http://www.aviny.com/madihe-shear/special/veladate-emam-zaman.aspx
👆 لینک ورود به صفحه آرشیوِ شعر و سبک های ولادت امام زمان عجل الله تعالیٰ فرجه الشریف
@sherosabk
تقدیم به ساحت مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام
هست از لطفِ خداوند جهان
صحبت از آن سَرور آزادگان
لَیْله ی نُطْقَمْ مُنَوَّرْ زان مَه است
صحبت از آقا اَباعبدالَّهْ است
بود آن دلدادۀ ربّ غفور
از سر یک رهگذاری در عبور
دید چندین مستحقِّ بی نوا
جمله گستردند خوانی از عبا
دور از هر غصّه و رنج و مِحَن
نان خشکی می خورند آن چند تن
چشمشان تا بر رخ مولا فتاد
در دل مجنونشان غوغا فتاد
لیک قبل از هر مَقال و هر کلام
کرد ثارُا... بر آنها سلام
آن مصفّا گَشْتِگانِ راه عشق
بعدِ پاسخ بر سلامِ شاه عشق
یک صدا گفتند ای نور دو عین
کن از این سفره تناول یا حسین
گفت ای نیکو دلانِ نیک نام
هست صَدْقه بهر آل الَّهْ حرام
من هم از آن اهل بیت اطهرم
بضعۀ زهرا ، عزیز حیدرم
لیک در وادیِّ بی آلایشی
دارم از جمع شما یک خواهشی
جملگی آرامِ جانِ من شوید
امشبی را میهمانِ من شوید
جملگی آئید با شور و نوا
تا پذیرایی نمایم از شما
ای عبادِ ذات رحمانُ الرّحیم
من کریمم من کریمم من کریم
شب که شد آن چند مسکین آمدند
در حریمِ مطلق دین آمدند
رحمتُ الَّهْ باب رحمت را گشود
زان گدایان خود ، پذیرایی نمود
خوانی از نعمت بر ایشان پهن کرد
بین سفره ، نان داغ و آب سرد
بَعْدْ آن آئینه ی لُطفِ إلٰهْ
داد بر آنها لباس و خرجِ راه
زبانحال ما 👇
مثل او در رحمت و إکرام کیست؟
این حسین ، مهمان نواز واقعی است
ما هم ای مولا گدایان توایم
آرزومندان احسان تو ایم
ای حسین جان ای گُل خیر النّساء
آرزو داریم ما وصلِ تو را
کاش یک شب میهمانِ تو شویم
سائلی در آستانِ تو شویم
ای فلک مبهوت عِزّ و جاهِ تو
کاش ما گردیم خاک راهِ تو
روز محشر ای به عالَم دستگیر
جان زینب دست ما را هم بگیر
۸۶/۶/۱۷
موضوع شعر : کرامت آقا عبدالله الحسین به فقرا
#دلنوشته
#شعر_امام_حسین
@sherosabk
شرح حالم با آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام
الا ای آفتاب کربلایی
حسین جان ای گل خیر النسایی
تو آگاهی ز احوال گدایت
گدای رو سیاه و بینوایت
منم مرثیه خوانِ غربت تو
منم محزون ز سوز محنت تو
اگر چه روضه خوانی می کنم من
سُلوکی آسمانی می کنم من
اگر چه بر تو هستم خاک محضر
ولیکَن ای کریمِ بنده پرور
زبانم در کلامم گیر دارد
دلم یک زخم از شمشیر دارد
که آن شمشیر ، شمشیر گناه است
تمام عُمرِ من از آن تباه است
سبو از درگه عشق تو بُردم
نمک از سفره ی لطف تو خوردم
ولی در وادی شیطان نشستم
نمک خوردم نمکدان را شکستم
میان خار و خس بودم حسین جان
پِی میل و هوس بودم حسین جان
شدم خار و ندارم رنگ و بویی
به پیشِ تو ندارم آبرویی
شبستانم تُهی از نورِ مَه بود
فقط کارم گُنَه بود و گُنَه بود
ولی اکنون به پیش تو به آهی
زدم زانو در اوج رو سیاهی
از آن اعمال زشت و جرم و عصیان
پشیمانم پشیمانم حسین جان
شده بی تاب و مضطر این سیَه رو
بده سوز دلی بر این سیه رو
به حق مصطفی ختم رسولان
به حق مرتضی آن شاه مردان
به حق مجتبی و حق خواهر
به حق مادرت زهرای اطهر
به حق قاسم و عباس و اکبر
به حق آن سه ساله ، حق اصغر
به حق سوز دلهای شکسته
به حق نافله های نشسته
به حق پرچم فتح علمدار
به حق سیّد سجاد بیمار
به حق جبرئیل و صِیحه ی او
به حق ذوالجناح و شِیهه ی او
نمی گویم شفایم ده حسین جان
و یا اینکه دوایم ده حسین جان
فقط گویم مرا عبد خودت کن
حسینی کن مرا از ریشه و بُن
چه غم گر که رود من آبرویم
عرق از شرم بِنشیند به رویم
چه غم در نُطق ، گیری چند آید
چه غم که من زبانم بند آید
به چشم ظاهر اهلِ جهالت
چه غم که من کشم گاهاً خجالت
شکایت زین مسائل اوج جهل است
به راه عشق تو اینها چه سهل است
اگر ای ذکر تو ورد زبانم
شوی راضی زِ من ، من شادمانم
حسین جان ای گل خیر النسایی
مرا کن چون شهیدان کربلایی
۸۶/۷/۲
موضوع شعر : شرح حال خودِ روسیاهم به محضر مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام در زمانی که بسیار از لکنت زبان و بعضاً طعنه ها و تمسخر های مردم دلگیر بودم
#دلنوشته
@sherosabk
ماجرای سر امام حسین و ایمان آوردن سفیر کشور مسیحی
بود رأس پاک سلطان شهید
در میان طشت زر ، نزد یزید
وان لعینِ پستِ بی دینِ عنود
آن زمان ، مشغول شُربِ خَمر بود
داشت او تا درگه شیطان ، سُلوک
دور تا دورش سَفیرانِ مُلوک
رأس ثارُالله در طشت طلا
شاهدان را راویِ رنج و بلا
آن سگِ وحشّیِ بوسفیان نِشان
داشت در دستش عصا از خیزران
کرد آن ملعونِ خَلقِ عالمین
با عصای خود جسارت بر حسین
هتک شد حُرمَت زِ شاهِ ارجمند
خنده ای بِنمود با صوتی بلند
که گرفتم من زِ تو ای مهر قَدر
انتقامِ کشتگانِ روز بَدر
یک سفیرش گفت، این شادی ز چیست؟
ای شهِ مُلک عَرَب این سَر زِ کیست؟
