eitaa logo
شاعرانه
22.5هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح دل انگیز عجب بوی تو دارد به به چه نسیمی سر گیسوی تو دارد ای کاش که خورشید بداند به طریقی کاین طلعت مستانه هم از سوی تو دارد | صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
نمیدانم که این شوریده حالی کجایم می کشد با دست خالی شده سرریز جام طاقت من شدم پیر و خمیده قامت من گل باغ دلم بویی ندارد نگاه خسته ام سویی ندارد مرا این دل ندارد قصد یاری دگر دارد سر ناسازگاری دلا تا کی چنین چشم انتظاری به سیلاب غم و اندوه زاری تو ای دل در پی امداد من باش در این اتمام استمداد من باش تمنا کن به هر صبحی و شامی که شاید، آید از کویش پیامی به نیمه شب به اشک و خون وضو کن سحرگاهان به سوی دوست رو کن ز هر چه بودی و هستی تهی شو ز من خالی و بر او منتهی شو ز مرداب منیت ها گذر کن به اقیانوس معناها سفر کن طلب کن شهد معنای صمد را ببین راز قل هو الله احد را 📜 @sheraneh_eitaa
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت سعدی، گلستان، باب چهارم، فوائد خانوشی جالینوس، ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی‌حرمتی همی‌کرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدینجا نرسیدی. دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانایی ستیزد با سبکسار اگر نادان به وحشت سخت گوید خردمندش به نرمی دل بجوید دو صاحبدل نگه دارند مویی همیدون سرکشی و آزرم‌جویی و گر بر هر دو جانب جاهلانند اگر زنجیر باشد بگسلانند یکی را زشت‌خویی، داد دشنام تحمل کرد و گفت: ای خوب فرجام بتر زآنم ، که خواهی گفتن آنی که دانم ،عیب من، چون من، ندانی 📜 @sheraneh_eitaa
golestan-4-5 (1).mp3
زمان: حجم: 2.4M
خوانش: اسماعیل فرازی 📜 @sheraneh_eitaa
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پُر از خاطرات ترک خورده ­ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ­ایم اگر خون دل بود، ما خورده ­ایم اگر دل دلیل است، آورده ­ایم اگر داغ شرط است، ما برده ­ایم! گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخم­هایی که نشمرده‌ایم! دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر برده ­ایم... 📜 @sheraneh_eitaa
ای دوست، دزد حاجب و دربان نمی‌شود گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی‌شود ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی معمورهٔ دلست که ویران نمی‌شود درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی کاین جامه جامه‌ایست که خلقان نمی‌شود دانش چو گوهریست که عمرش بود بها باید گران خرید که ارزان نمی‌شود روشندل آنکه بیم پراکندگیش نیست وز گردش زمانه پریشان نمی‌شود دریاست دهر، کشتی خویش استوار دار دریا تهی ز فتنهٔ طوفان نمی‌شود دشواری حوادث هستی چو بنگری جز در نقاب نیستی آسان نمی‌شود آن مکتبی که اهرمن بد منش گشود از بهر طفل روح دبستان نمی‌شود همت کن و به کاری ازین نیکتر گرای دکان آز بهر تو دکان نمی‌شود تا زاتش عناد تو گرمست دیگ جهل هرگز خرد بخوان تو مهمان نمی‌شود گر شمع صد هزار بود، شمع تن دلست تن گر هزار جلوه کند جان نمی‌شود تا دیده‌ات ز پرتو اخلاص روشن است انوار حق ز چشم تو پنهان نمی‌شود دزد طمع چو خاتم تدبیر ما ربود خندید و گفت: دیو سلیمان نمی‌شود افسانه‌ای که دست هوی مینویسدش دیباچهٔ رسالهٔ ایمان نمی‌شود سرسبز آن درخت که از تیشه ایمن است فرخنده آن امید که حرمان نمی‌شود هر رهنورد را نبود پای راه شوق هر دست دست موسی عمران نمی‌شود کشت دروغ، بار حقیقت نمیدهد این خشک رود، چشمهٔ حیوان نمی‌شود جز در نخیل خوشهٔ خرما کسی نیافت جز بر خلیل، شعله گلستان نمی‌شود کار آگهی که نور معانیش رهبرست بازارگان رستهٔ عنوان نمی‌شود آز و هوی که راه بهر خانه کرد سوخت از بهر خانهٔ تو نگهبان نمی‌شود اندرز کرد مورچه فرزند خویشرا گفت این بدان که مور تن آسان نمی‌شود آنکس که همنشین خرد شد، ز هر نسیم چون پر کاه بی سر و سامان نمی‌شود دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی این درد با مباحثه درمان نمی‌شود آن کو شناخت کعبهٔ تحقیق را که چیست در راه خلق خار مغیلان نمی‌شود ظلمی که عجب کرد و زیانی که تن رساند جز با صفای روح تو جبران نمی‌شود ما آدمی نیم، از ایراک آدمی دردی کش پیالهٔ شیطان نمی‌شود پروین، خیال عشرت و آرام و خورد و خواب از بهر عمر گمشده تاوان نمی‌شود 📜 @sheraneh_eitaa
بهرام اردبیلی (زاده ۱۳۲۱ اردبیل - درگذشته ۱۳۸۴ تهران) شاعر ایرانی بود. وی یکی از شاعران گروه شعر دیگر در دهه ۱۳۴۰ و از امضاکنندگان بیانیه شعر حجم بود. بهرام اردبیلی، با نام پیشین طاهر علفی اردبیلی، در روز ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۲۱ در اردبیل زاده شد. او در سن ۱۴ سالگی به تهران رفت و در دفتر ثبت و اسناد رسمی مشغول به کار شد. در این زمان بهرام اردبیلی بی‌سواد بود اما شمایل کتاب‌هایی که در قفسه‌های این دفتر اسناد رسمی می‌دید مجذوبش کرده بودند. آن‌ها را برمی‌داشت و ورق می‌زد بی‌آن‌که توان خواندن این اوراق را داشته باشد. بهرام، برای این‌که بتواند همین کتاب‌ها را بخواند، به خود زبان فارسی آموخت. به مرور به خواندن اشعار شاعران پارسی‌گوی نشست و هرچند، به گفته‌ی خود، بسیاری از این اشعار را نمی‌فهمید اما ذهن شاعرش داشت از این متون کلمه می‌چید. 📜 @sheraneh_eitaa
در بی کرانگی ِ اُخرایی آواز نی لبک ها را گل های همیشه بهار از یاد نمی برند. شاید دمیدن نفسی در استوانه های غمگین رسیدن بهاری را ناباورانه مکرر می کند ! برای جاری ِ جریانی کز آغوشی به آغوش دیگر پر می گیرد سبکی موج دریا انکار بازگشت نیلوفرانه خواهد بود ! اگر هوای گریستن داری با من در این بهار به بدرقه ی نیلوفرانه بیا. 📜 @sheraneh_eitaa
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | گله‌ای نیست من و فاصله‌ها همزادیم 📜 @sheraneh_eitaa
روزگارِ من و دل در طلبِ یار گذشت روز و شب در پیِ دلدارِ وفادار گذشت عمرِ بی حاصل و غوغای جوانی سر شد حیف و صدحیف که بی همدم و غمخوار گذشت شوق دیدارِ نگاری به دلم ماند، بسی وای از این عمر که در حسرتِ دیدار گذشت چه سخنها که مرا با دلِ شیدای تو بود نشدی محرمِ دل،فرصت گفتار گذشت باز کن دفترِ احساسِ دلی غمگین را تا بدانی که چِها بر دلِ بیمار گذشت 📜 @sheraneh_eitaa
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم كسی كه حرف دلش را نگفت من بودم دلم برای خودم تنگ می شود آری همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم نشد جواب بگیرم سلام هایم را هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟ اشاره ای كنم انگار كوهكن بودم 📜 @sheraneh_eitaa
اگر چه بين من و تو، هنوز ديوار است ولى برای رسيدن، بهانه بسيار است بر آن سريم كزين قصه، دست برداريم مگر عزيز من! اين عشق، دست بردار است كسى به جز خودم اى خوب من ، چه مى داند كه از تو از تو بريدن ، چه قدر دشوار است مخواه مصلحت انديش و ،منطقى باشم نمی شود به خدا، پاى عشق در كار است در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب دعاى من به تو تنها، خدا نگهدار است كسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد كه در گزينش اين انتخاب، ناچار است ... 📜 @sheraneh_eitaa