مثل هر صبح تو خورشیدی و من مشتریات
در مدار تو و چشمت همه دنیاست سلام
#حسین_فروتن #شعر
|صبحتون بخیر و شادی🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
حال تو روشن است دلا از ملال تو
فریاد از دلی که نسوزد به حال تو
یاران چو گل به سایه ی سرو آرمیدهاند
ما و هوای قامت با اعتدال تو
در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیال تو
در کار خود زمانه ز ما ناتوانتر است
با ناتوانتر از تو، چه باشد جدال تو؟
خارِ زباندراز به گل طعنه میزند
در چشم سفله، عیب تو باشد کمال تو
ناساز گشت نغمه ی جانپرورت رهی
باید که دست عشق دهد گوشمال تو...
#رهی_معیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
گفتی که «از آن باشد» گفتم که «از این باشد»
یک نکته ی بی معنی گفتیم و همین باشد
هرگز ندهندش زن در کوچه و در برزن
مانند رضازاده هر کس که وزین باشد
در کار گلاب و گل گفتند که «حُکمت چیست؟»
گفتم که «همین خوب است، بگذار همین باشد»
پیراهن ما را هم، از پشت کسی جر داد
من فکر کنم کارِ شیطان لعین باشد
خلقی شده گمراهت وقتی که به همراهت
یک روز شهین باشد، یک روز مهین باشد
پایت به زمین باشد دستت به هوا باشد
دستت به هوا باشد پایت به زمین باشد
هر جنس که در بازار دیدی و پسندیدی
یا ساخت ایران است یا ساخت چین باشد
یک روز جناح چپ یک عمر جناح راست
همواره در این کشور اوضاع چنین باشد
هر کس که در این کشور آشوب کند، جایش
یا گوشه ی کهریزک یا کنج اوین باشد
بر عکس شما، حافظ! من معتقدم در کل
هی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
#شعر #سعید_بیابانکی #شعر_طنز
📜 @sheraneh_eitaa
سلامی چو سودای غم دارمت
بهاری و بعد از خران خواهمت
نگاهم بدیدی و چشم دوختی
چرا دوزخم را تو افروختی؟
#محمد_جوادی #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
عباس حسن پور «شیون نوری» متولد ۱۳۴۹ اهل شهرستان نور ، کارشناس ارشد ادبیات، دبیر باز نشسته و مدیر مسول انتشارات «تلاجن »هستم به فارسی و تبری شعر میگویم. تعدادی از مقالات و نقدهایم در مجلات مختلف چاپ شده است
آثار منتشره
- من، کلمه، کتاب« مجموعه مقالات و نقدهای ادبی»
_ یک پاره از آن آتش« بررسی و تحلیل آثار منثور نیما یوشیج
-این شعر درخت خواهد شد
- کلماتی شبیه کلید
-سال هزار و سیصد و از عشق خالی
-ساکنین سیاره معجزات معکوس
-این کوچه به دلتنگی اش می لرزد
هلمات سرو« سروده های تبری»
#معرفی_شاعر #عباس_حسن_پور
📜 @sheraneh_eitaa
پلکی بزن ،شعری بخوان، شوری برانگیز
ای روح مولانایی ام را شمس تبریز
ای شانه هایت، شانه هایت،چل ستونم
این روزها، این لحظه های زلزله خیز
شاعر ترین ها را به چالش می کشاند
در چشم تو ،رنگین کمان شوق و پرهیز
گاهی که می آیی در آغوش خیالم
دستی به دور گردن شعرم بیاویز
آمیزه ی عقل و جنونم سال ها من
اما تو تنها جامی از احساس لبریز
تو مهربان تر از پری قصه هایی
زیباتر از گل می شود با تو همه چیز
گلدان برای زندگی چیز کمی نیست
وقتی مترسک کفر می ورزد به جالیز
احساس تلخی دارم و دست خودم نیست
در های و هوی باد سر گردان پاییز
ای عطر ناب اتفاق تازه در تو
ای روح مولانایی ام را شمس تبریز.
#عباس_حسن_پور #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی طنز
هوشم از سر پریده ابراهیم
زادروزت رسیده، ابراهیم..!
📜 @sheraneh_eitaa
تو یک عاشقانه ی قدیمی هستی
بوی عجیبی از تو به مشام می رسد
بویی که در عصرهای گرم تابستانی
نهفته است...
بویی که نمی دانم از دست هایت،
از موهایت، از چشمانت می رسد
با این همه، بویی از تو به مشام می رسد
بویی که در عصرهای گرم تابستانی
نهفته است...
#مظفر_طیب_اسلو #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
آن شانه که از فراق مویت موید
خواهد که دو زلف مشک بویت بوید
بگذار که مو به مو حدیث غم من
سربسته و آهسته به گوشت گوید
#ادیب_الممالک #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | یک بیت شعر زندگی این شاعر تبریزی را متحول کرد!
#فرزند_ایران
📜 @sheraneh_eitaa
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفس چون میتپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خستهام درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
#مولانا #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
شب می رسد
تو نیز می رسی از دورهای دور
از لابهلای عطرِ تُرنج و...
پس کوچه های کور!
شب می رسد
تو نیز می رسی از شب بِرانی ام
مهتاب در دست
ستاره به لب تا بخوانی ام
شب میرسد
تو نیز می رسی تا گمان کنم
مثل نسیمکه دلتنگ غنچه هاست
چون اطلسی که دلش با شکوفه هاست
یا مثلِ حوض که بی تاب ماه تاب
تو نیز دلت سخت تنگِ ماست
شب می رسد
تو نیز میرسی،جان به لب شوم
با این خیال
یا این محال
که دلت سخت تنگِ ماست!
#حامد_نیازی #شعر
شبتون بخیر و شادی🌙✨
📜 @sheraneh_eitaa