گفت آن خصمِ خدای لایزال
ای سفیر از چه نمودی این سؤال
آن نهان در جسم و جانش نورِ یار
گفت خواهم ، چونکه رفتم بر دیار
شاهمان را زین شَعَف گردم کلیم
تا که در شادیّتان گردد سهیم
گفت ای مرد، این که نورش منجلی است
رأسِ خصم ما ، حسین بن علی است
گفت آن نصرانیِ فطرت نِکو
مادرِ او کیست بر من بازگو
داد پاسخ آن لعینِ بی حیا
مادرش زهرا است ، دخت مصطفی
گفت بس ننگین بُوَد آئین تو
ای یزید اُف بر تو و بر دین تو
ای که فعلت بَدتر از فعلِ خطاست
دین ما بهتر از آئین شماست
من که دینم ، نَزدِتان ، لامذهبی است
بابَم از اَبناءِ داوودِ نبی است
گر چه باشد بین آن دو پاکزاد
فاصله در نسل و در آبا، زیاد
لیک مردم احترامش می کنند
پیر و هَم بُرنا، سلامش می کنند
ناز او را هر چه باشد می خرند
خاکِ پایش را تبرّک می برند
وای بر تو ای یزید نانجیب
کشته ای سبط پیمبر را غریب؟
وای بر تو ای لَعینِ بی حیا
که نمودی خون دلِ خیر الوَریٰ
بعد آن مرد مسیح آیین ز درد
ماجرایی را بر آنان نقل کرد
گفت آن آزادمردِ راستین
هست دریایی به راه مُلکِ چین
باشد از اَمرِ خداوند حکیم
شهری اندر بین آن بحرِ عظیم
هست در آن شهر ، ای نامردمان
دِیری از بهر صفای روح و جان
اندر آن دِیرِ پر از نور و چراغ
هست در حُقّه سُمی از یک الاغ
باشد آن حُقّه زیارتگاه خَلق
می رود تا عرش ، آنجا آهِ خلق
هیچ می دانید ای قوم دَغا
کان، زیارتگاه شد بر ما، چرا؟
چونکه آن حُقّه که بودی بس گران
بود سُمِّ مرکب عیسی در آن
از نَصارا با جلال و با شکوه
بس همه ساله ، گروه اندر گروه
جمله می آیند از بهر طواف
می شود آن حُقّه بر آنان مطاف
حال ای ظاهر مسلمان ، ای یزید
وِی ز کافِر پَست تر های پلید
ای ز شیطان آمده آئینتان
واقعاً اُف بر شما و دینتان
تا ابد ای قوم بی شرم و حیا
حق بگیرد از شما خیر و عَطا
دست بر خون خدا آغشته اید
نور چشم مصطفی را کُشته اید
رفت زان ، اِبن الزِّنا ، بس آبرو
داد دستور از برای قتل او
گفت ای کارت خطا و سرکِشی
خواهی ام اینک به تیغ خود ، کُشی؟
گفت آری ای سراپا نورِ عشق
وی کلامت مَنظَر و منظورِ عشق
گفت نصرانی که، دیشب از قضا
دیده ام خوابِ رسولُ الله را
که به من فرمود آن ایزد سِرِشت
کِی مسیحی تو شدی اهل بهشت
حال فهمیدم که بر من اعتبار
از چه بخشید ، آن رسول کردگار
حُبّ آل الله ، در جانش نَهُفت
خواست از جا و به لب تَهلیل گفت
آن سر و پا مَحوِ شاه عالمین
بوسه زد بر رأس خونین حسین
آنقدر با عشق در پیوست شد
تا که از جامِ شهادت مست شد
🔴 سروده شده در حدود سال ۸۲
#دلنوشته
#شعر_امام_حسین
@sherosabk
تقدیم به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
ای عزیز مصطفی یالیتنا کنا معک
ای شهید سرجدا یالیتنا کنا معک
ای که در صحرای طف گشتی به دست ظالمان
کشته ی راه خدا یالیتنا کنامعک
ای زِ رخسار الهیِ تو پیدا و عیان
شمس و نجم و والضّحی یالیتنا کنا معک
آیه آیه مصحف توحید شرح حُسن توست
ای بهار هل اتیٰ یالیتنا کنا معک
ای جمیع خلق بر تو بنده ی حلقه به گوش
ای خدایت خونبها یالیتنا کنا معک
بین محراب ولایت در قنوت معرفت
بر لبم دارم دعا یالیتنا کنا معک
خیمه ی دین تا قیامت هست ای سلطان عشق
از قیام تو به پا یالیتنا کنا معک
انبیا و اولیا جمله تو را دلباخته
خاکبوسَت اوصیا یالیتنا کنا معک
دست حق روز ازل در جام تقدیرِ تو ریخت
باده ی قالو بَلیٰ یالیتنا کنا معک
ذکر زیبای تو را گوئیم تا پایان عمر
که تویی ارباب ما یالیتنا کنا معک
خاک با یک گوشه چشمی از تو می گردد چو زر
ای نگاهت کیمیا یا لیتنا کنا معک
ای زِ قبل از روز میلادت اَنیسِ فاطمه
هستیِ خیرالنسا یالیتنا کنا معک
اشک در بزم عزایت ای امام اِنس و جِن
داده بر عالم ضیا یالیتنا کنا معک
می خرند اینجا به دینار محبت از همه
هم خلوص و هم ریا یالیتنا کنا معک
روی تو مرعات وَجهُ الله و خویت احمدی
کوی تو دارُالعطا یالیتنا کنا معک
هر گدایی که بیاید بر سر کویت حسین
می شود حاجتروا یالیتنا کنا معک
تا قیامت خادم بزم عزای تو منم
کِی شوم از تو جدا ؟ یالیتنا کنا معک
کَشتیِ دین را تو راندی در دل دریای دَهر
زِابتدا تا انتها یالیتنا کنا معک
ای کریم بن کریم ای آنکه در هنگام جود
شرم کردی از گدا یالیتنا کنا معک
طایر اشکم به اوجِ قله های ماتمت
می زند پر چون هُما یالیتنا کنا معک
عشق و ایثار و جهاد و بردباری و وقار
بر تو دارند اقتدا یالیتنا کنا معک
دوخت بر جسمت لباس لاله رنگ از تیغ و سنگ
دست خیّاط قضا یالیتنا کنا معک
آری از شوقت به وصل دوست قدری کم نشد
هرچه شد بر تو جفا یالیتنا کنا معک
گشت لبریز از مناجاتت تمام کائنات
ای تجلّیِ رضا یالیتنا کنا معک
یک به یک اصحاب تو گشتند قربانی دوست
در مِنای کربلا یالیتنا کنا معک
پیکر پاک جوانت بینِ آن میدان عشق
اِرباً اِرباً شد شَها یالیتنا کنا معک
توخودت دیدی که قاسم بر زمین پا می کشید
بین جمع اشقیا یالیتنا کنا معک
در کنار علقمه هم فرقِ ساقی حرم
هم قد تو شد دوتا یالیتنا کنا معک
اصغر شش ماهه ات ، زد از جفای حرمله
روی دستت دست و پا یالیتنا کنا معک
وقت میدان رفتنت آن خواهر محزونه ات
گفت مهلاً یا اخا یا لیتنا کنا معک
تو فتاده بین گودال و به جنّت مادرت
داشت بس شور و نوا یالیتنا کنا معک
خاک عالم بر سرم ، شد آشنا با حنجرت
خنجر شمر دَغا یالیتنا کنا معک
ظالمان دیدند در وقت عروجت یا حسین
تیره گردیده فضا یالیتنا کنا معک
تو سرت گرم خدا بودو زِ تیغِ قاتلت
رفتی از طَف تا خدا یالیتنا کنا معک
چون سرت از تن جدا شد ناله از دل بر کشید
حضرت خَیرُالوَریٰ یالیتنا کنا معک
بهرِ مظلومیّت تو همچو زهرا ، گریه کرد
شاهِ مُلکِ لافتیٰ یالیتنا کنا معک
از غم جانسوزت ای فرمانروای ملک عشق
شور محشر شد به پا یالیتنا کنا معک
مادرت همواره در گودال می زد با فغان
ناله ی واویلتا یالیتنا کنا معک
چشم اسماعیل هم در ماتمت خون گریه کرد
ای ذبیحِ از قفا یا لیتنا کنا معک
خواهرت نشناخت در گودال اِی خون خدا
جسم خونین تو را یالیتنا کنا معک
عاقبت بانگ اِلَیَّ گشت از حلقومِ تو
بَهرِ زینب رهنما یالیتنا کنا معک
صبر ایوب نبی و صبر زینب ، خواهرت
این کجا و آن کجا یالیتنا کنا معک
در شب شام غریبان در شراری بس مَهیب
سوخت یکسر خیمه ها یالیتنا کنا معک
رأسِ پاکت شد به راه شام و کوفه ای غریب
آفتاب نیزه ها یالیتنا کنا معک
عاقبت آن رأس نورانی شد از جور یزید
زینت طشت طلا یالیتنا کنا معک
نیمه شب در گوشه ی ویرانه اشک دختری
کرد غوغایی به پا یالیتنا کنا معک
گفت ای بابا مگر بودی تو در کنج تنور
خاک آلودی چرا ؟ یالیتنا کنا معک
۸۵/۸/۲۰
موضوع : مدح و مرثیه امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا
#دلنوشته
#شعر_امام_حسین
@sherosabk
مرثیه دفن بدن بی سر امام حسین علیه السلام
پس از سه روز جفا و جنایت و بیداد
برای دفن پدر آمد حضرت سجاد
امام چهارم ما آن انیس رنج و بلا
رسید تا به زمین غریب کرببلا
پیاده گشت زِ مرکب به آه و دیده ی تر
بگفت با ابتا کن نظر به حال پسر
پس از تو زینب کبری امیر قافله شد
پس از تو سَیّدِ سجاد اسیر سلسله شد
به بند ظلم کشیدند ما اسیران را
به تازیانه خریدند ناز طفلان را
سرِ تو بر سرِ نِی بود و من روانم سوخت
ز درد هجر تو تا مغز استخوانم سوخت
بگوش جان من آید صدای مادر تو
بگو چگونه کنم دفن ، جسم اطهر تو
فدای پیکر در خون شناورت بابا
چگونه خاک بریزم به پیکرت بابا
روان بُوَد زِ دو چشمم هَماره اشک مَلال
سرت به کوفه و جسمت بُوَد در این گودال
امان ز درد عیان و غم نهانی او
بنی اسد همه شاهد به روضه خوانی او
بگفت آنکه بُوَد در سپهر جان خورشید
بنی اسد کمی از بوریا به من بدهید
که پیکر شَهِ دین را درون آن بِنَهم
خدا کند ز غم باب خویش جان بدهم
در آن زمان به دلی زار ، سَیّدِ سجاد
چو جسم اطهر شَه را درونِ قبر نهاد
سپس برفت به پشت خیام آل الله
به دوش ، بار غم و رنج داشت ، بر لب آه
بِکَند قسمتی از خاک را به سوز و شرر
بُرون نمود از آن پیکر علی اصغر
امام خون شد از این درد جانفزا جگرش
نمود دفن علی را به سینه پدرش
سرشک درد روان شد امام را زِ دو عین
بریخت خاک به جسم علی و جسم حسین
سپس نوشت به قبر پدر به ناله و آه
که این مکان زِ شرف هست قبر ثارُالله
همان که بود به حق جلوه ی جمال و جلال
همان که تشنه فدا شد میان این گودال
سپس امام چهارم به حالتی مضطر
نمود دفن به پایینِ پا تن اکبر
چو کوله بار مصیبت به دوش حسرت برد
برفت و جمله ی اصحاب را به خاک سپرد
چو پیکر همه اصحاب شد به زیر تراب
صدا بلند شد از پور حضرت ارباب
بنی اسد به برِ نهر علقمه آئید
برای دفن گل یاس فاطمه آئید
بنی اسد به خدا چیده گشته آنجا یاس
کنار علقمه افتاده پیکر عباس
غمش به وَقعه ی عاشور گشته عالمگیر
جدا شده ز تنش دست و خورده چشمش تیر
چو گشت نقش زمین آن امید دریا دل
رسید فاطمه بالا سرِ ابوفاضل
چو دید فاطمه را گشت زار و بی تب و تاب
بگفت جانِ برادر ، دگر مرا دریاب
بنی اسد به خدا ، او مَهِ علی نسب است
عموی ما ز شرف ساقی است و تشنه لب است
همیشه فاش بگویم به پاکیِ احساس
ز جان و دل ، رَحِمَ الله عَمّیَ العباس
۸۵/۷/۱۳
#دلنوشته
#شعر_امام_حسین
@sherosabk
تقدیم به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
آنقدر از وجودِ خود هِی بزنم صدای تو
تا که شوم شبی حسین زائر کربلای تو
قسم به زمزم و منا ، زنده ی هر دو عالمم
مقتل من اگر شود گوشه ای از منای تو
فخر و شرف تو دادهای به مَروه اِی خون خدا
صفا ندارد ارزشی مقابلِ صفای تو
چشمه ی فیض ایزدی تویی عزیز فاطمه
نور گرفته آفتاب از اُفُقِ ضیای تو
جرم ثواب می شود به غمزه ی اشاره ات
مِسّ فلک شود طلا به لطف کیمیای تو
کرسی و لوح و عرش و فرش هست به فرمان خدا
ذرّه ی کم قدر و بَها میان ماسِوای تو
تو آن شهی که از شرف بُوَد ز قدر و منزلت
بال ملک تُراب بر حریم کبریای تو
هماره شکر می کنم چون که زِ عهد زر حسین
نصیبم از کرم شده موهبت ولای تو
به طورِ عمر من بود عیان شراره ی غمت
به صور بندگی من دمیده شد نوای تو
تویی حبیب ایزد و خداست عاشق رُخَت
به آسمان مهر حق بال زده همای تو
به وادی عنایتت چه پادشاه و چه گدا
نمیشوند نا امید از کرم و عطای تو
میان قتلگاهِ خود به جز خدا ندیده ای
تو فانیِ خدایی و خداست خونبهای تو
سَرور من من امام من سیّدِ بوریا کفن
سوخت دل حزین من ز سوز نینوای تو
روی ترآب آمده پیکر همچو لاله ات
زینت نیزه ها شده رأس زِ تن جدای تو
دید چو جسم بی سرت به روی خاک قتلگاه
ناله بزد چو مادرت خواهر با وفای تو
زد به سر و به سینه اش دخترِ داغدیده ات
آه کشید دم به دم زِ داغ جانفزای تو
مادر قد خمیده ات آمده از جنان به طف
تا به کنار پیکرت گریه کند برای تو
صدای مادر تو را به یاحسین و یا حسین
شنید بین قتلگه قاتل بی حیای تو
🔴 سروده شده در اردیبشهت ۸۵ در کربلای معلّیٰ
موضوع : مدح و مرثیه امام حسین علیه السلام
#دلنوشته
#شعر_امام_حسین
@sherosabk
تقدیم به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
دوباره بوی محرّم رسد به شامه ی جان
دوباره اشک روان میشود ز چشم زمان
دوباره رخت عزا در عزای ثارالله
شود به پیکر انسان و حوری و غلمان
دوباره خیمه ی ماتم به هرکجا برپاست
دوباره گشته دل عاشقان او سوزان
به یاد مرثیه های شهیدِ در گودال
به ناله نوحه بخوانند ساکنان جِنان
در آن بهار بکا بر حسین خون خدا
خوش است سینه ی سوزان و دیده ی گریان
زِ روی او همه جا گشته مهدِ مطلق نور
زِ نور او شده روشن ستاره ی ایمان
ازینجای شعر را میتوان مجزّا وَ بدونِ خواندنِ بیت های بالا اجرا کرد👇
حسین کیست همان که به یک اشاره ی چشم
زِ خیل عالمیان درد میکند درمان
حسین کیست که همان به روز سخت جزا
لب تمام محبان او بود خندان
حسین کیست همان که ز چِهرِ زیبایش
بریده دست بُوَد ماهِ وادی کنعان
حسین کیست همان که بیان مِدحَت او
غریب و دور بود از توانِ نُطق و لِسان
حسین کیست همان که ولایتش سود است
ولی جدایی از درگهش بود خُسران
حسین کیست همان که زِ خلقت ذاتش
به خویش فخر کند ذات ایزد منان
حسین کیست همان که زِ گلشن رویش
رسد به شامه ی جان عطر نرگس و ریحان
حسین کیست همان که به اذن ربّ خلیل
شرار نار شود از محبتش بُستان
حسین کیست همان که تمام هستی داد
ولی خرید رضای یگانه ی سبحان
حسین کیست همان که به روز عاشورا
به دشمنش زِ عنایت بداد خطّ امان
حسین کیست همان که میان دشت بلا
به راه دوست گذشت از علیِ تازه جوان
حسین کیست همان که ز مِحنَت قاسم
بهار آرزویش شد خزان تر ز خزان
حسین کیست همان که میان عرصه ی جنگ
پِیِ کمک به کسی می رود به هندُستان
حسین کیست همان که فقط به فکر خداست
نه فکر حوری و غلمان و روضه ی رضوان
حسین کیست همان که نماز بر پاداشت
میان لشکر عُدوان و تیغ و تیر و سِنان
حسین کیست همان که ز داغ عبّاسش
کنار علقمه شد قامتش ز غصه کمان
حسین کیست همان که به روی دستانش
گلوی طفل رَضیعش بگشته خون باران
حسین کیست همان کس که تا به صبح ظهور
صفات قُدسیه اش هست بر همه پنهان
خدا کند که بیاید امام غایب ما
که با فرج برسد فصل رنج ما پایان
🔴 سروده شده در حدود سال ۸۲
موضوع حلول ماه محرم و مدح و مرثیه امام حسین علیه السلام
#دلنوشته
#شعر_امام_حسین
@sherosabk
سرود مسجدی عروسی پدر و مادر سادات علیهما سلام
بریزید همه گل،به بانگ شوق و فریاد
که فاطمه عروس و،علی هم شده داماد
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
همه ز شور و شادی،چو خُم به جُنب و جوشند
ملائکِ بهشتی،لباسِ نو بپوشند
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
همه خنده کنانند،چو مشتری و ناهید
زِ امرِ حق رسیده،ستاره ای به خورشید
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
ببینید ببینید،همه دانه به دانه
به باغِ لب بلبل،شکفته شد ترانه
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
بگوئید بگوئید،به کعبه بیتِ دادار
لباس مشکیِ خود،زِ پیکرت برون آر
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
که امشب شب عید و،شب شادی دلهاست
عروسیِ علی با،گلش حضرت زهراست
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
چه زهرا که داده،لباسِ خود به سائل
چه مولا که بُرده،ز عاشقان همه دل
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
چه زهرا که باشد،کنیزِ او چو مریم
چه مولا که باشد،غلامش عیسَوی دم
بخوان نور و تبارک
بگو بادا مبارک
خدایا خدایا،به این شبِ دل آرا
روا کن روا کن،خودت حاجت ما را
به حق آل عصمت
به حق این دو حضرت
غمِ ما غمِ ما،که آیتِ خوش عهدی است
فِراقِ فراقِ گل فاطمه مهدی است
زده خیمه به صحرا
بُوَد یوسف زهرا
یا مهدی یا مهدی...
۸۵/۱/۲۶
#عروسی #ازدواج
#عروسی_حضرت_زهرا
#ازدواج_حضرت_زهرا
@sherosabk
عروسی پدر و مادر سادات علیهما سلام
پیوندِ دو ماهِ بی قرین است
پیوندِ دو مظهرُ الیقین است
پیوندِ دو بحرِ جود و بخشش
پیوندِ دو گوهرِ ثَمین است
پیوندِ دو رایتِ سیادت
پیوندِ دو آیتِ مبین است
پیوندِ دو پرتوِ الهی
پیوندِ دو نورِ راستین است
پیوندِ دو کوکبِ کرامت
پیوندِ دو مِهرِ مَهجبین است
لبخندِ شعف ز شوق امشب
بر چهره ی خَتمِ مرسلین است
آوای خوش اَلحانِ خدایی
در درگه عشق پر طنین است
خوشحال از این جشنِ پر از نور
پیغمبر و ربّ العالمین است
پیوندِ دو اخترِ هدایت
پیوندِ دو چلچراغِ دین است
گل در بَر و جامِ ناز بر دست
در خُلد تمام حورِ عین است
پیچیده به آستانِ جانان
بانگی که خوش است و دلنشین است
پیوندِ دو ناطقُ الضُّحی و
صافات و بُروج و یاء و سین است
بر خوان ز دل عادیات و کوثر
کین سِرْ به وجودِ ما عجین است
امشب ز شرف مدینه بهتر
از روضه ی جنّتُ البَرین است
می باشد عروسِ جشنِ امشب
زهرا که مَلیکه در زمین است
داماد ، پسر عمِّ پیمبر
مولا و امیرِ مومنین است
تَمثیلِ علی و فاطمه بر
انگشترِ دهر ، چون نگین است
ای شیعه بخواه حاجتت را
از دوست که بهترین معین است
یارب به سُرورِ قلبِ احمد
که رحمتِ او حِصنِ حصین است
یارب به خدیجه کو به رُتبت
در مَنزِلت اُمِّ مومنین است
یارب به علی ، به حق زهرا
ما حاجتمان فقط همین است
بر ما برسان امامِ ما را
کو ناجی و یارِ مسلمین است
۸۶/۹/۲۱
#عروسی #ازدواج
#عروسی_حضرت_زهرا
#ازدواج_حضرت_زهرا
@sherosabk
ماجرای رَدّ الشّمس یا برگشتن خورشید برای امیرالمؤمنین علیه السلام
از امام صادق آن فخر کُبار
یک روایت نقل گشته در بحار
که زمانی غصه ها بسیار بود
حضرت خیرالوری بیمار بود
بس که حالش زار شد خیر البشر
گوئیا می برد در اِغما به سر
بهر دیدار و عیادت از رسول
چونکه آمد بوالحسن کُفوِ بتول
از محبّت آن وصیّ پاکزاد
رأس پیغمبر به پای خود نهاد
آنقدر بنشست آنجا بوتراب
تا شد هنگامِ غروب آفتاب
همچنان بنشسته آنجا مرتضی
شد نماز مصحف ناطق قضا
بعدِ لَحْظاتی نبیِ ارجمند
از روی پایش نمودی سربلند
گفت ای جانانه ی من یاعلی
همسر ریحانه ی من یاعلی
تو که ساعتها دراینجا مانده ای
گو نماز عصر خود را خوانده ای؟
گفتم ای جانم فدای جان تو
ای فلک ریزه خور احسان تو
بود ای مولا ی من آقای من
راس پاک تو به روی پای من
زان سبب ای مظهر حسن خدا
شد نماز اِبنِ عَمّ تو قضا
پس پیمبر رو به سوی یار کرد
خواهشی از حضزت دادار کرد
کِی خدا این بعدِ پیغمبر ولی است
تابع امر تو یا رب این علی است
ای کریم ای دوست ای بنده نواز
بهر من از او قضا گشته نماز
با صفا کن گلش امّید را
بازگردان بهر او خورشید را
تا که ای یزدان حیّ چاره ساز
بوالحسن خواند به درگاهت نماز
وَه که آن سوزِ دعا تاثیر کرد
نظم عالم ناگهان تغییر کرد
شمسِ نور افکن دوباره بازگشت
گشت روشن بارِ دیگر کوه و دشت
شمس چون بر شهر یثرب نور داد
اصل قد قامت به قامت ایستاد
وه چه قامت صد قیامت حُسن و ناز
به به از این مُعجز و از این نماز
آن سراسر جلوه ی ربّ الفَلَق
چون نمازش شد تمام آمد شفق
گشت از این وَقعه تا روز جزا
عالمی مَحوِ مقام مرتضی
منبع : بحار الانوار ج۴۱ ص۷۲
🔴 سروده شده در حدود سال ۸۱
#دلنوشته
#شعر_امام_علی
@sherosabk
روایتی در بیان فضیلت و مدح مولا امیرالمؤمنین علیه السلام
دل بر این گفتار طالب آمده
در بحار و در مناقب آمده
کین روایت گفت با شور و نوا
اِبنِ عباس از لسانِ مصطفی
که شب معراج سوی کبریا
وان عروجِ لَیلةُ الاسرای ما
بودمی همراه جبریل امین
تا گذشتیم از سپهرِ چارمین
دیده ام مبهوت بر لاهوت بود
خانه ای دیدم که از یاقوت بود
گفت بر من جبریل راستین
ای محمد بیتِ مَعمور است این
خلق کرد این بیت را رَبّ جهان
قبل خلق این زمین و آسمان
خیز ای ختم رسل فخر حجاز
خوان به امر حق به سوی آن نماز
پس به امر حق به گِرد آن سرا
جمع گشتند انبیا و اولیا
جبرئیل آن طایر عرش آشیان
در صفوفی داد یکسر نَظمِشان
در نمازم سوی آن بیت خدا
جملگی کردند بر من اقتدا
کِی ای محمد رسول پاک ما
ای به دستت مُلک ما،افلاک ما
اقتدا گرهای تو در این نماز
جمله بودندی رسولِ پاکباز
زین رسولانِ پیام داوری
کن سؤال از علّتِ پیغمبری
که شما از چه پیغمبر گشته اید؟
از چه بهر خلق ، رهبر گشته اید؟
پس بگفتم ای رسولان گرام
علت بعثت بگویید از کلام
جملگی گفتند ای ختم رسل
ای همه چون خار و تو مانند گل
ما که بِین خِیلِ امت آمدیم
بهر ابلاغِ ولایت آمدیم
آمدیم ای رونقِ هرانجمن
بهر ابلاغِ وِلای بوالحسن
ظاهراً بودیم بر امت ولی
باطناً بودیم خُدّام علی
۸۶/۸/۱
#دلنوشته
#شعر_امام_علی
@sherosabk
زبانحال اول مظلوم عالم با چاه
الا ای چاه هستی همدمِ من
زِ جانت گوش کن درد و غمِ من
میانِ کوچه ها نقشِ زمین شد
انیس و راز دار و مَحرمِ من
امان از محنت و دردِ یتیمی
امان از ناله یِ سردِ یتیمی
ببین ای چاه بنشسته ز غربت
به رویِ زینبم گرد یتیمی
شرار افتاده بر آفاق و اَنجُم
چهل تن چونکه آوردند هیزُم
چه اوضاعی بِشُد آنجا پدیدار
که در موجِ عَدو شد یارِ من گُم
الا ای چاه دستم را ببستند
دلِ یارِ مرا از ظلم خَستند
به پشتِ دربِ خانه آن لعینان
به ضربِ کینه پهلویش شکستند
کِشَد غم از وجودِ من زبانه
که ناگَه بینِ کوچه ظالمانه
مغَیره با تمامِ قدرتِ خود
بِزد بر دستِ زهرا تازیانه
اَلا ای چاه قلبِ من غمین است
دلم از داغ زهرایم حزین است
غریبیِ علی را کن نظاره
که بعد از مصطفی خانه نشین است
الا ای چاه در تاب و تبم من
زِ آماجِ بلا جان بر لبم من
ولیکن بعد از اندوهِ مدینه
به فکرِ کربلا و زینبم من
رسد هنگامه ای کز ظلمِ اعدا
شود خون،دل،هم از من هم زِ زهرا
کند زینب به تن رختِ اسیری
حسینم بی کفن ماند به صحرا
الا چاه در صحرای غربت
شود بی سر تنِ شَمسِ ولایت
شود آن سر چراغ کوفه و شام
از این غم غُصه دارم تا قیامت
الا ای چاه واویلا از این ننگ
دل محزونِ من از خون شده رنگ
چون آلُ الَّه به هر شهری درآیند
پذیرایی شوند از بام با سنگ
۸۵/۸/۹
موضوع : زبانحال مولا در فراق حضرا زهرا سلام الله علیها با چاه و گریز به مصائب کوفه و شام
#دلنوشته
#شعر_امام_علی
#شعر_حضرت_زهرا
@sherosabk
ناجی جبرئیل
مستمع ، ای بنده ی پرهیزکار
ای پیِ جلب رضای کردگار
مستمع ، ای از ازل مجنون و مست
ای ظواهر پیش چشمان تو پست
مستمع ای عبد درگاه خدا
ای وجودت پر زِ حبّ مرتضی
مستمع ای میهمان بزم دوست
بهر تو مدح علی گفتن نکوست
گوش کن بر مدح مولانا علی
بعد از آن جانانه گو یک یا علی
👇 شرح فضیلتی از مولا امیرالمؤمنین
روزی از اذن خداوند جمیل
حامل وحیِ الهی جبرئیل
دل به انوار نبوت بسته بود
محضر ختم رسل بِنشسته بود
فیض می برد از گل رخسار او
مست بود از باده ی دیدار او
ناگهان آمد شمیمی جانفزا
جلوه شد روی علی مرتضی
دست حق شیر خدا کفو بتول
چونکه وارد شد به دیدار رسول
جبرئیل آن بنده ی نیکو نهاد
در حضور او سَراپا ایستاد
اوکه عالم پُر تلاطم کرده بود
پیش حیدر دست و پا گم کرده بود
کرد پیغمبر سؤالی با دلیل
کَز چه اِستادی به پا اِی جبرئیل؟
گفت ای ختم رسولانِ جهان
ای جمال حق زِ رخسارت عیان
آن زمان که خلق شد اَنوار من
گفت بر من خالق دادار من
کِی گرفته از ید من رنگ وبو
من که هستم؟ توکه هستی؟ بازگو
گرچه مَحو جلوه ی یزدان شدم
لیک چندین سال سرگردان شدم
میوه ی باغ لسانم کال بود
برجوابِ رَب زبانم لال بود
تاکه این آقا مرا گردید یار
نور گفتارَش به من شد آشکار
((گفت بَرگو تو خداوند جلیل
من کمین عبد تو نامم جبرئیل))
ای که نور حق زِ حُسنت منجلی است
این دلیل احترامم بر علی است
پس پیمبر زین خطاب جبرئیل
کرد پرسش از جناب جبرئیل
کی زِ بحر فیض بگرفته وُضو
سِنّ تو چند است ؟ بر ما بازگو
گفت که ای عالم طُفِیل درگهت
ای زِ عزّت شهپرم خاک رهت
یک ستاره هست در عرش خدا
که شود بر قدسیان جلوه نما
کان شود ظاهر به اذن کردگار
طبق سال اَرضیان هر سی هزار
گرچه ماند والِه وحیران عقول
من همین گویم زِ سِنّم ای رسول
که در این لیل و نهار روزگار
من طُلوعش را بدیدم سی هزار
گفت که ای معلولِ امر کاف و نون
می شناسیَش اگر بینی کنون؟
گفت آری ای رسول ذوالکَرَم
ای سبب بر حکمِ ایجاد و عدم
پس صدا زد آن به مُلک حق ولی
کِیْ تمامِ بود وهستم یا علی
ای همه شمس و قمر ها فانی ات
باز کن عمّامه از پیشانی ات
شیر یزدان این عمل آغاز کرد
تا که آن عمامه از سر باز کرد
دید جبرائیل از امر قضا
آن ستاره از جبین مرتضی
ای که بِشنیدی تو مدح آن ولی
حال ، جانانه صدا زن یا علی
🔴 سروده شده در حدود سال ۸۲
موضوع : شرح مدح و فضیلتی از امام علیه علیه السلام
#دلنوشته
#شعر_امام_علی
@sherosabk
ناجی جبرئیل
مستمع ، ای بنده ی پرهیزکار
ای پیِ جلب رضای کردگار
مستمع ، ای از ازل مجنون و مست
ای ظواهر پیش چشمان تو پست
مستمع ای عبد درگاه خدا
ای وجودت پر زِ حبّ مرتضی
مستمع ای میهمان بزم دوست
بهر تو مدح علی گفتن نکوست
گوش کن بر مدح مولانا علی
بعد از آن جانانه گو یک یا علی
👇 شرح فضیلتی از مولا امیرالمؤمنین
روزی از اذن خداوند جمیل
حامل وحیِ الهی جبرئیل
دل به انوار نبوت بسته بود
محضر ختم رسل بِنشسته بود
فیض می برد از گل رخسار او
مست بود از باده ی دیدار او
ناگهان آمد شمیمی جانفزا
جلوه شد روی علی مرتضی
دست حق شیر خدا کفو بتول
چونکه وارد شد به دیدار رسول
جبرئیل آن بنده ی نیکو نهاد
در حضور او سَراپا ایستاد
اوکه عالم پُر تلاطم کرده بود
پیش حیدر دست و پا گم کرده بود
کرد پیغمبر سؤالی با دلیل
کَز چه اِستادی به پا اِی جبرئیل؟
گفت ای ختم رسولانِ جهان
ای جمال حق زِ رخسارت عیان
آن زمان که خلق شد اَنوار من
گفت بر من خالق دادار من
کِی گرفته از ید من رنگ وبو
من که هستم؟ توکه هستی؟ بازگو
گرچه مَحو جلوه ی یزدان شدم
لیک چندین سال سرگردان شدم
میوه ی باغ لسانم کال بود
برجوابِ رَب زبانم لال بود
تاکه این آقا مرا گردید یار
نور گفتارَش به من شد آشکار
((گفت بَرگو تو خداوند جلیل
من کمین عبد تو نامم جبرئیل))
ای که نور حق زِ حُسنت منجلی است
این دلیل احترامم بر علی است
پس پیمبر زین خطاب جبرئیل
کرد پرسش از جناب جبرئیل
کی زِ بحر فیض بگرفته وُضو
سِنّ تو چند است ؟ بر ما بازگو
گفت که ای عالم طُفِیل درگهت
ای زِ عزّت شهپرم خاک رهت
یک ستاره هست در عرش خدا
که شود بر قدسیان جلوه نما
کان شود ظاهر به اذن کردگار
طبق سال اَرضیان هر سی هزار
گرچه ماند والِه وحیران عقول
من همین گویم زِ سِنّم ای رسول
که در این لیل و نهار روزگار
من طُلوعش را بدیدم سی هزار
گفت که ای معلولِ امر کاف و نون
می شناسیَش اگر بینی کنون؟
گفت آری ای رسول ذوالکَرَم
ای سبب بر حکمِ ایجاد و عدم
پس صدا زد آن به مُلک حق ولی
کِیْ تمامِ بود و هستم یا علی
ای همه شمس و قمر ها فانی ات
باز کن عمّامه از پیشانی ات
شیر یزدان این عمل آغاز کرد
تا که آن عمامه از سر باز کرد
دید جبرائیل از امر قضا
آن ستاره از جبین مرتضی
ای که بِشنیدی تو مدح آن ولی
حال ، جانانه صدا زن یا علی
🔴 سروده شده در حدود سال ۸۲
موضوع : شرح مدح و فضیلتی از امام علیه علیه السلام
#دلنوشته
#شعر_امام_علی
@sherosabk
پیوند دو نور
عالم ز نورِ کوکب شادی منوّر است
وقتِ نُزول لطف و عنایات داور است
آری به اذن و خواست پروردگار عشق
امشب شب عروسی زهرا و حیدر است
عید وصال حیدر و زهرا فرا رسید
خوشحال زین مراسم قدسی پیمبر است
مَسرور از سُرورِ دو آیینه ی خدا
خورشید و آسمان و زمین ، ماه و اختر است
بخشید پیرهن زِ عنایت به سائلی
امشب شب کرامت زهرای اطهر است
پیوندِ دو تجلی آیات کبریا
پیوند دو محبّ و دو دلدار و دلبر است
پیوند دو ستاره ی رَخشان سرمدی
پیوند دو یگانه ی از خلق برتر است
پیوند دو حبیب و دو ممدوحِ کردگار
که هر کدامشان به سَماوات سرور است
پیوند دو گلی است که در گلشن وجود
عطرِ وجودشان شرفَ مُشک و عَنبَر است
پیوند دو گلی است که تا موسم ازل
از عطر نابشان همه عالم معطّر است
پیوند دو عزیز و دو معصوم و دو جلیل
که حُسنشان به ذات خداوند ، مظهر است
پیوند دو بهانه ی پِیدایش جهان
پیوند دو وُجود شریف و مطهر است
زهرا ملیکه ای است به دربار مَنزِلت
حیدر بر آن ملیکه ی ایجاد اَفسَر است
زهرا بُوَد حقیقتِ شعر رُبوبیَت
حیدر پیِ کتابتِ این نظم دفتر است
فرخنده سالروز عروسی دو کریم
جشن وصال کوثر و ساقی کوثر است
یارب تو شاهدی که در این جشن باشکوه
از اشکِ شوق دیده ی جان پر زِ گوهر است
شکر خدا درین شبِ تاریک جهل خلق
از این ذوات پاک وجودم منوّر است
آثار عشق این دو گلِ بوستان عشق
پیدا به عضو عضو من از پای تا سر است
آری به حول قوه ی حق تا به روز محشر
دل در یَمِ محبت اینان شناور است
👇 روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
ختم رُسُل نموده سفارش به مرتضی
کاین فاطمه مرا همه هست است و دختر است
این فاطمه به من نه فقط دختر است و بس
بلکه مرا زِ مَرحَمَت و لطف مادر است
دستش نهم به دست تو ای نور چشم من
او نزد تو امانت و بهر تو همسر است
هم تو برای فاطمه پشت و پناه باش
هم او را همیشه پناه است و سنگر است
آری به راه دین و ولایت به هر کجا
زهرا هماره حامیِ مولای قنبر است
جانم فدای فاطمه ای که پس از پدر
با قامت خمیده فداییِ رهبر است
هرچند او زِ ظلم عدو رنج ها کشید
هرچند قلب او همه اندوه و آذر است
در پشت در ز فرطِ ولایت پذیری اش
نه فکر محسن است و نه خود ، فکر حیدر است
زهرا که باد جان دو عالم فدای او
بِالَّه شهید و قتلگهش پشت آن در است
از آن حدیث وصلت و این قصه ی فراق
چشم تمام عالمیان زَاشکِ غم تر است
هر دم بریز اشک به زهرا و بر علی
کاین اشک رمز خنده ی فردای محشر است
🔴 سروده شده در حدود سال ۸۲
موضوع : عروسی و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
#دلنوشته
#شعر_حضرت_زهرا
#عروسی #ازدواج
#عروسی_حضرت_زهرا
#ازدواج_حضرت_زهرا
@sherosabk
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
ای تو را مدح گفته داور تو
ای دو عالم غلام قنبر تو
برترین بندهٔ خدا پدرت
صاحب ذوالفقار شوهر تو
چرخ گردون زِ عجز تا به ابد
سر نهاده به خاک محضر تو
به دل و جان دهد طراوت و شور
گفتن ذکر پاک و اطهر تو
ای همه حوریان به خُلدِ برین
خاکسارِ قدوم دختر تو
نور در عمق دهر تابیده
زآن جمال خدای منظر تو
تو به خلقت مَلیکه اي تا حشر
عشق مولا علیست افسر تو
کِی شود قسمتم که چون شهدا
سوختن در شرارِ آذر تو
دوست دارم که عاقبت برسم
من به آن لاله های پرپر تو
کاش من ثبت نام گردم در
مکتب سرخ لاله پرور تو
ای فدای وقار و ایثار و
قدر از عقل ما فراتر تو
من کجا و مدیح تو خواندن
ای بزرگی فتاده در بَرِ تو
من کجا سخن ز تو گفتن
ای فدای رُخِ منوّر تو
من کجا و بیان اوصافت
من کجا و گدایی از در تو
جان حیدر، امید دلهایی
دخت ختم رسل ، تو زهرایی
موضوع : مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
#دلنوشته
#شعر_حضرت_زهرا
@sherosabk
تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها
به فاطمیه دوباره دو دیده ام شد تر
به یاد غربت یار علی شدم مضطر
درون خیمه ی دارُالبُکا ناله زنم
ز ِسوگ عصمت کبرای حضرت داور
به یاد آنکه ملیکه بُوَد به ارض وسما
همان که هست شفیعه به عرصه ی محشر
همان که عقل بُوَد از شناختش عاجز
همان گشته خدا بهر او ثنا گستر
همان که بوده پیامش همیشه حفظ حجاب
همان که بود همیشه به نَشر دین یاور
همان که مادر خورشید سرخِ کرببلاست
همان که زینب کبری بُوَد وِرا دختر
همان که امّ ابیها و هستی باباست
همان که روح دو پهلو بُوَد پیغمبر
همان که بهرِ ولایت زِ جان خود بگذشت
همان که لاله ی عمرش به کوچه شد پرپر
شرارِ خاطره ی روضه های دخت رسول
دوباره زد به دل غصه دار من آذر
ز ضرب سیلی یک بی مروّت نامرد
کبود شد زِ جفا آن رخ خدا منظر
دلم بسوخت چو قلب همه محبّانش
ز سوز شعله و دیوار و دود و آتش در
ببین که جان علی روی خاک افتاده
بگو بگو به فغان وای از دل حیدر
پس از رسول به سیلی و تازیانه ی ظلم
چه خوب گشت ادا حق شخصِ پیغمبر
عزیز فاطمه یابن الحسن بیا آقا
ببین که شیعه ازین غصه کرده خاک به سر
خدا کند که بیاید دگر ولیّ خدا
که انتقام بگیرد به عدل زان دو نفر
خدا کند به ظهورش شود دل ما شاد
شب فراق شود صبحِ وصل آن دلبر
موضوع : روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
#دلنوشته
#شعر_حضرت_زهرا
@sherosabk
تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها
فاطمه بود و غصه ی رهبر
فاطمه بود و غربت حیدر
فاطمه بود و یک جهان ناله
فاطمه بود و یک فلک آذر
فاطمه بود و دوری از بابا
فاطمه بود و هِجر پیغمبر
فاطمه بود و یک گلستان درد
که همه بود لاله ی احمر
بر علی بِین دشمنان زهرا
یک تنه بود جای صد لشکر
گِرد شمع ولایتِ مولا
گشت زهرا مثال خاکستر
آه کز دست ظلم نیلی شد
حُسن آن طلعت خدا منظر
او که بودی به بَحرِ مَجد و کمال
فُلک امّید خلق را لنگر
اوکه بر شام تارِ بدعت دین
خطبه اش بود همچو صبحِ سحر
اوکه شد از خروش حیدری اش
در مدینه طلیعه ی محشر
یاسِ عمرش زِ ظلمِ گلچینان
گشت پژمرده در پسِ آن در
او که بودی علیِ تنها را
تکیه گاه و امید و همسنگر
آخرین روز های عمرش را
خفت از غم میان یک بستر
شدّت درد بسکه در تن داشت
بود صوتش ضعیف و بی جوهر
ناله می زد حبیبه ی طاها
که علی مُقتداست بر زهرا
موضوع : روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
#دلنوشته
#شعر_حضرت_زهرا
@sherosabk
تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها
آتش کینه رو به بالا بود
شهر یثرب خدا چه غوغا بود
گِرد یک شیر چند روبَهِ پَست
شاهد این جدال زهرا بود
کودکی چهار ساله و گریان
که نگاهش پر از تمنا بود
تازیانه ، غلاف ، آتشِ در
همه خِیراتِ قبر طاها بود
وای بر من چهل نفر نامرد
پیِ قتل علی اعلا بود
دَستخَطِّ جفا و ظلم و ریا
از کتاب سقیفه پیدا بود
در مدینه زِ ناله ی زهرا
شور و غوغای واعَلیّا بود
گرچه در دست های بی رمقش
رشته بندِ ردای مولا بود
دشمنِ بی حیا زِ کینه و بغض
با مغیره به حال نجوا بود
که مغیره بزن تو زهرا را
بغض از آن کلام پیدا بود
ناگهان بِین آن همه دشمن
که همه کفرشان هویدا بود
جان حیدر به روی خاک افتاد
سر زنان در فَلَک مسیحا بود
خاکِ آن کوچه سجده گاهش شد
وایِ من کوچه اش مصلّیٰ بود
در نگاه سقیفه ایِ عدو
جُرمِ زهرا فقط تولّیٰ بود
بر ولایت عجب جفای شد
بین آن کوچه کربلایی شد
موضوع : روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
#دلنوشته
#شعر_حضرت_زهرا
@sherosabk