ترجیح میدهم به ذوقِ خویش دیوانه باشم تا به میلِ دیگران عاقل . . .
---------------
@shykhehazin939🌱شیخ حزین
دقیقا مثل خیلی چیزای شخصی، هرکسی یه "درد" شخصی هم داره که هیچکسی جز خودش نمیتونه عمیقا اون رو درک کنه و بفهمه. . .
---------------
@shykhehazin939🌱شیخ حزین
من أكبر الأخطاء:
إعطاء الأهمية لشخص لا يهمك. . .
از بزرگترین اشتباهات؟
اهمیت دادن به کسی که اهمیتی براش نداری. . .
_عربیاتشیخ
---------------
@shykhehazin939🌱شیخ حزین
در اشتیاقت
کسی نیست از من به تو آشناتر؛
سوی کدامین غریبه
زین آشنا میگریزی؟
---------------
@shykhehazin939🌱شیخ حزین
در دایرەی بستەی امیال غریزی
دنبال چه میگردی و دلخوش به چه چیزی
در حسرت دریایی و میبینمت ای رود
آن روز که چون موج ز دریا بگریزی
وقتی که قرار است نجنگیده ببازی
دیگر چه نبردی، چه جدالی، چه ستیزی
نزدیکیام آموخت که از دیدەی معشوق
هرقدر شوی دور همانقدر عزیزی
مستی اگر این بود که ما تجربه کردیم
بهتر که در این جام تهی زهر بریزی
_فاضل نظری
_ملالت
---------------
@shykhehazin939🌱شیخ حزین
آشنایا ،گله دارم ز تو چندان که مپرس...
- شهریار . . .
---------------
@shykhehazin939🌱شیخ حزین
(۱)
سلام خدمت شما همراهان همیشگی کانال خوب شیخ حزین😍
امروز اومدم تا اولین فصل رمان دست نویس اوزگه تانیش رو براتون ترجمه کنم.😁
(مقدمه اش چون طولانی بود من خلاصه اش رو براتون میگم)
به نام خالق عشق.
هدف از نوشتن این دفتر خاطرات یا اینطوری بگم سرگذشتم این بود که دیگر نمیتوانستم این همه درد و اذیت هایی که کشیدم را تحمل کنم و چون کسی را نداشتم که با او درد و دل کنم و آرام شوم و بودن آن تسکین دهنده و مرهم زخم هایم باشد و شرایط و موقعیتم جوری هست که نمیتوانم حرفم را به کسی بگویم مجبور شدم سکوت هر روزم را بی صدا بشکنم و با نوشتن فریاد بزنم.
خیلی دلم میخواهد یک روزی این نوشته هایم در قالب یک کتاب با عنوان رمان چاپ شود اما سه تا مشکل هست که باعث میشود هرگز نتوانم این نوشته ها را چاپ کنم. یکی خانواده خودم هست یکی خانواده دختر مورد علاقه ام و یکی جایگاه مذهبی بودنم که میدانم اگر چاپ شود از هر سه جهت برایم و برای او درد سر بزرگی میشود. لذا به همین دست خط اکتفا میکنم که شاید کمی خستگی از روح خسته برخواسته و روان نا آرامم آرام شود از بس آشفته احوالم که شرحی برای شرح حال احوالم نیست. و شما ببینید که ما چقدر در محدویت و تحت فشار هستیم که مجبورم خیلی چیز ها را سرپوشیده بگم و چقدر حساسیت و واکنش سختی نشان میدهند اگر به صراحت حرفم را بگم به خاطر همین راز داری میکنم.
(۲)
خب دوستان عزیز این از مقدمه.
خدمتتان عرض کنم منم به خاطر حفظ راز داری نویسنده اش امانت داری کرده و اسم ها را نمی آورم و به جاش الفاظ عامیانه و دختر و پسر را استفاده میکنم. و آنجایی که نقطه چین گذاشتم یعنی نویسنده اسم آورده و مشخصات فردی داده این و من نخواستم فاش کنم و بگم و فقط آنجایی که شناسنه ندارد و کلی هست را میگویم.
خب این رمان چندتا فصل داره که فصل اولش اینطوری شروع میشه!!!
فصل اول: درباره خودم.
شروع میکنم با نام و یاد خدای زیبایم حضرت حق الله تعالی و نظر لطف حضرات معصومین علیهم السلام که بهم کمک کنند این نوشته ها را بنویسم. من.... پسری مذهبی هستم که در یک خانواده به شدت مذهبی به دنیا آمدم. پدرم... و... مادرم هستند خانواده من تشکیل شده از... من یک پسر مذهبی خاص هستم چون... به خاطر همین غلظت مذهبی بودن من بیشتر از خانواده ام هست. من تک فرزندم و خواهر و برادر ندارم چون پدرم و مادرم از هم جدا شده و پدرم فوت کرده است و من از همان دوران کودکی به تنهایی پیش خانواده پدری بزرگ شدم... من روی عقایدم و باور هایم خیلی حساس هستم و خط قرمز خودم میدانم و همیشه دوست داشتم یک خانه ای داشته باشم که هر هفته در آن هیئت برگزار میشد و خودمم تو هیئت ها بزرگ شدم حالا شما خودت قضاوت کن دیگه یه پسر مذهبی خاص که خودش... است و تو چنین خانواده به شدت مذهبی بزرگ شده و طرز فکر خاصی داره و سخت روی عقیده اش ایستاده چطور عاشق یک دختر کاملا برعکس خودش شده است که میگوید تو بگو بمیر من میمیرم! باور نکردنی است نه؟! ولی باید باور کرد چون قلب که عاشق شود دیگر نه عقیده ای میشناسد و نه تعصبی! دل که دادی دیگر آن دل مال تو نیست تو دل داده کسی هستی که به او دل بستی حال او مثل خودت باشد یا نه! این از من حال صبر کن تا از او برایت بگویم.
ادامه دارد. . .
_برگرفته از ئوزگه تانیش...
---------------
@shykhehazin939🌱شیخ حزین