eitaa logo
شیدای زینب (سلام الله علیها)
274 دنبال‌کننده
353 عکس
257 ویدیو
8 فایل
اشعار آئینی #زینت_کریمی_نیا @sheydaye_zeynab ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
روی کاغذ می نویسم پیش تر می خوانی اش گرم رویایم ولی گویا شما می دانی اش این قلم در دست من اما شما می رانی اش من عزا برپا کنم اما شمایی بانی اش گر چه من در شعرتان مثل فرزدق نیستم پای کار عشقتان در زیر بیرق نیستم خوب می دانی که من هم با شما هم دردم و در عزای جدتان یک عمر گریه کردم و دور شمع عمه تان پروانه سان می گردم حال کم آوردم او را واسطه آوردم و من نمی گویم که می خواهم چنان دعبل شوم لااقل مولای من قدری فقط قابل شوم قدر یک مصراع تحویلم بگیری کافی است بیتی آرامش دهی بر درد هایم شافی است یک غزل بخشی که کار شعر من اشرافی است پلک را بر هم زنی اوراق در صحافی است از شما دیوان نمی خواهم که من دیوانه ام دور زینب تا بمیرم همچنان پروانه ام 📚 کانال اشعار شیدای زینب (زینت کریمی نیا) در ایتا 🆔 eitaa.com/sheydayezeynab
💔 جمعه های دلتتگی 🌨 ابری هواست روشنی چشم ما کم است 🌨 هر ماه و سال و روز و شب ما محرم است 🤲🏻 ما بسته ایم دل به ظهور تو با امید 🤲🏻 یا رب مکن امید کسی را تو ناامید 🕯️ ما هیچ، محض خاطر مادر شتاب کن 🕯️ آقا بیا و روی کم ما حساب کن 🖊️ زینت کریمی نیا (شیدای زینب) 📚 کانال اشعار شیدای زینب؛ 🆔 @sheydayezeynab
ای مقـــدم تو بهار چشــم نرگس بردی همه شب قرار چشم نرگس اینک شده آمـــاده خـــاک قدمت قالیچـــه ی بیشمار چشم نرگس 🖊 شعر: زینت کریمی نیا 📚 کانال اشعار شیدای زینب؛ 🆔 @sheydayezeynab
🌸 🌺 ای مقدم تو بهار، چشم نرگس 🌼 بردی همه شب قرار، چشم نرگس 🌼 اینک شده آماده‌ی خاک قدمت 🌺 قالیچه‌ی بیشمار چشم نرگس 🖊 شعر: زینت کریمی نیا 🔻 منبع شعر: 📚 کانال اشعار شیدای زینب؛ 🆔 @sheydayezeynab
این جمعه که از خودم عیادت کردم دیدم به نبـــود عشـــق عادت کردم ایـن بـود که از یار مســــیحا نفسم درخواسـت داروی شـهادت کردم 📚 کانال اشعار شیدای زینب (زینت کریمی نیا) در ایتا 🆔 eitaa.com/sheydayezeynab
شیدای زینب (سلام الله علیها)
#یا_بقیه_الله_روحی_لک_الفدا این جمعه که از خودم عیادت کردم دیدم به نبـــود عشـــق عادت کردم ایـن
🌸 🌷 این جمعه که از خودم عیادت کردم 🥀 دیدم به نبـــود عشـــق عادت کردم 🥀 ایـن بـود که از یار مسیحا نفسم 🌷 درخواسـت داروی شـهادت کردم 🖊 زینت کریمی نیا 🤲🏻 ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج 📚 کانال اشعار شیدای زینب (زینت کریمی نیا) در ایتا 🆔 eitaa.com/sheydayezeynab
در نامیدی می زند از خــاک بیرون سر زمستان ها می آید و گل می کندبا دست یک مادر زمستان ها این باغچه هر سال گلبنـدان شده با زحمت نرگس اما دوباره آخــر هــر دی شده مضطـر زمستان ها اما امیـد نرگــس ایــن باغچـــه دریایی آرام است می آید ایـنبار از مسـیری سبز و زیباتر زمستان ها 🖊 📚 کانال اشعار شیدای زینب (زینت کریمی نیا) در ایتا 🆔 eitaa.com/sheydayezeynab
عاشق‌شدن و صبور بودن، تـا کی؟ در سایه به فکـر نور بودن، تا کی؟ آقا تو ببخش من زبانـم تنـد است هی منتظر ظهــور بـودن، تـا کی؟! 🖊 🤲🏻 📚 کانال اشعار شیدای زینب (زینت کریمی نیا) در ایتا 🆔 eitaa.com/sheydayezeynab
بین من و تو فاصله آه است فقط آتش زده را آب پناه است فقط ای وای به من که سوختم عمرم را این دود نتیجه ی گناه است فقط 🖊 زینت کریمی نیا 📚 کانال اشعار شیدای زینب (زینت کریمی نیا) در ایتا 🆔 eitaa.com/sheydayezeynab
_🍂🌼🍂______________ ســـــــال‌ها مے‌گذرد غایبے از دیده‌‌ی ما نکند چشم تو از دیدن ما سیر شده...
🔴 امام زمان از چه کسانی می پذیرد ؟ 🔵 ماجرای عجیب امام کاظم علیه السلام و شطیطۀ نیشابوری 🌕 آیت الله حائری شیرازی (ره) : 🔹 شطیطه یک خانم نیشابوری است. اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهات‌شان که شامل سکه‌های طلا می‌شد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد. حضرت نگاه به سکه‌ها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمی‌کنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحب‌شان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟ مرد نیشابوری گفت نه. بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن. مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من می‌خواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم. امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو این پارچه از پنبه‌ای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو می‌رسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی. مقداری می‌ماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما می‌آییم، و من بر تو نماز می‌خوانم. این فرد می‌گوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همین‌هایی که پول طلا داده بودند، از امام موسی بن جعفر علیه السلام برگشته بودند و به عبدالله افطح رجوع کرده بودند. طبیعی بود که احساس می‌کردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد. وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته. رفتم سراغ شطیطه، پارچه و سکه‌ها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهم‌ها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد. من روزشماری می‌کردم ببینم این زن کی فوت می‌کند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من می‌خواستم بدانم چه کسی بر او نماز می‌خواند. علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم. این دستگاه امام زمان است. سکۀ طلای آنها را نمی‌پذیرد اما کلاف آن زن را می‌پذیرد و شما می‌خواهید پذیرفته شوید. دستگاه پذیرش او دستگاه دقیقی است. ممکن است یک سرباز صفر شما را قبول کند، اما یک فرماندۀ بزرگتان را قبول نکند. ممکن است یک بی‌اسم و بی‌شهرت و بی‌عنوان و کفش بردار و آب بده و جاروکش و فرد بی‌قابلیتی را بپذیرد و خدمات او را قبول کند، اما یک معروفِ مشهورِ پر سابقۀ همه چیز تمام را قبول نکند. 🆔 eitaa.com/bonyadkerman
هدایت شده از |فَتحٌ القَریب| 🇵🇸
📌یکی از اصحاب امام هادی ع نقل می‌کند: خدمت حضرت نامه‌ای بدین مضمون نوشتم: «شخصی دوست دارد با امام زمانش راز و نیاز كند و مشكلات خود را با ایشان در میان بگذارد، همان گونه كه با خدایش راز و نیاز کرده و حوائجش را اظهار می‌كند؛ او باید چه كند؟» حضرت در پاسخ فرمودند: «هرگاه حاجتی داشتی، فقط لب‌های خودت را حركت بده و مطمئن باش كه جواب به تو خواهد رسید.» 📕بحار الأنوار - ج ۵۰ - ص ۱۵۵ ♥️🌊 @seyyed31304