#شعر_و_کودکی
وقتی معلمشون خواسته با کلمات داده شده، جمله خنده دار بنویسن:
بقیه داستان: بقیه داستان خنده دار است
اینطوری : اینطوری خنده دار تر است
چطوری : چطوری اینقدر خنده دار است
معصومه / هشت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی با پدرش جلوی در ایستاده بودن
یه حاج آقایی رد می شن
برمی گرده می گه بابا این آقای نمازه بهش سلام کن.
حنانه / دوساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
به مادرش:
باهات قهرم ولی دوستت دارم
علی/ چهار ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حین پخش مناظره انتخاباتی:
مامان پس چرا نمی جنگن با هم؟
پس شمشیراشون کو؟
حسین/ چهار ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی بهش می گی اون کار رو می کنی؟
اگه دستاش پر باشه می گه دستام پره
اگه دستاش پر نباشه؟ میره دستشو می گیره به چیزی و می گه من دستام پره
بشری/ دو و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
حالا که دیگه بزرگ شدم و پنج سالم شده تصمیمای خوبی گرفتم
تصمیم گرفتم باهمه مهربون باشم ، دیگه تصمیم گرفتم شیرها رو تربیتشون کنم، گرگها رو تربیت کنم ..
فاطمه/ پنج ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
دانیال: مامان خیلی خوشحالی که خدا منو بهت داده؟
مامان: بله مامان خیلی زیاد
دانیال: وقتی منو نداشتی هر روز به خدا می گفتی خواهش می کنم به من بچه بده؟
دانیال/ پنج ساله اصفهان
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
- بابا من شغل آینده مو انتخاب کردم
می خوام راننده تاکسی بشم
+حالا چرا راننده تاکسی؟
به دو دلیل
یکی اینکه موقع انتخابات به مردم توضیح بدم به کی رأی بدن
یکی به خاطر ظهور امام زمان
+چه جوری؟
- اگه یکی پول نداشت می گم عیب نداره برای ظهور امام زمان صلوات بفرست
پسر/ هفت سالگی
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
یه پر پیاز رو که هلالی بریدم از تو سفره برداشته گرفته بالا هی میچرخونه و بالا پایین میکنه..
ـ مامان مامان...مامااااان
ـ چیه پسرم؟
ـ ببین! این ماهه. پس ستارهاش کجاست؟
روزبه/ دو سال و سه ماهه.
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
عمو رفته پیش خدا. خدا شده.
زهرا سادات/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
- عمه چرا اون عید(نوروز) جشن نمی گیرن؟ جایزه نمی دن؟ ولی عیدغدیر جایزه می دن؟
بعد از توضیحات عمهاش
-آهان چون این عید مثل شهادته و به علی و اینا ربط داره؟
سما/ ۷ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
میشه به خدا رای بدیم؟
میشه به حاج قاسم رای بدیم؟
زهرا سادات/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki