eitaa logo
شاعرانه
25.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
838 ویدیو
81 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
برم امشب که آن سروسهی بود همه شب کار دل فرماندهی بود نه یک ساعت لب از بوسه بیاسود نه یکدم دستم از ساغر تهی بود نگارم بود و یک چنگی خوش زن سوم ساقی چهارم شان رهی بود گهی بر حلقه مشک ختن خفت گهی در سایه سرو سهی بود ز وقت شام تا الله اکبر می لعل و سماع خرگهی بود نه کس را بود بر ما اطلاعی نه ما را نیز از خویش آگهی بود نه با گرگ آشتی او پلنگی نه با آهوی چشمش روبهی بود گهی بوس و گهی نوش و گهی رقص چه گویم عیب آنشب کوتهی بود وز آنشب غصه بر غصه است ده تو مرا کانشب نمردم زابلهی بود 📜 @sheraneh_eitaa
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | ۱۰۰ ثانیه با یکی از اعجوبه‌های شعر و ادب پارسی، سعدی 📜 @sheraneh_eitaa
بزن تو،مثل سنوار دل به دریا بکن خود را برای رزم مهیّا شده فرماندهی دیگر فدایی بلند فریاد کن نصرمن الله 📜 @sheraneh_eitaa
ما تو را حرمتی اگر داریم نه زاندیشه ای است یا بیمی یا زمال تو، گر بسی داری چشم داریم بر زر و سیمی لیک از روی مزد می خواهیم که تو را می کنیم تعظیمی همه ریشت به کوه ما گفتیم چون تو در خشم می‌شوی نیمی 📜 @sheraneh_eitaa
آرامِ مَنا! کجاست آرامگهَت ره سوی تو کو؟ که سوی من باد رهت زین روی که مه به شب بُوَد، روزِ رهی شب گشت در آرزوی روی چو مهت 📜 @sheraneh_eitaa
چنین یاری که من دارم به حُسنش یار کی باشد همی بت خوانمش در حسن و بت عیار کی باشد ز بسیاری که حسن اوست دادم دل به عشق او به چونین یار دل دادن ز من بسیار کی باشد ز یار آرام دل خیزد ز می نیروی تن زاید تنم بر می کی آرامد دلم بی یار کی باشد به تیمارم که دستم نیست نه بر دل نه بر دلبر گرم دلبر به دست آید ز دل تیمار کی باشد اگر وصل لبش یابم مرا تیمار کی ماند کجا عیسی طبیب آمد کسی بیمار کی باشد چو دل با من نمی باشد چرا در بند دل باشم چو دل در بند دلدارست بی دلدار کی باشد عجب دارد ز من دلبر که دل با او رها کردم دلی را با جمال دوست چندین کار کی باشد به رنگ روی او بارم همی از دیده خون دل در آن سودا که بارویش مرا دیدار کی باشد ز در اشک و موج خون به دریا ماندم دیده چنین دیده که من دارم به جز بیدار کی باشد پری رخسار من بر من همی خوی پری دارد دل از دیدار آن رخسار برخور دار کی باشد معاذالله معاذالله پری را با همه خوبی چنان زلف از کجا ‌آید چنان رخسار کی باشد مرا از دیده خونخوار او خواری همی خیزد پری در دلبری با دیده خونخوار کی باشد اگر نه حرز جان من ثنای مجد دین گردد مرا از دیده خونخوار او زنهار کی باشد رئیس شرق بوالقاسم علی کز عدل در عالم چنین منصف کجا یابی چنو معمارکی باشد خداوندی که بازار سخن تیزی گرفت از وی سخن را تا سخا نبود چنین بازار کی باشد برابر کی بود با او هر آن کو نسبتی دارد همه انگشت ما بر دست ما هموار کی باشد به قدر و مرتبت هر حیدری کرار کی گردد به جاه و مرتبت هر جعفری طیار کی باشد اگر با یار خود وقتی به غار اندر شود مردی به قدر و منزلت هرگز چو یار غارکی باشد 📜 @sheraneh_eitaa
‍ صبحے ڪہ قدح نوش شود از نگہ تو آن صبح بہ ڪام است و بخیر است و مرادم | صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است مرا تبسم گل‌های روی میز بس است به آنچه یافته‌ام قانعم! چه کم چه زیاد اگر بس است همین چند خرده ریز بس است هیمشه قسمت فوار سرنگون شدن است تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است! به فکر پرچم تسلیم باش و نامه‌ی صلح نه دوست مانده نه دشمن، دگر ستیز بس است به جای گوهر و یاقوت، سنگ در کف توست هر آنچه یافته‌ای را زمین بریز بس است 📜 @sheraneh_eitaa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
رخ تو آتش و زلف تو دود است مرا زین سرد‌مهری‌ها چه سود است؟ چو فایز در بیابان تشنه جان داد ! چه حاصل در صفاهان زنده‌رود است؟ 📜 @sheraneh_eitaa
این شعر را برای تو می گویم در یک غروب تشنه ی تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه ی لالاییست در پای گاهواره ی خواب تو باشد که بانگ وحشی این فریاد پیچد در آسمان شباب تو بگذار سایه ی منِ سرگردان از سایه ی تو، دور و جدا باشد روزی به هم رسیم که گر باشد کس بین ما، نه غیر خدا باشد من تکیه داده ام به دری تاریک پیشانی فشرده ز دردم را می سایم از امید بر این در باز انگشتهای نازک و سردم را آن داغ ننگ خورده که می خندید بر طعنه های بیهده، من بودم گفتم که بانگ هستی خود باشم اما دریغ و درد که ” زن ” بودم چشمان بی گناه تو چون لغزد بر این کتاب در هم بی آغاز عصیان ریشه دار زمان ها را بینی شکفته در دل هر آواز اینجا ستاره ها همه خاموشند اینجا فرشته ها همه گریانند اینجا شکوفه های گل مریم بی قدرتر ز خار بیابانند اینجا نشسته بر سر هر راهی دیو دروغ و ننگ و ریاکاری در آسمان تیره نمی بینم نوری ز صبح روشن بیداری بگذار تا دوباره شود لبریز چشمان من ز دانه ی شبنم ها رفتم ز خود که پرده براندازم از چهر پاک حضرت مریم ها بگسسته ام ز ساحل خوشنامی در سینه ام ستاره ی توفانست پروازگاه شعله ی خشم من دردا، فضای تیره ی زندانست من تکیه داده ام به دری تاریک پیشانی فشرده ز دردم را می سایم از امید بر این در باز انگشت های نازک و سردم را با این گروه زاهد ظاهر ساز دانم که این جدال نه آسانست شهر من و تو، طفلک شیرینم دیریست کاشیانه ی شیطانست روزی رسد که چشم تو با حسرت لغزد بر این ترانه ی درد آلود جویی مرا درون سخنهایم گویی به خود که مادر من او بود شعر فروغ برای پسرش؛ کامیار 📜 @sheraneh_eitaa
عقده ای از کار ما نگشود لعل یار ما زلف او صد عقدهٔ دیگر زند در کار ما نسبتی دارند با هم التفاتی دور نیست نرگس بیمار او را با دل بیمار ما تا فلک جاری نکرد از دیده ام سیلاب اشک لحظه ای ایمن نبود از آه آتشبار ما کاش بخت خفته بیداری بیاموزد ز چشم یا ز بخت خفته خواب این دیدهٔ بیدار ما ما نه از روی ریا، از بهر طاعت بسته ایم طعنه‌ها بر سبحهٔ زاهد زند زنار ما گر کند از گریه منع ما ولی از رحم نیست ز اشک خونین هم بخواهد رنگ بر رخسار ما 📜 @sheraneh_eitaa
حسن شاملو در سدهٔ یازدهم هجری و در زمان شاه عباس اول حاکم شهر هرات بود و افزون بر ویژگی‌های سیاسی و اداری، شاعری شیرین سخن و خوشنویسی برجسته نیز بود.او از خوشنویسان و نستعلیق‌نویسان زبردست بوده‌است. او فرزند حسین خان از بزرگان امرای شاملو بود که پدر بر پدر در دربار پادشاهان صفوی دارای مشاغل مهم بوده‌اند. حسن خان در زمان سلطنت شاه عباس کبیر به سال ۱۰۲۷ بجای پدر خود امیرالامرا و بیگلربیگی خراسان را عهده‌دار شد. و در زمان شاه صفی همچنان حکومت هرات را داشت و امیرالامرای خراسان بود.وی سرداری دلیر بود و چند بار مهاجمان ازبک را شکست داده است. مجلس این حاکم هنرمند، هیچگاه از صاحبان فضل و کمال خالی نبود و اوقات خود را صرف همنشینی با فضلا و شعرا و هنرمندان می‌کرد. در عالم آرای عباسی آمده که فردی سخنور و خوشنویس بوده و صاحب سیف و قلم بوده و شعر می‌سروده است. دیوان او مشتمل بر سه هزار بیت بوده که به نظر نصرآبادی رسیده بوده‌است. نمونه شعر او یک رباعی است که به خط نستعلیق درشت در کتیبه‌ای در حرم علی بن موسی‌الرضا نصب بوده: دارم چو حسن سری به درگاه رضا بیرون نروم یک قدم از راه رضا خواهی که سرت بعرش توفیق رسد بگذار برآستانهٔ شاه رضا در صحن آرامگاه پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری، یکی از چیزهایی که توجه را به خود می کشاند، سنگ مرمرین بزرگی است که به صورت قائم بر پهلوی راست و نزدیک به گوشه یی که بر جانب لوح مزاراست، استوار گردیده است. بر این سنگ، دو بیت، به خطّ نستعلیق خوش و جلی، به صورت برجسته نقش بسته و به اصطلاح کتیبه نگاران نقر گردیده است. این خطّ خوش و این دو بیت دلنشین، از حسن خان شاملوست: دهـد تا ساقی عرفان دلت را جام هشـیاری درآ در بزمگاه خواجـه عبدالله انصاری بود لوح مزارش نازنین سروی که از شـوخی ملائک را، چو قُمری، کرده گرم ناله وزاری او در خط نستعلیق از استادان زبردست و مشهور دوران بود و شیوه میرعماد را دنبال می‌کرد اما استادش معلوم نیست. در کتاب نتایج الافکار وفات او را ۱۱۰۰ه‍ ذکر کرده و گفته در هرات درگذشت و جنازه او را به مشهد انتقال داده به خاک سپردند.مولف تذکرهٔ غنی نیز همین سال را ذکر کرده اما در کتاب «نمونهٔ خطوط خوش نستعلیق» سال مرگ او ۱۰۵۲ ه‍ ثبت شده‌است. تاریخ درگذشت فرزند او مرتضی‌قلی‌خان شاملو که از شکسته‌نویسان مشهور بود و او نیز پس از پدر در دوران شاه سلیمان صفوی مدتی حاکم‌‍ هرات بود نیز ۱۱۰۰ ه‍ ذکر شده‌است.اما با توجه به آثار باقی‌مانده از او باید درگذشتش پس از ۱۰۷۷ ه‍.ق اتفاق افتاده باشد. 📜 @sheraneh_eitaa