eitaa logo
اشعار ناب آئینے
22هزار دنبال‌کننده
630 عکس
14 ویدیو
3 فایل
کـانـال🔹اشعـــــار نابــــــ آئیـــــنے🔹 محبوبتریــن ، بزرگتریــن ، بروزتریــن کانــال شعــر مذهبـی در تلگرام و ایتا زیر نظــر شاعــــــران بنام کشــــــوری ادمین ارسال شعر و تبلیغات: @ad_shereaeini کانال اشعارناب با همین آیدی در تلگرام فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini اندک اندک می رسد آن لحظه ی تلخِ وداع فاطمه با کودکانِ خود چه خلوت میکند کودکان را در کنارِ بسترِ خود جمع کرد دارد از یک ماجرای تلخ صحبت میکند قطره قطره اشک روی گونه هایش میچکد آه را با لهجه ی باران روایت میکند کودکانم! بعدِ من ایّامِ سختی پیشِ روست روزهای حاکی از غم را حکایت میکند دردِ من این است حیدر می شود خانه نشین حقِ مولا غصب شد؛ شیطان خلافت میکند ناکسان قلبِ حسن را آنچنان خون میکنند تا که او در خانه اش هم حسِ غربت میکند روضه ی اوجِ بلا یادآورِ کرببلاست تا حسینم را عدو در کوفه دعوت میکند ماجرای این بلاها از تصوّر دور باد او که غم را با دلِ زینب چو قسمت میکند لاله ها را با لبِ تشنه عدو سر می برد کربلا را صحنه ای مثلِ قیامت میکند از کبوترهای من چیزی نمی ماند به جا تا که بر اهلِ حرم حتی جسارت میکند زینب من! در چِهل منزل نوا داری به لب دست و پایت را عدو بندِ اسارت میکند آنقدر در زیرِ آماجِ بلا تا می شوی که رقیه پیشِ بابایش شکایت میکند جانِ تو بندِ حسین است و خبر دارم؛اگر تو نباشی که حسین احساسِ غربت میکند در لوای حق حسینم سر به جانان میدهد تا خدا بر قامتش رختِ شهادت میکند همچو ققنوس عاشقِ پرواز باشد، تا که حق ظهرِ عاشورا دعایش را اجابت میکند دیده ام در مقتلِ خون تشنه کامی سر نداشت تا ابد هر عاشقی او را زیارت می کند می شود او سیّد و سالار و آقای بهشت هر که را خواهد صفِ محشر شفاعت میکند 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini با آن بدنی که آب رفته با چشم کبود خواب رفته بانوی ز طفل گشته محروم رو کرد به آن امیر مظلوم گفت ای همه دار و ندارم ای سایه مهر نه بهارم ای که در قلعه را گرفتی زانو به بغل چرا گرفتی در شام ، هوای روشنت من ای مرد نبرد جوشنت من بر فاطمه ایی که مَحرم توست دشوارتر از هر چه، غم توست بر شانه غصه تکیه کم کن مامورِ به صبر گریه کم کن هر چند که بیمارترینم در یاری تو یار ترینم 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini چه شد، حتی کنارم با سر زانو نمی آید چرا دیگر صدای ندبه بانو نمی آید برایم سخت شد تنهایم و زهرا به امدادم به مسجد با پریشان کردن گیسو نمی آید نموده چادر آویزان و در بستر شده آرام به استقبالم از امروز رو در رو نمی آید قد خم، درد پهلو، زخم بازو، سینه ی مجروح صبوری تا کجا، یک خم بر آن ابرو نمی آید حسن بنشین و با بابا بگو از کوچه و سیلی چرا حرفی به لب های گل خوشبو نمی آید سر سجاده بنشسته، خدا بندگی، از او صدای گریه ی لبریز از یاهو نمی آید به خود زحمت نده فضه، بیا در خانه بانویت به این کوچه پس از این آب و این جارو نمی آید نفس بالا نیاید، بی نفس گرمی زهرایم نمی خواهم نفس، وقتی که با من، او نمی آید از آن روزی که پای گرگ ها در کوچه ام شد باز به این کوچه کسی با شیوه ی آهو نمی آید فدک شد غصب جای خود، به درد تو گرفتارم به کارم بی تو دیگر ، قدرت بازو نمی آید کمک کن تا گلاب از چشم گل هایت بگیرم باز رسول الله اگر از روضه ی مینو نمی آید رخ زردم ببین یاس کبود من، چرا حرفی از آن چه دیده ای، بر این لب حق گو نمی آید به قدرت واقفم، می خوانمت در هر نماز خود پریشانم که چون تو همدلی الگو نمی آید قلم در دست این مرثیه پردازت نمی چرخد شده در گیر خاموشی از او سوسو نمی آید 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ای کفن پیچیده‌ برخیز و ببین احوالِ من عنقریباّ دق کنم..رحمی نما بر حالِ من.. کودکانت را بغل کن تا نیافتادند ز پا.. باز هم سوسو بزن ای کوکبِ اقبالِ من بندها را باز کن برهم بزن سیرِ رکود... گریه کن با طفل های خسته ات..بی بالِ من کاش می مُردم نمی دیدم که داری می روی مرگِ حیدر را بخواه ای کعبه ی آمالِ من بینِ تابوتِ غم و غصّه چه راحت خفته ای گردِ مهجوری نشسته فاطمه بر شالِ من.. می برم در خاک پنهانت کنم ..دستم بگیر یک نظر بر این دلِ از غصّه مالامالِ من زینبت بدجور می ریزد بهم..کاری بکن.. زرد و پژمرده شده رخساره ی اطفالِ من بعد از این شبها نمی خوابم فقط ناله زنم یک ترّحم کن ببین بشکسته شد احوالِ من 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini شستشو دادم تنی را که فقط تبخیر شد.. در کنارش جسمِ من با غصّه ها تسخیر شد پوستش بر استخوان چسبیده بود و وقتِ غسل از خجالت... زمزمه های لبم تکبیر شد... دستِ من تا خورد بر بازوی او، بر سر زدم فکر و ذکرم با غلافِ بی ادب درگیر شد.. خونِ پهلویش مرا بیچاره ی عالم نمود... آن چنان که قامتم در هم شکست و پیر شد لخته ها را یک به یک کَندم ز روی سینه اش شیعیان!..شیرِ خدا از زندگی اش سیر شد ماه..یاری کرد تا چشمم بیفتد بر رُخ اش خاطرم رنجیده از دیدارِ این تصویر شد هرچه می شستم مگر خونابه ها کم‌می شدند؟ شب گذشت و وقتِ تشییعِ جنازه دیر شد در نهایت در کفن پیچیدم و رُکنم شکست.. بینِ تابوتش دوباره خونِ دل تکثیر شد 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini از آسمان علی یک هلال مانده فقط چهار زهره آشفته حال مانده فقط بگو سروده ی نازکتر از خیال چه شد از آن قصیده زیبا، خیال مانده فقط از آن همه غزل دلگشا چه شد امروز "مرا به جان حسن کن حلال" مانده فقط برای گریه ی تو غیر بیت الاحزانت اذان مرثیه های بلال مانده فقط جلالت تو زمین خورد بین آن کوچه گل بنفشه به قاب جمال مانده فقط فقط تویی سبب اتصال عرش به فرش که جای دست تو، بر روی شال مانده فقط چگونه دست شکسته دلیل مرگ کسی است؟ هزار روضه در این یک سوال مانده فقط به ذهن قبر، مقامات تو نمیگنجد به روی شانه ام امری محال مانده فقط 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini این یاس پرپر روضه هایش فرق دارد شعر و غزل گفتن برایش فرق دارد روی کبود و قامتی خم، دست لرزان! با دیگران لحن صدایش فرق دارد در آسمان چشم من باران گرفته امشب چرا حال و هوایش فرق دارد؟ ما هرچه حاجت داشتیم از او گرفتیم تاثیرِ آمینِ دعایش فرق دارد در قلب هر شیعه ضریحی دارد از نور پس مرقد و صحن و سرایش فرق دارد 🔸شاعر: # محسن_زعفرانیه _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید آنش به آشیانه خیرالبشر کشید از سینه شکسته و مسمار در بپرس زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید مادر صدای یا ابتایش بلند شد وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید (تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن هر چه کشید مادرتان از عمر کشید 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini ابرها بر سقفِ ما بارانِ نم‌نم ریختند در میان آشیانم یک جهان غم ریختند خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن در نگاه بچه‌هایم آب زمزم ریختند یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد چار طفلم بینِ آغوشِ تو باهم ریختند تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب در نفسهایت عزیزم اسم اعظم ریختند اشکهایم ای شکسته سینه رویت خیس کرد سرفه‌هایت لکه خون‌ها را به رویم ریختند هم نمی آید چرا زخمت چرا بهتر نشد فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند چند روزی هست دارد بچه‌ام جان می‌دهد چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت کاش می‌گفتی سرت یکباره باهم ریختند فاطمه بنت‌اسد حالِ عروست را ببین بر سرِ شیرخدا چند ابن‌ملجم  ریختند در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند از تو چادر خاکی و از من محاسن روی خاک تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم ریختند ریسمان بر گردنم بود تو هم درشعله‌ها تازه وارد‌ها  سرِ طفلانِ ما هم ریختند دادم از حالا برای زینبِ بی مَحرم است آه می‌بیند که در گودال یکدم ریختند نیزه‌ها با تیغ‌ها بسیار بسیار آمدند آب را در پیش آن لب تشنه کم‌کم ریختند 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini صدا آمد صدا آمد صدای رد پایی آشنا از کوچه‌ها آمد صدای پای احمد بوده یا اینکه زنی گلبرگ پیکر چادر آزادگی و بندگی بر سر خرامان می‌رود همتای پیغمبر در و دیوار در سجده درخت و سنگ و رمل و کوچه و بازار در سجده که کفو مرتضی، خیرالنساءآمد صدا آمد صدا آمد صدای همسر شیرخدا آمد؛ «کجا بردند حیدر را؟» صدا شیوا ولی افسوس و واویلا نفس از گرمگاه سینه‌اش بیرون که می‌آید؛ صدای خس‌خس و سرفه است صدا بسیار آشفته است صدا جانسوز می‌باشد صدا جانکاه «غبارآلوده مهر و ماه» صدا درگیر با هوهوی شلاق صدا با عربده درگیر مغیره آمده درگیر صدای قبضه‌ی شمشیر و دست مادرم زهرا صدای «واعلی»، «واحمزتا» آمد و اینجا روضه خوانی گفت: «جای زاده‌ی ام‌البنین خالی!» صدا آمد صدای مادرم: « اسماء!» بیا و یاریم کن خیزم از بستر بنا دارم خودم جارو کنم این خانه، این غمخانه را آخر خودم نان می‌پزم یک بار دیگر سفره‌داری می‌کنم از بچه‌ها و شوهرم حیدر و آذین شد دوباره سفره‌ای ساده ولی از عشق پاک مادری و همسری رنگین دریغا عمر شادی کم شد و غم باز هم در خانه‌ی شیرخدا آمد صدا آمد، صدا آمد صدای در صدای قابض‌الارواح آنکس که برای بردن جان‌ها اجازه از کسی غیر از خدای خود نمی‌خواهد مودب پشت درب خانه‌ی زهرا اجازه هست آیا حضرت صدیقه‌ی کبری زکیه، طاهره، انسیه‌الحورا خدا ناظر، تمام انبیاء حاضر، جناب مصطفی حاضر، ملائک صف به صف آماده تا روح بلند و عرشی زهرا رود تا عالم بالا و جان از پیکر رنجور صدیقه جدا گشت و به سمت عالم قدس بقا آمد صدا آمد،صدای مجتبی آمد چرا از مادرم دیگر نمی آید صدا، اسماء تکلم کن دوباره با من و با زینبین و این حسین جانت، حسن گردد به قربانت یکی صورت به روی صورت مادر یکی صورت نهاده بر کف پاهای زهرا و صدای گریه‌ی زینب در این اثناء غبار آلوده از مسجد، خود صاحب عزا آمد صدا آمد صدای مرتضی آمد الا ای دختر پیغمبر طاها الا ای مادر طفلان من، زهرا منم من مرتضی، یک بار دیگر دیده وا کن همسرت شیرخدا آمد و زهراچشم خود وا کرد و اشک غم سترد از دیده‌ی مولا ...«بمیرم من» ولی در سال شصت ویک، به ظهر روز عاشورا، هر آن چه زینب کبری صدا زد «واحسینا!» نیامد از تن صدپاره و حلقوم ببریده صدا، اما صدای هوهوی شلاق شمر بی‌حیا آمد صدای سیلی و غارت صدای شیون زن‌ها صدای دختری با گوش پاره که فقط می گفت: «یا زهرا!» صدا آمد صدای پیکری در زیر نعل اسب‌ها آمد 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini در بین بستری و مداوا نمی شوی بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟ برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام برخیز ای توسلِ شب‌زنده‌داری ام برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن با چشم کَم سوی‌ات به علیّ ات نگاه کُن زهرِ بدونِ یارشدن را چشیده ام من کم محلی از همه ی شهر دیده‌ام تنها تو اعتنا به کلامم کُنی بس است جای تمام شهر سلامم کُنی بس است برخاستی و شد پُر خون جای پیکرت آلاله کاشتی وسط باغ بسترت خونابه را به ورطه ی سیلاب می کِشی این رختخواب را چِقَدَر آب می کِشی! مَرهَم به پیش زخم تنت سد نمی شود ردِّ غلافِ بازوی تو رد نمی شود دردت به جانِ من..،تو قنوتِ دُعا نگیر با دستِ بی تعادل خود رَبَّنا نگیر حجم غم تو در دل من بی حساب شد آن بانویِ رشیده‌ی من آبِ آب شد ثانیه های رفتن تو تند می شود دارد نفس نفس زدنت کُند می شود با سنگ،شیشه ی دل من را محک زدند آئینه ی مرا وسط کوچه چک زدند در کوچه..،خاک بوی لباس تو را گرفت آن تکّه‌گوشوارِ تو را مجتبی گرفت لطفاً بیا بمان و نرو یارِ غارِ من زهرا!نمی شود نَروی از کنارِ من!؟ مهتابِ من سری به دلِ شب نمی زنی!؟ شانه به زلف درهم زینب نمی زنی!؟ گیسوی پُر گره شده را غرق بوس کن زهرا بمان و زینبمان را عروس کن خانُم!دعای رفتَنَت از خانه زود بود خانُم!سه ماه آخرِ عمرت کبود بود آه اِی کتاب عشق که بندت گسسته شد آه ای کبوتری که پر تو شکسته شد لطفاً بمان و ترک نکن اهل لانه را بگذار روبه راه کنم وضع خانه را من آن دری که بر سر تو خورد..،می کَنم آن میخ کج که بر پر تو خورد..،می کَنم ای خانه دارِ عرش! سرت درد می کند جارو نزن‌..،تمام پرت درد می کند این آسیا ست گریه نموده به حال تو دستاسِ خانه سُرخ شد از شرمِ بال تو من دست هم به لقمه یِ امشب نمی زنم نانی که پخته‌ای بخدا لب نمی زنم دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن این قدر خون به قلبِ نحیف حسن نکن بس کن!که آفتاب امیدم غروب کرد دیدی! لب حسین تو را گریه چوب کرد بی تو حسین چشم به خوابی نمی بَرَد این تشنه! لب به کاسه ی آبی نمی برد باشد..،برو..،محل نده زهرا به اشک و آه باشد..،قرار و وعده ی ما بین قتلگاه 🔸شاعر: _______________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
@shere_aeini باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی شرمنده ام بخاطر من زخم خورده ای روزی که در مقابل دشمن سپر شدی افتادی از نفس– نفست بند آمده افتاده ای به بستر ؛غم محتضر شدی هیزم به دست های مدینه که آمدند مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی آتش زبانه می زد و در نیمه باز بود فهمیدم از صدا زدنت بی پسر شدی این شهر چشم دیدن ما را نداشتند ازدست هم محلی خود خونجگر شدی همسایه ها رعایت حالت نمی کنند آری دگر برای همه درد سر شدی 🔸شاعر: __________________________ 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini