هرگز گمان مبر که دلم را شکسته‌ای . . . . . . با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست...

غلام همَّتِ شنگولیان و رندانم نه زاهدان که نظر می‌کنند پنهانت #سعدی غزل شمارهٔ ۱۴۸

غلامِ همَّتِ دُردی کشانِ یک رنگم نه آن گروه که اَزْرَق لباس و دل سیَهَند #حافظ غزل شمارهٔ ۲۰۱

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم....

عارفی بر سر یک پیچش مو کافر شد منِ رند و سه وجب زلف پر از فر چه شود؟!

ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان با هرچه دلم قرار گیرد بی تو آتش به من اندر زن و آنم بستان #مولانا

شب نیست که چشمم آرزومند تو نیست وین جان به لب رسیده در بند تو نیست گر تو دگری به جای من بگزینی من عهد تو نشکنم که مانند تو نیست #سعدی

ماییم و نیمه جانی، آن هم به لب رسیده... #اهلی_شیرازی

میانِ عاشق و معشوق فَرق بسیار است چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید #حافظ

ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ

ديدي که يار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بيفکند و برنداشت ما بي خبر شديم که ديديم حسن او او خود ز حال بي خبر ما خبر نداشت ما را به چشم کرد که تا صيد او شديم زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت #خاقانی

یک سینه پر از قصه هجر است، ولیکن از تنگدلی طاقت گفتار ندارم #امیرخسرو_دهلوی