#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟
همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟
آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟
فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟
دودی از آتش آن در به سماوات رسید
گل یاس نبوی را چه جراحات رسید
به فلک ناله ای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟
آسمان دید که برعرش طنین افتاده
شعله بربال وپر روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده
وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟
فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس
آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟
درهیاهو که همه فتنه گران همدستند
ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند
عده ای دست علی را به طنابی بستند
بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟
گرچه مأمور به صبراست تواناست علی
دربر کوه مصیبات شکیباست علی
خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی
خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟
نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد
مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد
بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد
یارتنهای علی در براعدا چه شده؟
به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود
درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود
تا که جان به تن یار علی زهرا بود
ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟
🔸شاعر:
#سید_هاشم_وفایی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
با سنّ و سال کم به فضه کار میآموخت
زهرا به خدمتکار مادروار میآموخت
او بی معلم بود اما از زکات علم
به مریم و به آسیه بسیار میآموخت
پیراهنی را پیش زینب دوخت و هر رج
یک مرتبه میدوخت و یک بار میآموخت
خرمای بیت او وفا را یاد سلمان داد
بخشش ز گردنبند او عمار میآموخت
میگفت مولانا علی ، طوری که میثم هم
از لحن زهرا تا به روی دار میآموخت
زهرا مع الفارغ شبیه تیغ حیدر بود
چون ذوالفقار از فاطمه پیکار میآموخت
فرمود پیغمبر که زهرا بضعة منی
ای کاش این را نیز یار غار میآموخت
آتش به هیزم گفت چوب از تو شرار از من
پس اولی از دومی آزار میآموخت
پروانه هی میسوخت و میگشت دور شمع
پروانه درس معرفت به نار میآموخت
در هی تکان خورد و به روی فاطمه افتاد
ای کاش آن لحظه در از دیوار میآموخت
میخ در این خانه بودن هم سعادت داشت
ای کاش یک ذره وفا مسمار میآموخت
زهرا شجاعت را که یاد زینبش میداد
آتش جسارت کردن از اشرار میآموخت
زینب به سن خردسالی کربلا را دید
زینب که صبر از حیدر کرار میآموخت
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
ای پدر غصه بی شمار شده
حال من بی تو زار زار شده
هیچکس سر نمیزند بر ما
بی کسی رسم روزگار شده
علی صف شکن زمین خورده
نوبت صبر ذوالفقار شده
آن در خانه ای که بوسیدی
هیزمِ کشتنِ بهار شده
من که جایم بروی چشمت بود..
چشمم از ضربه تار تار شده
روی دیوار خانه آن گوشه..
خون خشکیده یادگار شده
لخته خونها مزاحمم هستند
گر نفسهام گهگدار شده
با همان دنده ترک خورده
دخترت بر شتر سوار شده
جلوی مجتبی زدند مرا
پسرم سخت شرمسار شده
بین نامرد های شهر خودت..
زدنِ زن چه افتخار شده!!
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#دوبیتی_و_رباعی
@shere_aeini
بی مهر تو راهی به سعادت نرسید
بی مهر تو امضای عبادت نرسید
گفتند به داد میرسی در صد جا
در کوچه ولی کسی به دادت نرسید
🔸شاعر:
#علی_ناظمی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
بیمار نیمه جان علی را نَفَس نبود
غیر از پَر از پرستوي من ، در قفس نبود
زهرا تمام عمر به داد همه رسید
می سوخت مثل شمع ، کسی دادرس نبود
او یک نفر ، زدن او را چهل نفر
دور و بر گُلم به جز از خار و خس نبود
تا داشتند نَفَس به روي در قدم زدند
سیلی زدن به فاطمه در کوچه بس نبود
سردار خیبرم که به زانو درآمدم
درمانده شد علی و ره پیش و پس نبود
طوري زدند قبله ي من ، رو به قبله شد
او را به غیر مرگ ، دگر دسترس نبود
🔸شاعر:
#سید_محسن_حسینی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
فاطمه اسمش که می آمد زمان می ایستاد
برگ بر روی درختان هر خزان می ایستاد
هر زمان از راه می آمد رسول الله هم
محترم میداشتش از عمق جان می ایستاد
در حیاط خانه بی روبند اگر پا می گذاشت
شمس هم از شرم کنج آسمان می ایستاد
شأن زهرا اینکه آقای جوانان بهشت
روبروی او به جای سایه بان می ایستاد!
گر زیارت نامهی کوتاه او در آن نبود
بی گمان قلب مفاتیح الجنان میایستاد
وقت قامت بستن مردم موذن روی پاست
وقت قامت بستن زهرا اذان می ایستاد
من که حیرانم چرا محراب و منبر خم نشد
گر برای خطبه خواندن آنچنان می ایستاد
من نمیدانم چه شد اما روایت کرده اند
مادر ما این اواخر قد کمان می ایستاد
دست پایین آمد و افتاد زهرا بر زمین
کاش در این لحظه غمگین جهان می ایستاد
بر مزار بی چراغ مادر سادات کاش
لااقل ابری به عنوان نشان می ایستاد
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی!
رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟!
دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا
چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟!
بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟
دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی
شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم
من از لباس پر از لاله ات هراسانم
قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان
قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان
تمام روز و شب از درد سینه گریانی
نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی
میان سجده، مرا باز جان به لب کردی
چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟!
نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن
بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن
مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند
به زخم های تنت مرهمی اثر نکند
شکسته اند به داغت دل صبورم را
شکسته اند شبیه پرت، غرورم را
منی که پشت سر خود زره نمی بستم
به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم
خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد
به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی
اینروزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی
قدری کنارم باش ای رنجیده از دنیا
کی من به دوری تو عادت میکنم زهرا
از بیملاقاتی مشو غمگین خودم هر روز
جای همه از تو عیادت میکنم زهرا
تو شاهبانوی بهشتی پس بگو از من
کی قصری از فیروزه و یاقوت میخواهی
از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان
حالا که چیزی خواستی تابوت میخواهی؟
حس میکنم آرام جانم رفتنی هستی
دست تو را در دست خود هر بار میگیرم
دیروز اگر تو میگرفتی دست بر دیوار
حالا منم که دست بر دیوار میگیرم
🔸شاعر:
#سید_میلاد_حسنی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
هزاران سال حتی بعد هم او را نمیفهمیم
به غیر از نام، از اِنسِیّةُالحورا نمیفهمیم
به غیر از "فا، الف، طا، میم، ها" از آیهٔ اسمش
از این نوری که لَیسَ فَوقِهِ نورا نمیفهمیم
زمان مخفی، مکان مخفی، مقامش همچنان مخفی
چرا اینقدر این سرّ است مستورا؟ نمیفهمیم
درون خانه بود و عرش اعلا را رصد میکرد
نگاه نافذش تا آن فراسو را نمیفهمیم
کسی که از نمازش نور میتابید بر عالم
زدند آتش چرا کاشانهٔ او را؟ نمیفهمیم
چه صبری داشت حیدر، داغ روی داغ دید اما
نشد با ذوالفقارش مانع شورا! نمیفهمیم
هنوز آن خانه دارد در میان شعله میسوزد
گناه ماست ای مردم اگر بو را نمیفهمیم
اگر تنها برای زخمهایش روضه میگیریم
دلیل درد پهلو، زخم بازو را نمیفهمیم
اگر فرزند او در غیبت است امروز، یعنی ما
به قدر کافی از اسرار عاشورا نمیفهمیم
دلیل خلقت دنیاست زهرا، خواندهایم این را
ولی تا روز محشر قدر بانو را نمیفهمیم
🔸شاعر:
#علی_سلیمان
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_علی #مدح_امام_علی
@shere_aeini
بر گنبد طلای علی، شاهِ چاره جو
خورشید یک دقیقه نتابیده بی وضو
از نوع فتح قلعه ی خیبر مشخص است
جز او نبوده است کسی قاهر العدو
یل های نامدار عرب هم نمی شدند
با ذوالفقار حیدر کرار رو به رو
خواندیم خط به خط همه آیات وحی را
مدح علی و آل علی بود مو به مو
ما دلشکسته ها مگر از خود چه داشتیم؟!
ما را نجف نشینیمان داده آبرو
آرام؟ کوچه های نجف را قدم بزن ...
هر جا دلت شکست فقط "یا علی" بگو
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
ابلیس حِقد و کینه را بیکار نگذاشت
بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت
گفتند زهرا پشت این در ایستاده
گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت*
«در» شعلهور شد! غنچهاش را در خطر دید
میخواست برگردد ولی دیوار نگذاشت
سعی فراوان کرد حتی بین آتش-
«در» را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت
دیگر نشد پای علی برخیزد از جا
میخواست برخیزد، تنِ تبدار نگذاشت
شاید از آن پس مرتضی هر خانهای ساخت
دیگر به روی درب آن مسمار نگذاشت
🔸شاعر:
#علی_ذوالقدر
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
سرنوشت آن گل پرپر نمیدانم چه شد
شرح این خونگریه را آخر نمیدانم چه شد
احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود
آن سفارشهای پیغمبر نمیدانم چه شد
روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت
آشیانش سوخت، بال و پر نمیدانم چه شد
چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد
«در» که کلاً سوخت، میخ در نمیدانم چه شد
بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید
حالت گلبرگ نیلوفر نمیدانم چه شد
شد فدک سیراب از سرچشمهی پهلوی او
لالههای رسته بر بستر نمیدانم چه شد
دستهای شوهرش زخمی شد از ردّ طناب
ریسمان بر گردن حیدر نمیدانم چه شد
هیچ کس قبر شریفش را نمیداند کجاست
آخرِ این قصه را دیگر نمیدانم چه شد
🔸شاعر:
#عباس_احمدی
=======================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini