لا تعشقني بعينك، ربما تجد أجمل مني...
إعشقني بقلبك، فالقلوب لا تتشابه أبداً.
با چشمانت عاشقم نشو، ممکن است زیباتر از من پیدا کنی
با قلبت عاشقم شو، چون قلب ها مشابهی ندارند
#نزار_قبانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
یک مگس امروز با وز وز امانم را گرفت
روی سر چرخید و اعصاب و روانم را گرفت
تا که آوردم مگس کش را بکوبم بر سرش
پر زد و پنهان شد از من هر تکانم را گرفت
با خودم گفتم که رحمت بر مگس های قدیم
این چه می خواهد؟ چه می گوید..توانم را گرفت
فکر کردم بهرِ نانی یا کبابی آمده...
آن قَدَر چرخید و این اندک جهانم را گرفت
اولش گفتم برو...درها به رویش باز بود
او نرفت اما عذابم داد و جانم را گرفت
فکر وذهن از خستگی بر التماس افتاده بود
بی هدف کوبیدم هر جایی..نشانم را گرفت
خواستم تا لااقل یک فُش نثاراتش کنم
بی پدر آمد سرِ نوک زبانم را گرفت
کیک و شیرینی برایش تازه آوردم ولی
لب نزد هیچ از من دیوانه آنم را گرفت
رفت و پنهان شد درون مستراح منزل و
کیک و شیرینی نخورد از من گمانم را گرفت
تازه فهمیدم که خوراک مگس ها قند نیست
در به رویش بستم اما شوق جانم را گرفت
#سعید_غمخوار
#شعر
#شعر_طنز
📜 @sheraneh_eitaa
من از پشت شبهای بیخاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديدهای
تو نوری كه بر سايه تابيدهای
تو يک آسمان بخشش بیطلب
تو بر خاک ترديد باريدهای
تو يک خانه در كوچه زندگی
تو يک كوچه در شهر آزادگی
تو يک شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطرهای بیتپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر..
#افشین_یداللهی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
به نام تو امروز آواز دادم سحر را
به نام تو خواندم
درخت و پُل و باد و نیلوفر صبحدم را
تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید
تو را در نفسهای خود
آشیان دادم ای آذرخش مقدس
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدمها و هیهای غم را
#شفیعی_کدکنی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
چشم تا کار می کرد
هوش پاییز بود
ای عجیب قشنگ!
با نگاهی پر از لفظ مرطوب ...
#سهراب_سپهری
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
موسی عصا زدهاست به دریا، بلند شو...
صبرا! به پای خیز و شتیلا! بلند شو...
ایران! غیور باش و فلسطین! صبور باش...
طوفان شدهاست، مسجدالاقصی! بلند شو...
تا قدس را ز پنجهی صهیون درآوری
مسجد! فرو مریز، کلیسا! بلند شو...
ای غزّه! کوه باش که آتشفشان شوی
گیرم که اوفتادهای از پا، بلند شو...
زانو مزن! که سرو سراپا مقاوم است
ای ریشهی مقاومت! از جا بلند شو...
لبنان! غرور شیعه تویی، یا علی بگو...
ای اقتدا نموده به زهرا! بلند شو...
هل مِن معینِ کیست که ما را صدا زدهاست؟!
لشگر کشیده شمر، عراقا! بلند شو
آب این طرف محاصره، آنسوی کودکان
فریاد میزنند که سقّا! بلند شو
ایران! یمن! عراق! مهیّای وصل باش
فصل ظهور آمده، دنیا! بلند شو...
#محسن_ناصحی
#شعر
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
#غزه
📜 @sheraneh_eitaa
سید احمد حسینی متخلص به هاتف از شاعران قرن دوازدهم و دوران زندیه و افشاریه است. وی درنیمهٔ اول قرن دوازدهم هجری در شهر اصفهان متولد شد. اصلیت وی از اردوباد آذربایجان بوده است. وی در زادگاهش به کسب علوم متداول خاصه طب و حکمت پرداخت و با آذر بیگدلی و صباحی بیدگلی و رفیق اصفهانی معاصر و معاشر بود که همگی آنان از شاگردان میر سید علی مشتاق اصفهانی بودهاند. هاتف سرانجام در قم درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. بعضی از تذکرهها فوتش را در کاشان و مدفنش را در قم میدانند. دیوان او مرکب از قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات است. ترجیع بند معروف وی که دارای پنج بند و در موضوع وحدت وجود است هاتف رابه حریم استادان بزرگ نزدیک میکند.
#معرفی_شاعر
#هاتف_اصفهانی
📜 @sheraneh_eitaa
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، این کجا و آن کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورزنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا
جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا
در لب یار است آب زندگی در حیرتم
خضر میرفت از پی سرچشمهٔ حیوان کجا
چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند
تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا
#هاتف_اصفهانی
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa
در زندگی روزهایی هست
روزهایی پر از باد
روزهایی پر از خشم
روزهایی پر از باران
و پر از درد
روزهایی پر از اشک
اما بعدتر روزهایی فرا خواهد رسید
مالامال از عشق
که به ما شهامتِ قدم گذاشتن
در مابقیِ روزها را میدهد...
#روماتو
#شعر
📜 @sheraneh_eitaa