eitaa logo
شاعرانه
26.3هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
810 ویدیو
80 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
ای آن‌که دراین دوران، مطلوب طلب‌هایی منظور من از « یا مَن اَرجُوهِ » رجب‌هایی با خلوتیان عشق، هم‌صحبت هر روزی با اهل سحر تاصبح، هم‌ناله‌ی شب‌هایی چرخ همه‌ی عالم با اذن تو می‌گردد تو علت معلولی، اسباب سبب‌هایی درحسرت شادی‌ها، مانده دل ما یک‌عمر ما‌ غم‌زده‌ی هجریم، تو فصل طرب‌هایی عمری‌ست که در دل‌ها، جای تو شده خالی هرچند که در ظاهر، ذکر همه لب‌هایی در پیچ‌وخم سختی، سامان‌ده وضع ما در شور تب دنیا، آرامش تب‌هایی هم در عجب از قبل و هم در عجب از بعدیم تو نقطه‌ی آغاز و پایان عجب‌هایی... 📜 @sheraneh_eitaa
سیدعلیرضا شفیعی متولد ۱۳۷۵ و اهل اهواز است. خاندان او از علما و اهل ادب بودند و رشد کردن در چنین محیطی بسیار در انتخاب مسیر زندگی او مؤثر بود. او از شاعرانی است که تحصیلات حوزوی دارد و در کنار تحصیل و تدریس در حوزه، به سرودن نیز می‌پردازد. شفیعی در کنگره‌های مختلفی برگزیده شده است و مسئولیت اداره انجمن ادبی «مشکات» را بر عهده دارد. مجموعه شعر «دوراهی» تنها اثر او است. 📜 @sheraneh_eitaa
از خودم می‌پرسم آیا می‌شود او را ببینم؟ آن غریب آشنا را می‌شود آیا ببینم؟ اشک می‌ریزم اگر حرفی از او در بین باشد اشک می‌ریزم‌ اگر نامی از او حتی ببینم رد پایش را اگر در خلوت «علامه حلی» دستخطش را اگر در بین کاغذها ببینم از نگاه «سیدبحرالعلوم» آن ماه را آه! در میان سینه‌زن‌ها ظهر عاشورا ببینم یا به چشم «سید»* او را بین سرداب مقدس در دل تاریک شب در سجده و نجوا ببینم کاش می‌شد در طواف کعبه دستش را ببوسم یا میان زائران اربعین او را ببینم :: سحرهای ساحران را دیده‌ام یک عمر یارب می‌رسد روزی عصا را در کف موسی ببینم؟! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * سید بن طاووس 📜 @sheraneh_eitaa
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شاه بود و کارهایش سخخخت کشور ساز بود شاه خیلی ناااااز بود😌😂 (شعرخوانی احمد رفیعی وردنجانی) 📜 @sheraneh_eitaa
مَلِک بارِ دگر گفت از دل‌افروز به گفتن گفتن از ما می‌رود روز مکن با من حساب خوبرویی که صد ره خوبتر زانی که گویی فروغ چشمی ای دوری ز تو دور چراغ صبحی ای نور علی نور به دریا مانی از گوهر‌فشانی ولی آبِ تو آب زندگانی تو در آیینه دیدی صورت خویش به چشم من دری صدبار ازان بیش ترا گر بر زبان گویم دلارام دهانم پر شکر گردد بدین نام گرت خورشید خوانم نیز هستی که مه را بر فلک رونق شکستی دلِ شکر در آن تاریخ شد تنگ که یاقوت تو بیرون آمد از سنگ سهی سرو آن زمان شد در چمن سست که سیمین نار تو بر نارون رست رطب و استخوان آن شب شکستند که خرمای لبت را نخل بستند ارم را سکه‌ی رویت کلید است وصالت چون ارم زان ناپدید است قمر در نیکوی دلداده‌ی توست شکر مولای مولا‌زاده‌ی توست گلت چون با شکر هم‌خواب گردد طبرزد را دهان پر آب گردد به هر مجلس که شهدت خوان درآرد به صورت‌های مومین جان در آرد صدف چون بر گشاید کام را کام کند دُر وام از آن دندان دُرفام گر از یک موی خود نیمی فروشی بخرم گر به اقلیمی فروشی بدین خوبی که رویت رشک ما هست مبین در خود که خودبینی گناهست مبادا چشم کس بر خوبی خویش که زخم چشم، خوبی را کند ریش مریز آخر چو بر من پادشاهی بدین سان خون من در بی‌گناهی اگر شاهی نشان گوهرت کو؟ و گر شیرینی آخر شکرت کو؟ رها کن جنگ و راه صلح بگشای نفاق‌آمیز عذری چند بنمای نه بد گفتم نه بدگوییست کارم و گر گفتم یکی را صد هزارم اگر چه رسم خوبان تند خوییست نکویی نیز هم رسم نکوییست خداوندان اگر تندی نمایند به رحمت نیز هم لختی گرایند مکن بیداد با یار قدیمی که گر تندی نگارا هم رحیمی چو باد از آتشم تا کی گریزی؟ نه من خاک توام؟ آبم چه ریزی؟ ز تو با آنکه استحقاق دارم سر از طوق نوازش طاق دارم همه دانندگان را هست معلوم که باشد مستحق پیوسته محروم مرا تا دل بود دلبر تو باشی ز جان بگذر که جان‌پرور تو باشی گر از بند تو خود جویم جدایی ز بند دل کجا یابم رهایی؟ بس این اسب جفا بر من دواندن! گهم در خاک و گه در خون نشاندن به شیرینی صلا در شهر دادن به تلخی پاسخی چون زهر دادن مرا سهل است کاین بار آزمودم مبارک باد بسیار آزمودم بسا رخنه که اصل محکمی‌هاست بسا انده که در وی خرمی‌هاست جفا کردن نه بس فرخنده فالیست مکن کامشب شبی، آخر نه سالیست دلم خوش کن که غمخوار آمدستم ترا خواهم، بدین کار آمدستم چو شمع از پای ننشینم بدین کار که چون من هست شیرین‌جوی بسیار همانا شمع از آن با آبِ دیده است که او نیز از لبِ شیرین بریده‌است گره بر دل چرا دارد نیِ قند !؟ مگر کاو نیز شیرین راست دربند !؟ چرا نخلِ رطب بر دل خورد خار !؟ مگر کاو هم به شیرین شد گرفتار !؟ همیدون شیر اگر شیرین نبودی به طفلی خلق را تسکین نبودی به شیرینی روند این یک دو مسکین تو شیرینی و ایشان نیز شیرین 📜 @sheraneh_eitaa
این هفته نیز جمعۀ ما بی شما گذشت آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت! این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی بر من ولی عزیز دلم، قرن‌ها گذشت... هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت گفتند جمعه بوی تو می‌آورَد نسیم اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت خورشید هم هوای مرا تازه‌تر نکرد او هفت دفعه آمد و بی‌اعتنا گذشت عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعه‌ها تکرار شد، نیامدی و عمر ما گذشت 📜 @sheraneh_eitaa
طلوع چشم و نگاهت که نور دیده‌ی ماست چراغِ مجلسِ اُنسِ به شب رسیده‌ی ماست خیال ماه جمالت غنیمتی به شب است رفیق راه خطرها به جان خریده‌ی ماست نمای آینه گردانِ قبله‌‌ات هرجا به هر طرف که کند رو همان عقیده‌ی ماست شراب کهنه‌ی شب‌های بی‌قرار منی دوام حالِ پریشانِ رُخ پریده‌ی ماست ترانه‌ای که به گوشت زسینه می‌شنوی بدان که پای خرامان دلِ رمیده‌ی ماست چگونه بار فراغت به دوش خود بکشم گواه بی‌رمقی بر تن خمیده‌ی ماست اگرچه غنجه‌ی دلتنگی‌ام به گلُ ننشست ولی به یاد تو بودن همیشه ایده‌ی ماست به سوز سینه بساز و به ساز دل "نظری" بزن که نای حزین شرحی از جریده‌ی ماست 📜 @sheraneh_eitaa
می‌جویمت چو لفظ انا‌الحق که دار را یا مثل رودها که شب آبشار را با اینکه با تو بودن غیر از هلاک نیست می‌خواهمت چنانکه زمستان بهار را باور نمی‌کنم که فراموش می‌کند آغوش ریل ، خاطره‌های قطار را حتی دمی نمی‌برم از خاطرم تو را چونان که گوش زمزمه‌ی گوشوار را سیاره‌وار مشتری چشم‌های توست حالا دلی که یافته‌است این مدار را شبتون بخیر 📜 @sheraneh_eitaa
دست از سر لحظه های غم‌ برداریم از کنج نگاه واژه ، نم برداریم صبح آمده برخیز که باهم من و تو بر فرش گل سرخ ، قدم برداریم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|صبحتون به عشق و آرامش ❄️☃️ 📜 @sheraneh_eitaa
ای ناگهانی تر ز باران بهاری! در رود رود جسم و جانم خانه داری آهو ترینی، هم چنان وقت تماشا چشم مرا بر صخره ها جا می گذاری موج از نفس می افتد و ماهی ز رقصش وقتی که خود را دست دریا می سپاری از این غزل تا مخزن الاسرار چشمت راهی نمانده جز مسیر استعاری در جلگه ی جغرافیای باور من تنها ترین رودی که پایانی نداری بیرون نیامد از دهان تو به جز «نه» کی می کند لب های تو عادت به« آری»؟ مانند تو جز در غزل جایی ندیدم اصلا بگو اهل کدام ایل و تباری؟ زیبا ترین شعرم به دنیا خواهد آمد روزی که دستم را به گرمی می فشاری من قهوه ی تلخم، فقط یادت بماند شیرینی لبخند خود را هم بیاری. 📜 @sheraneh_eitaa
اصرار نکن مرغ ندارد یک ‌پا تکرار نکن گفته ی بی منطق را این حرف درست را فراموش نکن مرغ است نه غاز مرغ همسایه ی ما 📜 @sheraneh_eitaa
💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠 دستاوردهای انقلاب اسلامی(10)🇮🇷 💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠 📜 @sheraneh_eitaa