eitaa logo
منتظران ظهور"تولیددارو،تختی"
818 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
4.8هزار ویدیو
37 فایل
#منتظران_ظهور_تولید_دارو_تختی https://eitaa.com/shhdMoezGholami_Jahadi مدیریت کانال @Tasbih1361
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؏ـاشقان وقت نماز است اذان میگویند ♥️
بسم الله الرحمن الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر کسي به سجده افتاد و مشغول ذکر «سبحان الله» شد، دريچه‌ها باز مي‌‌شود و اين ذکر، تيغ‌هايي که نفس دارد را ضعيف مي‌کند، هر نفسي و هر تيغي که باشد. حالت سجده، چراغي در دل انسان روشن مي‌کند. هرگاه چراغ روشن شد، نگهداري چراغ مهم مي‌شود و کار مي‌خواهد. مانند به دنيا آمدن کودک است، اما کودک باطني و معنوي، که بايد رشد کند. تولدي نو مثل تولد يحيي و عيسي عليهما السلام. ولي به اين مقدمات خيلي بايد ملتزم شد و ذکر بايد مداوم و مناسب باشد. ذکر «سبحان الله» قبل از ذکر يونسيه خوب و مفيد است و انسان را به حالت حضور مي‌رساند و در اين هنگام است که زمان ذکر يونسيه فرا مي‌رسد که بگويد: «لا اله الّا انت سبحانک اني کنت من الظالمين» اين ذکر نه تنها موانع را زايل مي‌کند که مقتضي را هم ايجاد مي‌کند. اگر انسان در امور معنوي حتي رزق نداشته باشد، سجده برايش رزق مي‌آورد و اين امتياز انسان است. اگر مکتوب نباشد، مکتوب مي‌شود؛ به شرط اينکه از ناحيه ما طلب باشد. طلبمان را خراب نکنيم. خودمان را فريب ندهيم، به کم قانع نباشيم.‌ ‌ حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
سلام علیکم خدمت کاربران گرامی پوشاک هاکوپیان قصد دارد از افراد نیازمند در قالب آموزش مهارت حرفه ای خیاطی حمایت کند..... در تهران میدان شوش دوره میگذارد. هزینه رفت و آمد هم تقبل میکند.... بعد از موفقیت دردوره هم وسایل کار و هم سفارش کار به این افراد می دهد.... تا انشالا مستقل شوند و به درآمد قابل قبولی برسند.... اما افرادی رو می پذیردکه متعهد باشند دوره رو کامل طی می کنند .... اگر افراد مناسبی را می شناسید ظرف چند روز معرفی کنید تا از این فرصت بهره مند شوند..... 09128898766 خانم دادگر اطلاع رسانی: فعالیت های محله تلگرام @shahed_zolfaghari ایتا https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22 اینیستاگرام https://www.instagram.com/p/CAgREUBlbIi/?igshid=1v5yx7m4ih1g http://moslemebnaghil.ghasam.ir
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت   ای کاش کنم روبروی صحن تو سر خم مستانه به دور سر آقام بچرخم   ای کعبه ی من، روی حیدر بهتر از وطن، کوی حیدر [ اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج ] http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 محمدجواد یک‌بار سال ۹۲، ۴۰ روز به سوریه رفته و اوضاع آنجا را دیده بود. یکی از هم‌رزمانش از اعزام اول محمدجواد که وارد سوریه شدند را این‌گونه برایم تعریف کرد : «وقتی هواپیما نشست به محل استقرار منتقل شدیم، تازه همه فهمیدیم که در سوریه چه خبر است. دیگر از آن کشور آباد نشانی نبود و خرابه‌ای بیش نمانده بود. محمدجواد که عمری به مطالعه زندگی شهدا و خواندن تاریخ دفاع مقدس گذرانده بود، تازه حس می‌کرد که فضای آن زمان چگونه بوده است و می‌توانست حالا از نزدیک جنگ را لمس کند. روزها به مبارزه و جنگ می‌گذشت و محمدجواد می‌دید که دوباره دوران بابایی‌ها و همت‌ها زنده شده‌اند و اینجا همان خرمشهر و شلمچه است. رشادت و شجاعت خود محمدجواد هم خیلی زود در بین رزمندگان ثابت شد. ما در کنار هم روزهای سخت را در مقابل نیروهای تکفیری و تروریستی می‌گذراندیم. باکسانی مواجه می‌شدیم که دیگران حتی از دیدن تصویرشان وحشت می‌کنند و می‌دیدیم که چطور همر‌زمان و دوستان عزیزمان یکی‌یکی پرپر می‌شوند و همه به‌خوبی می‌دانستیم روزی هم نوبت ما خواهد رسید. محمدجواد هم مانند خیلی از رزمندگانی که آمده بودند عاشق شهادت بود و اصلاً به جستجوی شهادت تا به اینجا آمده بود. دعای قنوتش شهادت بود و فقط همین یک آرزو را در دنیا داشت. روح‌الله کافی‌زاده از دوستان صمیمی محمدجواد در عملیاتی به شهادت رسیده بود و حالا این محمدجواد بود که باید وسایل روح‌الله را به شهرشان بازمی‌گرداند و به خانواده صمیمی‌ترین دوستش تسلیت می‌گفت. می‌توانست درک کند که در زمان دفاع مقدس چقدر برای کسانی که دوستان‌شان شهید می‌شدند سخت بوده که خبر شهادت ببرند. حالا همه‌چیز را لمس می‌کرد و لحظه‌به‌لحظه خودش را به‌جای آنان می‌گذاشت.» 🔻قسمت هفتم🔺 🍃 🌹🕊🍃 🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 😊همسرم خیلی خانواده‌ دوست بود و علاقه‌اش را به‌راحتی ابراز می‌کرد؛ وقتی فهمید فرزند اولش دختر است خیلی خوشحال شد و به دلیل علاقه به اسم حضرت زینب (س) از دوران مجردی؛ می‌خواست اسم دخترمان را زینب بگذارد. 💎من دوست داشتم اسم دخترمان فاطمه باشد؛ برای حرف من احترام قائل بود، به همین دلیل گفت هر دو اسم را نوشته و می‌گذاریم زیر قرآن؛ هرکدام درآمد اسم می‌شود همان. اسم زینب، درآمد! 💕روزهای زندگی مشترک یکی پس از دیگری می‌گذشتند. در کنار هم رسیدگی به کارهای خانواده همواره عبادت کردن و کمک به مردم نیازمند را مدنظر داشتیم. 🍒زینب کوچک‌مان پنج‌ساله بود و جانِ محمدجواد به او بسته بود. در همین روزهای خوش بود که فهمیدیم خدا هدیه‌ دیگری برای‌مان در نظر گرفته و نام فرزند دوم‌مان را حسین گذاشتیم. ✨خوشبختی‌مان دیگر تکمیل بود و هیچ‌چیز از زندگی نمی‌خواستیم... 🔻قسمت چهارم🔺 🍃 🌹🕊🍃 🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22