#شعر_و_کودکی
بالاخره آدم یه موقعی آدم می شه
پسر/ پنج سال و ده ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
کمکم میخوام برم مدرسه تا به سوادم خوندن و نوشتن یاد بدم
محمد ۶ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
پرنده آواز کن
منم با تو جیک جیک هستم!
زینب/ دوساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بعداز زمین خوردن و خون آمدن از لبش:
مامان! خون لبمو بریز به آسمون
(تحت تاثیر داستان حضرت علی اصغر علیه السلام)
فاطمه/۲ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
من زرد دوس دارم ، چون رنگ خدا زرده ، صورت اماما هم زرده
محمد رضا /۵ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
باباش: این دبیرستان رتبه یک انسانی داره
حسنا: پس نه حیوانی داشته باشه؟
حسنا/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان من انقدر تو رو دوست دارم دلم می خواد صد تا مامان مثل تو داشته باشم
میثم/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان : خدای مهربون برای چی به ما پا داده؟
فاطمه : برای اینکه راه بریم
- چشم رو برای چی داده؟
فاطمه : که باهاش ببینیم
- دهان برای چی داده؟
فاطمه : که حرف بزنیم
- دماغ رو واسه چی داده؟
فاطمه : برای اینکه انگشت بکنیم توش 😄
فاطمه 2سال و سه ماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
عکس آقای احمدی نژاد با اون خانم بی حجاب را در دبی دیده با تعجب میگه:
مامان این خانمه حجاب نداره ولی ماسک داره!
حانیه ۵ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی من با مامانم یا بابام یا دیگران مهربان و خوش اخلاق هستم خیلی به همه مون خوش میگذره
محمد امین. 3.5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
شام غریبان یک شبی هست که ما رختخواب نمی اندازیم
محمد امین. 3.5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_کودکی
خدایا این زمینو بکَّن بره توی هوا
خسته شدیم از بس این پایین موندیم
فاطمه رقیه/ 4 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
سِلِپیتی (سلبریتی) یه جور مریضیه
فاطمه رقیه/ 4 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
+مامان بیا بازی کنیم
- مگه نگفتی باهام دوست نیستی؟ آدم با کسی که باهاش دوست نیست بازی نمیکنه که
+ یه خورده صدام گرفته، صدام نمیتونه بگه دوستت دارم
محمد امین، سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان دلم میخواد وقتی بزرگ شدم پلیس شم اما نمیشه...
برادرش: چرا نمیشه مگه ندیدی تو گاندو اون خانمه پلیس بود؟
چرا دیدم آخه قبلا می خواستم وقتی بزرگ بشم مامان بشم... هنوزم دلم میخواد ...
حانیه/ 5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
من وقتی می رم دستشویی یادم می ره پاچه هامو بکشم بالا
بابامم وقتی می ره تهران یادش می ره برای ما بادکنک بخره
مطهره/ سه سال و چهارماهه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در انتخاب بین چیپس خریدن و کارتون دیدن:
بابا هر کاری می کنم تصمیمم سفت نمی شه
پسر/ شش ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بابایی که از دخترش خداحافظی نکرده باید از خونه بره بیرون؟
فاطمه رقیه/5ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان به خدا بگو یه دیقه پیرت نکنه یه خواهر برای من به دنیا بیاد
فاطمه رقیه/5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
+دخترم لطفا چشمهات رو ببند تا لالا بیاد توی چشمهات،...
-مامان! هیچ چیزی از یه در ِ بسته تو نمیاد! حالا فهمیدی چرا چشمام بازه؟
چند دقیقه بعد
_مامان!
من برای خوابیدن به قرآن خوندن نیاز دارم
+خب بخون!
_بسماللهالرحمنالرحیم
ای باران خوب و قشنگ!
خدا میگه بعضی آدما خوبند،بعضیها بدند، بعضیها تحفهند!!
خدایا همه رو شفا بده!
مامان شفا یعنی چی؟
+یعنی حالشون رو خوب کن!
_آهان خدایا خوبشون کن! کرونا رو نابود کن! اما یک ذره بمونه! چون من ماسکمو دوست دارم!!
مامان راستی اون قرآنی که آخرش و عجل فرجهم بود، چی بود؟
+قرآن نبود،صلوات بود، اللهم...
_اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خدایا این بود قرآن من!
باران / ۵ ساله.
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
[در مواجهه با پیاله ی ترک خورده]:
تَرَکه آی ترکه ترک توروکه ترکه
شعر جالبی پیدا کردم از تو دلم؟
محمد امین. 3.5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی ماه زیر ابر میرفت:
بابا ماه داره روی خودش پتو میکشه
نفیسه رضایی. 5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی عدس پاک میکردیم بعضی عدسها کامل از پوست جدا نشده بودند:
بابا این عدسها تازه دارن به دنیا میان
نفیسه رضایی. 5 ساله
@sherokoodaki