده است که خداوند به انسان های کافر و مشرک مهلت بیشتری می دهد تا حجت بر آنها تمام شود و هنگامی که فرصت مناسب رسید، عذاب دامنگیرشان می شود. عذابی که راه بازگشتی ندارد و تماما از غضب خداوند ناشی شده است.
امام عصر(عج) آخرین حجتی است که پروردگار در میان خلائق قرار می دهد و وای از کسانی که در برابر سپاه مولای ما قرار بگیرند.
امیرمومنان(ع) فرمودند: « سپاه غضب (یعنی سپاهی که مظهر خشم الهی است) قومی هستند در آخرالزّمان، که از هر قبیلهای یک، دو، سه نفر میآیند تا به نُه نفر برسند، که چون #ابر_پاییزی به صورت پراکنده میآیند. به خدا سوگند من امیر آنها را میشناسم و اسمش را میدانم، و میدانم که هر گروهی کجا منزل میکنند.»
📚 برگرفته از کتاب « یاران_امام زمان(ع)»؛
به نقل از بشارة الاسلام، ص 243
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 شهید ﻛﺎﻓﻲ (ﺭﻩ) ﻭ ﻧﻘﻞ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻴﺐ ﺑُﺮ
ﻧﻘﻞ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺟﺎﻟﺐ، ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻛﺎﻓﻲ (ﺭﻩ) ﺑﻪ ﺷﺮﺡ ﺯﻳﺮ ﺍﺳﺖ: «ﻳﻚ ﺷﺐ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ، ﺟﺎﻳﻲ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻨﺒﺮ ﺁﺧﺮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺣﻴﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ،
ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻣﺪﻳﻢ، ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻫﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻮﺩ، ﻳﻚ ﻭﻗﺖ ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺎ، ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺳﺮ ﻓﺮﻓﺮﻱ ﻭ ﺭﻳﺶ ﺗﺮﺍﺷﻴﺪﻩ ﻭ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺑﻲ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﻭ ﺍﻳﻨﺠﺎﻫﺎ (ﺑﺎﺯﻭﻫﺎ) ﻫﻢ ﺧﺎﻝ ﻛﻮﺑﻴﺪﻩ، ﻳﻚ ﻫﻴﻜﻞ ﻟﺎﺗﻲ ﻭ... ﺍﻳﻦ ﻫِﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻲﻣﺎﻟﻴﺪ، ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ
ﻳﻚ ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺍﺭﺩ
. ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎ ﻣﻦ ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺍﺭﻳﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ (ﺩﻳﺪﻡ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻳﺶ ﺑﺎﺩ ﻛﺮﺩﻩ) ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻩ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻤﺎ ﺷﺮﻓﻴﺎﺏ ﺑﺸﻮﻡ.
ﻛﺠﺎ ﺑﻴﺎﻳﻢ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻴﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ. ﺻﺒﺢ ﺁﻣﺪ، ﺁﻥ ﺟﺎ ﻧﺸﺴﺖ، ﺑﻨﺎ ﻛﺮﺩ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﺮﺩﻥ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻴﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ؟
ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﺒﺮﻱ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺘﻲ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻣﻨﻘﻠﺐ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﻣﻦ ﻳﻚ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻱ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﻡ، ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ، ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻱ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﺪﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩﺍﺵ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻳﻚ ﺷﻐﻞ
ﺑﺪﻱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺎﻟﺎ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ. ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺟﻴﺐ ﺑُﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﺪﺍ ﺑﺎﺯﻱﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻡ ﻛﻪ ﭘﻨﺞ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻭ ﺩﻩ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺟﻴﺐ ﺑﺮﻱ ﻛﻨﻢ، ﺩﻩ ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﻗﻠﻢ ﺟﻴﺐ ﺑﺮﻱ ﻛﺮﺩﻡ، 10، 15 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻭ 7، 8 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻳﻦﻫﺎ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﺪﺗﻲ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ ﺯﺭﻧﮓ ﺑﻮﺩﻩﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺟﻴﺐﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭﻱ ﺑﺮﻳﺪﻡ ﻳﻚ ﺩﻓﻌﻪ ﻫﻢ ﻣﭽﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻴﺮ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻡ، ﻭﻟﻲ ﺩﻳﺸﺐ ﺍﻳﻦ ﻣﻨﺒﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﮔﻴﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﻣﺮﺍ ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ ﻛﺮﺩﻩ، ﺁﻣﺪﻡ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﻛﻪ ﭼﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟
#قسمت_اول_پسر_جیب_بر
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
📚امنیت، پس از ظهور
در حالی که پیش از ظهور حضرت مهدی، شرایط ناامنی بر جهان چیره است، یکی از بنیادی ترین کارهای حضرت، باز گرداندن امنیت به جامعه است. با برنامه ریزی دقیقی که آن زمان انجام میشود، در مدت کوتاهی امنیت در همه زمینه ها به جامعه باز می گردد. امنیتی که بشر هرگز قبل از آن تجربه نکرده است. امنیت، ابعاد مختلفی دارد که به ذکر سه نمونه بسنده میکنیم:
1️⃣ امنیت جاده ها: به گونه ای که زنان جوان از جایی به جای دیگر، بدون همراهیِ مَحرمی، سفر میکنند و در امان هستند.
2️⃣ امنیت قضایی: به گونه ای که مردم از اینکه ممکن است حقشان پایمال شود، کوچکترین بیمی ندارند.
3️⃣ امنیت مالی: تا جایی فراگیر میشود که اگر کسی دست در جیب دیگری ببرد، هرگز احتمال دزدی داده نمیشود
🔺 برای تمام موارد فوق، احادیثی داریم که جهت اختصار، به همین اندازه بسنده میکنیم
📚منابع در کتاب موعودنامه، تونه ای، ص۱۲
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🟢نیکی به کسی کن که به کار تو نیاید
✍مردی در نیمههای شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم بهدست گرفت و شمع را روشن کرد و برای خدا نامهای نوشت:
«به نام خدا
نامهای به خدا، از فلانی
خدایا! در بازار یک باب مغازه میخواهم، یک باب خانه در بالاشهر، یک زن خوب، زیبا، مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا.»
دوستش که این نامه را دید، گفت:
دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی، چگونه میخواهی به او برسانی؟
گفت:
خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است.
نامه را برد و لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت:
خدایا! با توکل بر تو نوشتم، نامهات را بردار!
نامه را رها کرد و برگشت.
صبح روز بعد شاه به شکار میرفت که تندباد عظیمی برخاست. طوری که بیابان را گردوخاک گرفت و شاه در میان گردوخاک گم شد.
ملازمان شاه گفتند:
اعلیحضرت! برگردیم، شکار امروز ممکن نیست.
شاه هم برگشت. چون به منزل رسید، میان جلیقه خود کاغذی دید. آن را باز کرد و دید همان نامه مرد فقیر است که باد آن را در آسمان رها کرده و در لباس شاه فرود آورده است.
شاه نامه را خواند و اشک ریخت. پس گفت:
بروید این مرد را بیاورید.
کاتب نامه را آوردند. کاتب که از ترس میلرزید، وقتی تبسم شاه را دید، اندکی آرام شد.
شاه پرسید:
این نامه توست؟
فقیر گفت:
بله، ولی من به شاه ننوشتهام، به خدایم نوشتهام.
شاه گفت:
خدایت حکمتی داشته که در آغوش من رهایش کرده و مرا مأمور کرده تا تمام خواستههایت را به جای آورم.
شاه، وزرا و تجار و بازاریان را جمع کرد و هرچه در نامه بود، بهجا آورد.
در پایان فقیر گفت:
شکر خدا.
شاه گفت:
من دادم، شکر خدا میکنی؟
فقیر گفت:
اگر خدا نمیخواست تو یک ریال هم به کسی نمیدادی؛ اگر اهل بخششی به دیگرانی بده که نامه نداشتند.
