شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است
مرا تبسم گلهای روی میز بس است
به آنچه یافتهام قانعم! چه کم چه زیاد
اگر بس است همین چند خرده ریز بس است
هیمشه قسمت فوار سرنگون شدن است
تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است!
به فکر پرچم تسلیم باش و نامهی صلح
نه دوست مانده نه دشمن، دگر ستیز بس است
به جای گوهر و یاقوت، سنگ در کف توست
هر آنچه یافتهای را زمین بریز بس است
#فاضل_نظری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
رخ تو آتش و زلف تو دود است
مرا زین سردمهریها چه سود است؟
چو فایز در بیابان تشنه جان داد !
چه حاصل در صفاهان زندهرود است؟
#فایز #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
این شعر را برای تو می گویم
در یک غروب تشنه ی تابستان
در نیمه های این ره شوم آغاز
در کهنه گور این غم بی پایان
این آخرین ترانه ی لالاییست
در پای گاهواره ی خواب تو
باشد که بانگ وحشی این فریاد
پیچد در آسمان شباب تو
بگذار سایه ی منِ سرگردان
از سایه ی تو، دور و جدا باشد
روزی به هم رسیم که گر باشد
کس بین ما، نه غیر خدا باشد
من تکیه داده ام به دری تاریک
پیشانی فشرده ز دردم را
می سایم از امید بر این در باز
انگشتهای نازک و سردم را
آن داغ ننگ خورده که می خندید
بر طعنه های بیهده، من بودم
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که ” زن ” بودم
چشمان بی گناه تو چون لغزد
بر این کتاب در هم بی آغاز
عصیان ریشه دار زمان ها را
بینی شکفته در دل هر آواز
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بی قدرتر ز خار بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریاکاری
در آسمان تیره نمی بینم
نوری ز صبح روشن بیداری
بگذار تا دوباره شود لبریز
چشمان من ز دانه ی شبنم ها
رفتم ز خود که پرده براندازم
از چهر پاک حضرت مریم ها
بگسسته ام ز ساحل خوشنامی
در سینه ام ستاره ی توفانست
پروازگاه شعله ی خشم من
دردا، فضای تیره ی زندانست
من تکیه داده ام به دری تاریک
پیشانی فشرده ز دردم را
می سایم از امید بر این در باز
انگشت های نازک و سردم را
با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدال نه آسانست
شهر من و تو، طفلک شیرینم
دیریست کاشیانه ی شیطانست
روزی رسد که چشم تو با حسرت
لغزد بر این ترانه ی درد آلود
جویی مرا درون سخنهایم
گویی به خود که مادر من او بود
#فروغ_فرخزاد #شعر
شعر فروغ برای پسرش؛ کامیار
📜 @sheraneh_eitaa
عقده ای از کار ما نگشود لعل یار ما
زلف او صد عقدهٔ دیگر زند در کار ما
نسبتی دارند با هم التفاتی دور نیست
نرگس بیمار او را با دل بیمار ما
تا فلک جاری نکرد از دیده ام سیلاب اشک
لحظه ای ایمن نبود از آه آتشبار ما
کاش بخت خفته بیداری بیاموزد ز چشم
یا ز بخت خفته خواب این دیدهٔ بیدار ما
ما نه از روی ریا، از بهر طاعت بسته ایم
طعنهها بر سبحهٔ زاهد زند زنار ما
گر کند از گریه منع ما ولی از رحم نیست
ز اشک خونین هم بخواهد رنگ بر رخسار ما
#سحاب_اصفهانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
حسن شاملو در سدهٔ یازدهم هجری و در زمان شاه عباس اول حاکم شهر هرات بود و افزون بر ویژگیهای سیاسی و اداری، شاعری شیرین سخن و خوشنویسی برجسته نیز بود.او از خوشنویسان و نستعلیقنویسان زبردست بودهاست.
او فرزند حسین خان از بزرگان امرای شاملو بود که پدر بر پدر در دربار پادشاهان صفوی دارای مشاغل مهم بودهاند. حسن خان در زمان سلطنت شاه عباس کبیر به سال ۱۰۲۷ بجای پدر خود امیرالامرا و بیگلربیگی خراسان را عهدهدار شد. و در زمان شاه صفی همچنان حکومت هرات را داشت و امیرالامرای خراسان بود.وی سرداری دلیر بود و چند بار مهاجمان ازبک را شکست داده است.
مجلس این حاکم هنرمند، هیچگاه از صاحبان فضل و کمال خالی نبود و اوقات خود را صرف همنشینی با فضلا و شعرا و هنرمندان میکرد.
در عالم آرای عباسی آمده که فردی سخنور و خوشنویس بوده و صاحب سیف و قلم بوده و شعر میسروده است. دیوان او مشتمل بر سه هزار بیت بوده که به نظر نصرآبادی رسیده بودهاست. نمونه شعر او یک رباعی است که به خط نستعلیق درشت در کتیبهای در حرم علی بن موسیالرضا نصب بوده:
دارم چو حسن سری به درگاه رضا بیرون نروم یک قدم از راه رضا
خواهی که سرت بعرش توفیق رسد بگذار برآستانهٔ شاه رضا
در صحن آرامگاه پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری، یکی از چیزهایی که توجه را به خود می کشاند، سنگ مرمرین بزرگی است که به صورت قائم بر پهلوی راست و نزدیک به گوشه یی که بر جانب لوح مزاراست، استوار گردیده است. بر این سنگ، دو بیت، به خطّ نستعلیق خوش و جلی، به صورت برجسته نقش بسته و به اصطلاح کتیبه نگاران نقر گردیده است. این خطّ خوش و این دو بیت دلنشین، از حسن خان شاملوست:
دهـد تا ساقی عرفان دلت را جام هشـیاری درآ در بزمگاه خواجـه عبدالله انصاری
بود لوح مزارش نازنین سروی که از شـوخی ملائک را، چو قُمری، کرده گرم ناله وزاری
او در خط نستعلیق از استادان زبردست و مشهور دوران بود و شیوه میرعماد را دنبال میکرد اما استادش معلوم نیست. در کتاب نتایج الافکار وفات او را ۱۱۰۰ه ذکر کرده و گفته در هرات درگذشت و جنازه او را به مشهد انتقال داده به خاک سپردند.مولف تذکرهٔ غنی نیز همین سال را ذکر کرده اما در کتاب «نمونهٔ خطوط خوش نستعلیق» سال مرگ او ۱۰۵۲ ه ثبت شدهاست.
تاریخ درگذشت فرزند او مرتضیقلیخان شاملو که از شکستهنویسان مشهور بود و او نیز پس از پدر در دوران شاه سلیمان صفوی مدتی حاکم هرات بود نیز ۱۱۰۰ ه ذکر شدهاست.اما با توجه به آثار باقیمانده از او باید درگذشتش پس از ۱۰۷۷ ه.ق اتفاق افتاده باشد.
#حسن_شاملو #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
دارم چو حسن سری بدرگاه رضـــا بیرون نروم یک قدم از راه رضــــا
خواهی که سرت به عرش توفیق رسد بگذار بر آستانه شاه رضــــــــــــــا
#شعر #حسن_شاملو #امام_رضا #چهارشنبه_های_امام_رضایی
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | سیاستمدار، شاعر و خوشنویسِ برجسته عصر صفوی، حسن شاملو
#فرزند_ایران
📜 @sheraneh_eitaa
پیش ما رسمِ شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سستعهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مُخَیَّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سر انگشت تَحَیُّر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشتنما را
آرزو میکندم شمعصفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوتهنظران بر ورق صورت خوبان
خط همیبیند و عارف قلم صنع خدا را
همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مهرْگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْدِ سُکاریٰ
#سعدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
9328-ml.mp3
3.67M
🎙 | خوانش: محسن لیله کوهی
پیش ما رسمِ شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
.
.
.
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ؛ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال!
و عشق تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن...
#سهراب_سپهری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
انگشتبهانگشت
و رگبهرگ دستانت را سپاسگزارم
که در روزگار آوارگی خانهی من بودند
و به وقت توفان سرپناهم
و آنگاه که میهنم را
از زیر پایم بیرون کشیدند، دستان تو وطنم شدند.
هر کجا دستانت را دیدی
سلام مرا برسان.
#سعاد_الصباح #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
بنشین، مرو، چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بنشین که با خیال تو، شبها نخفتهایم
شبتون در پناه حق
#فریدون_مشیری #شعر
📜 @sheraneh_eitaa