از وصل تو بر کناره میباید زیست
با سینه ی پاره پاره میباید زیست
بیدل به هزار حیله میباید بود
بیجان به هزار چاره میباید زیست
#انوری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
عمه جانم نیمه شب آهنگ هجران میکنم
چون پدر را کنج این ویرانه مهمان میکنم
با صدای نالهٔ جانسوز خود در این میان
خواب این درباریان را من پریشان میکنم
اشـک می ریزم بـه یاد قـتـلگـاه کربــلا
همره خود کاروان را بس شتابان میکنم
روضه میخانم برای اکـبـر گـلگـون بـدن
اهل این ویرانه را با ناله همخوان میکنم
این خرابه میشود میدان جـنـگم با یزید
هم رباب و هم سکینه شیرمیدان میکنم
جنگ نرمی بر علیه ظالمان بـر پـا کنم
اشک های بی امانم نـذرجانان میکنم
اقـتدا بر اصـغـر شش ماههٔ خونین گـلو
جان خود را بر امام خویش قربان میکنم
بس که زیبا حاج علی انسانی ما میسرود
در ادامه بیتی از آن را نمایان می کنم
کُنج ویران با سپاه اشک و آه خویشتن
کاخ ظلم خصم را با خاک یکسان میکنم
یادم آمد آیـه های اَلّذیٖ یَدعُ الیـَتـیـم
مَخلص این شعر راختم به قرآن میکنم
#سیدمحسن_نصرالهی #شعر #حضرت_رقیه
📜 @sheraneh_eitaa
خرابه سهم من ولي
تمام آرزو تو را
تمام بيكسي منم
تمام پرسوجو تو را
دل از همه بريدهام
روانه رو به ناكجا
تو نزد باد بهتري
سپردهام بدو تو را
#ميمنه_اسمعيلي_طرزي #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
جواد هاشمی متخلّص به «تربت» اردیبهشت ۱۳۵۶ در تهران متولد شد. وی سرودن شعر را از هجده سالگی آغاز کرد. او که محصّل رشتۀ مهندسی صنایع بود پس از مدتی درس را رها کرد و به تحقیق در کتب ادبی و اشعار شاعران که دغدغۀ اصلیاش بود پرداخت و به موازات آن به تدریس در مدارس ابتدایی و راهنمایی روی آورد. هاشمی هماکنون مدیرمسئول «انتشارات محمل» و مسئول برگزاری «انجمن ادبی فرات» است. از آثار تحقیقی وی میتوان به «تصحیح دیوان عمان سامانی»، «تصحیح دیوان وحدت کرمانشاهی»، «جرس فریاد میدارد» و «که بربندید محملها» اشاره کرد. او تا کنون مجموعۀ مستقلی از اشعارش را به چاپ نرسانده است.
#جواد_هاشمی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
اصلا رقیه نه، مثلا دختر خودت؛
یک شب میان کوچه بماند، چه میشود!؟
اصلا بدون کفش، توی بیابان، پیاده نه !
در راه خانه تشنه بماند، چه میشود!؟
دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش، نه!
تنها به زور گوشواره بگیرد، چه میشود!؟
گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک شعله پیرهنش را بگیرد، چه میشود!؟
در بین شهر، توی شلوغی، همیشه، نه !
یک شب که نیستی، بهانه بگیرد، چه میشود!؟
اصلا پدر ،عمو و برادر نه، جوجه ای…
تشنه مقابل چشمش بمیرد، چه میشود!
دست گناهکار مرا روز رستخیز
یک دختر سه ساله بگیرد چه میشود
◾️ پنجم صفر، سالروز شهادت جانسوز دردانه امام حسین علیه السلام حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت و تعزیت باد
📜 @sheraneh_eitaa
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
به صبح دولت من آسمان خورَد غبطه
که نیمهشب به برم آفتاب میآید
نسیم شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه، خراب میآید؟
هنوز در غم بیآبی لب تو ببین
که چشمهچشمه ز چشمانم آب میآید
قرار بود که در خواب بینمت ورنه
«شب وصال به چشم که خواب میآید؟»
جز اینکه شویَمَت از اشک خویش، ای گل من!
دگر چه کار ز دست گلاب میآید؟
هر آنکه دید سرت را میان دستم گفت:
چقدر عکس تو امشب به قاب میآید
رسید اگر به اجابت تعجبی نکنم
دعای خستهدلان مستجاب میآید
#جواد_هاشمی #شعر #حضرت_رقیه
📜 @sheraneh_eitaa
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی سید حمید رضا برقعی تقدیم به آستان حضرت رقیه (س)
📜 @sheraneh_eitaa
سلام ،شعر بابا بیا (زبان حال حضرت رقیه )
بابا بیا که هر چه که دیدم زکینه است
بابا بیا که دگر عنان داده ام ز دست
آنجا که سر کوچک دختر نگه نداشت
آن سینه شد منزلگه چون نعل های اسب
بابا مگر فضل تو کم بود بر عدو
کم داده بودی به سائل ز هر چه هست
آنجا که دعوا سر انگشتر تو بود
انگشترت برون نمی آمدش ز دست
آن نانجیب خنجر تیزش برون کشید
بردش هم انگشت،هم انگشترت زدست
یادم نمی رود که حرامی شامیان
از گوش من کشید گوشواره ام شکست
من ضجه میزنم به پای نیزه ها ولی
آن ساربان برای سرت خنده ها و دست
بابا تو خار دور خیمه گاه چیده ای
اما در این برّ و بیان اضافه هست
بابا تو را قسم به جان عمه ام بیا
عمه ندارد توان حربه های پست
#سینا_سلمانی #شعر #حضرت_رقیه #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
ای آنکه نتیجه ی چهار و هفتی،
وز هفت و چهار، دایم اندر تَفْتی،
می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی
#خیام #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
اکنون
خاموشترين زبانها را در کام دارم
با پرندهای بر ترک
که هجاها را بهياد نمیآرد
میرانم
میرانم
از بهار چيزی به منقار ندارم
از شرم منتظران به کجا بگريزم
هر شب
همهشب
در تمامیِ سردابههای جهان
زنی که نام مرا به تلاوت نشسته است
هرشب
همهشب
در همه محرابها
بوی مذهبی که اندوهگینم میکند!
ای آبروی اندوه من
سقوط مرا اينک! از ابرها ببین
–چونان باژگونه بلوطی
که بر چشم پرندهای–
بر کدامين رودبار میراندم
هرروز
همهروز
با مردی که در کنار من
مه صبحگاهی را پارو میکرد
در آواز خروسان
هر صبح
همهصبح
به کدامين تفرج میرفتم
با لبخندهای از مادر
که به همراه میبردم
اينک شيههی اسب است که شبچره را مرصّع میکند
و ترکهی چوپانان
که مرا به فرود علامتی میدهد.
#هوشنگ_چالنگی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
روحی مشوشم که شبی بیخبر ز خویش
در دامن سکوت بهتلخی گریستم
نالان ز کردهها و پشیمان ز گفتهها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
#فروغ_فرخزاد #شعر
📜 @sheraneh_eitaa