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
11.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 روش پیامبر و امام علیهم السلام
سخنران شهید کافی
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
🔴 شهید ﻛﺎﻓﻲ (ﺭﻩ) ﻭ ﻧﻘﻞ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻴﺐ ﺑُﺮ ﻧﻘﻞ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺟﺎﻟﺐ، ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻛﺎﻓﻲ (ﺭﻩ) ﺑﻪ ﺷﺮﺡ
ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﺎ ﺁﻥ ﻳﻚ ﺭﻳﺎﻝ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻝ
ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺲ ﺑﺪﻫﻲ، ﺗﻮﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺩﻥ، ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﻟﻬﻲ ﺍﻟﻌﻔﻮ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﻴﺴﺖ، ﻳﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻮﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻟﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﺪﻫﻢ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻭﻱ ﻃﺮﻑ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﺿﻲ ﻛﻨﻲ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﻳﻲ ﻛﻢ ﻛﻢ ﻛﺎﺭ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﭘﺲ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﻳﺎ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﺬﺭ.
ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺑﻴﺎ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﺣﻖ ﻣﻦ ﺑﻜﻦ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻴﻪ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺣﺮﻓﺖ ﺭﺍ ﮔﻮﺵ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، ﺑﻴﺎ ﻳﻚ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﻲ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻩ،...ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺷﺪ.
ﻧﺸﺴﺘﻴﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻭ ﺁﻣﺪﻳﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻳﻢ، ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﻭﻟﻲ... ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻳﻦ (ﭘﺴﺮﺟﻴﺐ ﺑﺮ) ﺍﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻓﻠﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺟﻴﺐ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﻳﺪﻩ، ﻧﻪ ﭼﻚ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺍﺭﻱ ﻧﻪ ﺳﻔﺘﻪ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻲﺩﺍﻧﻲ ﻛﻲ ﺑﻮﺩﻩ، ﻳﻚ ﻣﻨﺒﺮ ﻋﻮﺿﺶ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﺩﻡ ﺑﺸﻮﺩ، ﻳﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﮕﺬﺭ ﻳﺎ ﻣﻬﻠﺖ ﺑﺪﻩ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﺪ، ﻛﻢ ﻛﻢ ﭘﻮﻝ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ.
(ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ) ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻮﺩ؟ ﻳﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ (ﺟﻴﺐ ﺑﺮ): ﺑﻠﻪ ﻣﺜﻠﺎً 8 ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ. ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﺩﺳﺖ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﺟﻴﺒﺶ، ﺩﻭ ﺗﺎ ﺻﺪﻱ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺗﻮ ﺣﺎﻟﺎ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻲ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻲ، ﭘﻮﻝ ﻫﻢ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻲ ﻛﻪ ﺧﺮﺝ ﻛﻨﻲ (ﻋﻘﻞ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ، ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ، 200 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﻧﻴﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﺒﻴﻦ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻲ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺏ ﺷﻮﺩ، ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﺍﺛﺮﻱ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻳﻦ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﺩ، ﻣﺴﻠﻤﺎﻥﻫﺎ ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ، ﻣﺘﺪﻳﻦﻫﺎ ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﺩ، ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﺯﻳﺮ ﺑﺎﻝ ﺑﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ﻭ ﺧﻮﺏ ﻛﻨﻴﺪ) ﺩﻭ ﺗﺎ 100 ﺗﻮﻣﺎﻧﻲ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻮﺳﺶ ﻫﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻘﺶ ﻫﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻔﺮﻣﺎ ﻣﺎ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﻤﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻴﻢ.
ادامه دارد...
#قسمت_دوم_پسر_جیب_بر
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از سازمان هنری رسانهای اوج
آغاز نمایش بزرگ میدانی «تنهاتر از مسیح» از دوشنبه ۱۶ مرداد
🎭نمایش بزرگ میدانی «تنهاتر از مسیح» فصل راه سرخ از دوشنبه ۱۶ مردادماه در بوستان ولایت تهران به روی صحنه میرود.
🔸فصل چهارم «نمایش تنهاتر از مسیح»، «راه سرخ» روایت مصوری است از راهی سرخ؛ از واقعه غدیر تا قیام عاشورای ۶۱ هجری است.
🔹«تنهاتر از مسیح»، محصول سازمان هنری رسانهای اوج است که به همت موسسه هنری رسانهای سیمای ققنوس روی صحنه خواهد رفت.
🔻علاقهمندان برای تهیه و رزرو بلیط خود به سامانه NAMATICKET.IR مراجعه نمایند.
✅ سازمان هنری رسانهای اوج
@Owj_artmedia
شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یاحسین، یا_حسین" سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند...
چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهید بشوم…
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد...
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️ دیدن و نشناختن آقا امام زمان (عج)
شیخ رجبعلی خیاط گفت: چهل شب... هر شب صد بار ( رب ادخلنی مدخل صدق) را بخوانید؛ امام زمان را می بینید.
رفت و آمد،گفت: "خواندم و ندیدم."
جواب شیخ مو را به تنش راست کرد...
"در مسجد که نماز می خواندی سیدی به تو گفت انگشتر دست چپ کراهت دارد؛
گفتی کلُ مکروهٌ جایز !
آن سید امام زمانت بود...
📘برگرفته از کتاب "تا همیشه آفتاب"
📙کیمیای محبت
→ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جهنم افراد رباخوار!
سخنرانان شهید کافی و استاد دانشمند
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
شهید شیخ احمد کافی
ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﺎ ﺁﻥ ﻳﻚ ﺭﻳﺎﻝ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺲ ﺑﺪﻫﻲ، ﺗﻮﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺩﻥ، ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﻟﻬﻲ ﺍﻟ
ﺩﻛﺎﻥ ﺩﻭﻣﻲ ﻭ ﺳﻮﻣﻲ ﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺑﻌﻀﻲﻫﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﻀﻲ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﻃﻮﺭ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﻲﻃﻮﻟﺶ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺗﺎ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻇﻬﺮ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﻮﺏ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻴﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ، ﻛﺎﺭﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﻱ؟
ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ، ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ، ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎﻧﺪﻩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﻛﻴﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺘﻲ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺭﺍﺿﻲ ﺷﻮ. ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﺩﻭﻱ ﭼﺮﺍﻍﻫﺎﻱ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻦ ﭼﻴﺰ ﻛﻮﭼﻚ ﻧﻤﻲ ﺩﺯﺩﻳﺪﻡ ﻭﻟﻲ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﻲ ﭘﻮﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺬﺷﺘﻴﻢ.
ﺍﻟﺎﻥ ﻳﻚ ﺷﻐﻞ ﻣﺨﺘﺼﺮﻱ ﺩﺍﺭﺩ. ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﻗﺴﻢ، ﺍﻭﻝ ﻇﻬﺮ ﻛﻪ ﻣﻲﺷﻮﺩ، ﻣﺆﺫﻥ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻛﺒﺮ، ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻛﺎﺭﺵ ﻃﻮﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻣﺸﺖ ﻣﺸﺘﺮﻱ ﺳﺮ ﻇﻬﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲﺧﻮﺭﺩ (ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺭﺍﻛﻲ ﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﺧﻮﺭﺍﻛﻲ) ﻭﻟﻲ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﻩ ﻣﻲﻛﺸﺪ ﻣﻲﺭﻭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ»
قسمت آخر پسر جیب بر❤️
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
❤️ پرهیز از شهرت طلبی
قالَ(علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیاد:رُوَیْدَکَ لاتَشْهَرْ، وَ اَخْفِ شَخْصَکَ لا تُذْکَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَیْکَ إِذا عَرَّفَکَ دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یَعْرِفُونَکَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوی، یاد گیر تا بدانی، خموش باش تا سالم بمانی.
بر تو هیچ باکی نیست، آن گاه که خدا دینش را به تو فهمانید، که نه تو مردم را بشناسی و نه مردم تو را بشناسند (یعنی، گمنام زندگی کنی).
❤️ حضرت علی(ع)
➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی