#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
داغ دید و از غم تو مرثیه خوان شد علی(ع)
بیقرارانه نگاهش خیس ِ باران شد علی(ع)
عاقبت آیینۂ دقّ اش به هم شد جفت و جور
پای تابوت تو جان داد و پریشان شد علی(ع)
در کنار بسترت سجاده اش را پهن کرد
در نماز لیلة الدفن تو گریان شد علی(ع)
خانه سوت و کور، نه فامیل! نه همسایه ای
در کنار بچه ها قاری قران شد علی(ع)
دست لرزانِ حسن(ع) را گرم در دستش گرفت
با محبت! جورِ دیگر مرد میدان شد علی(ع)
بی تو زینب(س) از غذا افتاد و لاغر شد حسین(ع)
با چه بغضی پایِ سفره خیره بر نان شد علی(ع)
زیر نور ماه زانو زد به روی خاک ها
آشنای هر شبِ یک قبر پنهان شد علی(ع)!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
الدخیل ای حضرت زهرای اطهر ، الدخیل
روح دین و رمز قرآن همسر مرد فضیل
زینت بیت پیمبر معنی لفظ وقار
گوهر دریای نور ای نوکریت افتخار
اختر منظومه عصمت نماد اقتدار
محور هفت آسمان محبوبه ی پروردگار
صد هزاران حاتم طائی گدای کوی توست
علت ایجاد عالم بوی جنت بوی توست
مهر مادر با وجودت معنی دیگر گرفت
مصحف فرزانه ی ما سوره ی کوثر گرفت
ای که یادت شد دوای درد ها یا فاطمه
گرمی قلب همه دلسرد ها یا فاطمه
مادر ساداتی و صدیقه کبری تویی
بانوی کاخ عفاف انسیه ی حورا تویی
یک جهان محتاج فرزندان پاک و اطهرت
عقل و هوشم عاجز از درک مقام برترت
یادگارت یک پسر شیر نر جنگ جمل
نام او مولا حسن تفسیر احلی من عسل
یادگارت رحمت رب جلیل اسمش حسین
ساکن کرب و بلا خون خدا نور دو عین
یادگارت نایبت شد ، یار ثارالله شد
زینب کبری همان غمخوار ثارالله شد
مادر کلثوم و محسن مادر قطب زمان
ایها الام الائمه سرور کون و مکان
تابش "خورشید" در دلها به فریادم برس
بهترین تکیه گهِ مولا به فریادم برس
🔸شاعر:
؟؟؟
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
اندک اندک می رسد آن لحظه ی تلخِ وداع
فاطمه با کودکانِ خود چه خلوت میکند
کودکان را در کنارِ بسترِ خود جمع کرد
دارد از یک ماجرای تلخ صحبت میکند
قطره قطره اشک روی گونه هایش میچکد
آه را با لهجه ی باران روایت میکند
کودکانم! بعدِ من ایّامِ سختی پیشِ روست
روزهای حاکی از غم را حکایت میکند
دردِ من این است حیدر می شود خانه نشین
حقِ مولا غصب شد؛ شیطان خلافت میکند
ناکسان قلبِ حسن را آنچنان خون میکنند
تا که او در خانه اش هم حسِ غربت میکند
روضه ی اوجِ بلا یادآورِ کرببلاست
تا حسینم را عدو در کوفه دعوت میکند
ماجرای این بلاها از تصوّر دور باد
او که غم را با دلِ زینب چو قسمت میکند
لاله ها را با لبِ تشنه عدو سر می برد
کربلا را صحنه ای مثلِ قیامت میکند
از کبوترهای من چیزی نمی ماند به جا
تا که بر اهلِ حرم حتی جسارت میکند
زینب من! در چِهل منزل نوا داری به لب
دست و پایت را عدو بندِ اسارت میکند
آنقدر در زیرِ آماجِ بلا تا می شوی
که رقیه پیشِ بابایش شکایت میکند
جانِ تو بندِ حسین است و خبر دارم؛اگر
تو نباشی که حسین احساسِ غربت میکند
در لوای حق حسینم سر به جانان میدهد
تا خدا بر قامتش رختِ شهادت میکند
همچو ققنوس عاشقِ پرواز باشد، تا که حق
ظهرِ عاشورا دعایش را اجابت میکند
دیده ام در مقتلِ خون تشنه کامی سر نداشت
تا ابد هر عاشقی او را زیارت می کند
می شود او سیّد و سالار و آقای بهشت
هر که را خواهد صفِ محشر شفاعت میکند
🔸شاعر:
#هستی_محرابی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
با آن بدنی که آب رفته
با چشم کبود خواب رفته
بانوی ز طفل گشته محروم
رو کرد به آن امیر مظلوم
گفت ای همه دار و ندارم
ای سایه مهر نه بهارم
ای که در قلعه را گرفتی
زانو به بغل چرا گرفتی
در شام ، هوای روشنت من
ای مرد نبرد جوشنت من
بر فاطمه ایی که مَحرم توست
دشوارتر از هر چه، غم توست
بر شانه غصه تکیه کم کن
مامورِ به صبر گریه کم کن
هر چند که بیمارترینم
در یاری تو یار ترینم
🔸شاعر:
#حامد_آقایی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
چه شد، حتی کنارم با سر زانو نمی آید
چرا دیگر صدای ندبه بانو نمی آید
برایم سخت شد تنهایم و زهرا به امدادم
به مسجد با پریشان کردن گیسو نمی آید
نموده چادر آویزان و در بستر شده آرام
به استقبالم از امروز رو در رو نمی آید
قد خم، درد پهلو، زخم بازو، سینه ی مجروح
صبوری تا کجا، یک خم بر آن ابرو نمی آید
حسن بنشین و با بابا بگو از کوچه و سیلی
چرا حرفی به لب های گل خوشبو نمی آید
سر سجاده بنشسته، خدا بندگی، از او
صدای گریه ی لبریز از یاهو نمی آید
به خود زحمت نده فضه، بیا در خانه بانویت
به این کوچه پس از این آب و این جارو نمی آید
نفس بالا نیاید، بی نفس گرمی زهرایم
نمی خواهم نفس، وقتی که با من، او نمی آید
از آن روزی که پای گرگ ها در کوچه ام شد باز
به این کوچه کسی با شیوه ی آهو نمی آید
فدک شد غصب جای خود، به درد تو گرفتارم
به کارم بی تو دیگر ، قدرت بازو نمی آید
کمک کن تا گلاب از چشم گل هایت بگیرم باز رسول الله اگر از روضه ی مینو نمی آید
رخ زردم ببین یاس کبود من، چرا حرفی
از آن چه دیده ای، بر این لب حق گو نمی آید
به قدرت واقفم، می خوانمت در هر نماز خود
پریشانم که چون تو همدلی الگو نمی آید
قلم در دست این مرثیه پردازت نمی چرخد
شده در گیر خاموشی از او سوسو نمی آید
🔸شاعر:
#سیدعلی_میری_رکن_آبادی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
ای کفن پیچیده برخیز و ببین احوالِ من
عنقریباّ دق کنم..رحمی نما بر حالِ من..
کودکانت را بغل کن تا نیافتادند ز پا..
باز هم سوسو بزن ای کوکبِ اقبالِ من
بندها را باز کن برهم بزن سیرِ رکود...
گریه کن با طفل های خسته ات..بی بالِ من
کاش می مُردم نمی دیدم که داری می روی
مرگِ حیدر را بخواه ای کعبه ی آمالِ من
بینِ تابوتِ غم و غصّه چه راحت خفته ای
گردِ مهجوری نشسته فاطمه بر شالِ من..
می برم در خاک پنهانت کنم ..دستم بگیر
یک نظر بر این دلِ از غصّه مالامالِ من
زینبت بدجور می ریزد بهم..کاری بکن..
زرد و پژمرده شده رخساره ی اطفالِ من
بعد از این شبها نمی خوابم فقط ناله زنم
یک ترّحم کن ببین بشکسته شد احوالِ من
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
شستشو دادم تنی را که فقط تبخیر شد..
در کنارش جسمِ من با غصّه ها تسخیر شد
پوستش بر استخوان چسبیده بود و وقتِ غسل
از خجالت... زمزمه های لبم تکبیر شد...
دستِ من تا خورد بر بازوی او، بر سر زدم
فکر و ذکرم با غلافِ بی ادب درگیر شد..
خونِ پهلویش مرا بیچاره ی عالم نمود...
آن چنان که قامتم در هم شکست و پیر شد
لخته ها را یک به یک کَندم ز روی سینه اش
شیعیان!..شیرِ خدا از زندگی اش سیر شد
ماه..یاری کرد تا چشمم بیفتد بر رُخ اش
خاطرم رنجیده از دیدارِ این تصویر شد
هرچه می شستم مگر خونابه ها کممی شدند؟
شب گذشت و وقتِ تشییعِ جنازه دیر شد
در نهایت در کفن پیچیدم و رُکنم شکست..
بینِ تابوتش دوباره خونِ دل تکثیر شد
🔸شاعر:
#محسن_راحت_حق
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
از آسمان علی یک هلال مانده فقط
چهار زهره آشفته حال مانده فقط
بگو سروده ی نازکتر از خیال چه شد
از آن قصیده زیبا، خیال مانده فقط
از آن همه غزل دلگشا چه شد امروز
"مرا به جان حسن کن حلال" مانده فقط
برای گریه ی تو غیر بیت الاحزانت
اذان مرثیه های بلال مانده فقط
جلالت تو زمین خورد بین آن کوچه
گل بنفشه به قاب جمال مانده فقط
فقط تویی سبب اتصال عرش به فرش
که جای دست تو، بر روی شال مانده فقط
چگونه دست شکسته دلیل مرگ کسی است؟
هزار روضه در این یک سوال مانده فقط
به ذهن قبر، مقامات تو نمیگنجد
به روی شانه ام امری محال مانده فقط
🔸شاعر:
#حجت_الاسلام_شیخ_محسن_حنیفی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
این یاس پرپر روضه هایش فرق دارد
شعر و غزل گفتن برایش فرق دارد
روی کبود و قامتی خم، دست لرزان!
با دیگران لحن صدایش فرق دارد
در آسمان چشم من باران گرفته
امشب چرا حال و هوایش فرق دارد؟
ما هرچه حاجت داشتیم از او گرفتیم
تاثیرِ آمینِ دعایش فرق دارد
در قلب هر شیعه ضریحی دارد از نور
پس مرقد و صحن و سرایش فرق دارد
🔸شاعر:
# محسن_زعفرانیه
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید
آنش به آشیانه خیرالبشر کشید
از سینه شکسته و مسمار در بپرس
زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید
ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد
از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید
با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد
شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید
مادر صدای یا ابتایش بلند شد
وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید
(تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد
ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید
دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه
زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید
مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن
هر چه کشید مادرتان از عمر کشید
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
ابرها بر سقفِ ما بارانِ نمنم ریختند
در میان آشیانم یک جهان غم ریختند
خانهام را سیل دارد میبرد کاری بکن
در نگاه بچههایم آب زمزم ریختند
یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد
چار طفلم بینِ آغوشِ تو باهم ریختند
تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب
در نفسهایت عزیزم اسم اعظم ریختند
اشکهایم ای شکسته سینه رویت خیس کرد
سرفههایت لکه خونها را به رویم ریختند
هم نمی آید چرا زخمت چرا بهتر نشد
فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند
چند روزی هست دارد بچهام جان میدهد
چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند
مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت
کاش میگفتی سرت یکباره باهم ریختند
فاطمه بنتاسد حالِ عروست را ببین
بر سرِ شیرخدا چند ابنملجم ریختند
در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند
بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند
از تو چادر خاکی و از من محاسن روی خاک
تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم ریختند
ریسمان بر گردنم بود تو هم درشعلهها
تازه واردها سرِ طفلانِ ما هم ریختند
دادم از حالا برای زینبِ بی مَحرم است
آه میبیند که در گودال یکدم ریختند
نیزهها با تیغها بسیار بسیار آمدند
آب را در پیش آن لب تشنه کمکم ریختند
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
صدا آمد صدا آمد
صدای رد پایی آشنا از کوچهها آمد
صدای پای احمد بوده یا اینکه زنی گلبرگ پیکر
چادر آزادگی و بندگی بر سر
خرامان میرود همتای پیغمبر
در و دیوار در سجده
درخت و سنگ و رمل و کوچه و بازار در سجده
که کفو مرتضی، خیرالنساءآمد
صدا آمد صدا آمد
صدای همسر شیرخدا آمد؛
«کجا بردند حیدر را؟»
صدا شیوا ولی افسوس و واویلا
نفس از گرمگاه سینهاش بیرون که میآید؛ صدای خسخس و سرفه است
صدا بسیار آشفته است
صدا جانسوز میباشد
صدا جانکاه
«غبارآلوده مهر و ماه»
صدا درگیر با هوهوی شلاق
صدا با عربده درگیر
مغیره آمده درگیر
صدای قبضهی شمشیر و دست مادرم زهرا
صدای «واعلی»، «واحمزتا» آمد
و اینجا روضه خوانی گفت: «جای زادهی امالبنین خالی!»
صدا آمد
صدای مادرم: « اسماء!»
بیا و یاریم کن خیزم از بستر
بنا دارم خودم جارو کنم این خانه، این غمخانه را آخر
خودم نان میپزم یک بار دیگر
سفرهداری میکنم از بچهها و شوهرم حیدر
و آذین شد دوباره سفرهای ساده ولی از عشق پاک مادری و همسری رنگین
دریغا عمر شادی کم شد و غم باز هم در خانهی شیرخدا آمد
صدا آمد، صدا آمد
صدای در
صدای قابضالارواح
آنکس که برای بردن جانها اجازه از کسی غیر از خدای خود نمیخواهد
مودب پشت درب خانهی زهرا
اجازه هست آیا حضرت صدیقهی کبری
زکیه، طاهره، انسیهالحورا
خدا ناظر، تمام انبیاء حاضر، جناب مصطفی حاضر، ملائک صف به صف آماده تا روح بلند و عرشی زهرا رود تا عالم بالا
و جان از پیکر رنجور صدیقه جدا گشت و به سمت عالم قدس بقا آمد
صدا آمد،صدای مجتبی آمد
چرا از مادرم دیگر نمی آید صدا، اسماء
تکلم کن دوباره با من و با زینبین و این حسین جانت، حسن گردد به قربانت
یکی صورت به روی صورت مادر
یکی صورت نهاده بر کف پاهای زهرا و صدای گریهی زینب
در این اثناء غبار آلوده از مسجد، خود صاحب عزا آمد
صدا آمد صدای مرتضی آمد
الا ای دختر پیغمبر طاها
الا ای مادر طفلان من، زهرا
منم من مرتضی، یک بار دیگر دیده وا کن
همسرت شیرخدا آمد
و زهراچشم خود وا کرد و اشک غم سترد از دیدهی مولا
...«بمیرم من» ولی در سال شصت ویک، به ظهر روز عاشورا، هر آن چه زینب کبری صدا زد «واحسینا!»
نیامد از تن صدپاره و حلقوم ببریده صدا، اما صدای هوهوی شلاق شمر بیحیا آمد
صدای سیلی و غارت صدای شیون زنها
صدای دختری با گوش پاره که فقط می گفت: «یا زهرا!»
صدا آمد صدای پیکری در زیر نعل اسبها آمد
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
_______________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini