معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
معرفی حاج ابوالفضل ثقفی ، شهر #قزوین : 🔻ایشان از پیر غلامان حسینی و از دوستان و همراهان شیخ جعفر
▪️انالله و انا الیه راجعون▪️
حاج ابوالفضل ثقفی ، از خوبان شهر قزوین، دار فانی را وداع گفت.
گفتنیست ایشان از پیر غلامان حسینی و از دوستان و مراودین شیخ جعفر اقای مجتهدی و مرحوم حاج جلیل زر ابادی بوده اند...
1401-06-31
#پیام_تسلیت
@shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
▪️انالله و انا الیه راجعون▪️ حاج ابوالفضل ثقفی ، از خوبان شهر قزوین، دار فانی را وداع گفت. گفتنیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم حاج ابوالفضل ثقفی از مداحان و پیرغلامان خوش ذوق قزوین بودند.از جمله ویژگی های بارز این مداح و پیرغلام اهل بیت سرزنده بودن و جوان بودن صدای ایشان بود که همچنان با داشتن سن بالا باز هم در مجالس تعزیه و روضه خوانی به ایفای نقش می پردازند. ایشان نتیجه میرزا حسن ثقفی معروف به معین البکاء که از تعزیه خوانان بنام ایران و قزوین بودند می باشد.خانواده ایشان تا چند سال از خادمان و مداحان بزرگ قزوین می باشند.
@shia12t
هدایت شده از معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦صحبت های حاج ابوالفضل ثقفی در مورد برخی از سفارشات و فرمایشات مرحوم شیخ جعفر آقای مجتهدی
پی نوشت :
حاج اقای ثقفی از خوبان شهر #قزوین و از مراودین و دوستان مرحوم شیخ جعفر آقای مجتهدی و عبد صالح خدا مرحوم حاج جلیل زر ابادی بوده اند...
منبع :
instagram.com/qazvin_mostanad
🔻 قرائت بیت هایی از غزلِ منتسب به مرحوم نشاط اصفهانی توسط حاج اقای ثقفی :
t.me/shia12t/2260
@shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
▪️انالله و انا الیه راجعون▪️ حاج ابوالفضل ثقفی ، از خوبان شهر قزوین، دار فانی را وداع گفت. گفتنیست
🔹بارگاه سوم: تقوا
🔸حالا درست شد آقا جان!
👤جناب آقای حاج میرزا ابوالفضل ثقفی تعریف کردند:
حدود سال ۱۳۴۲ که آقای مجتهدی به قزوین آمده بودند، روزی آقای سید غلامحسین ربّانی به من گفتند: بیایید تا به دیدار ایشان برویم. آن گاه با هم به حضور آقای مجتهدی رفتیم. در آن جا بعضی از رفقا گفتند: آقای طهماسبی از آقا و همه ی دوستان که از جمله ، آقای اسفهلانی و مجتهدزاده بودند دعوت کرده اند تا به باغ ایشان برویم .
مرحوم طهماسبی بسیار خیّر بودند و در جهت رونق بخشیدن به مراسم مذهبی، کمک های زیادی می کردند.ایشان باغی داشتند که در قسمتی از آن، سردخانه ی بزرگی بود، بالأخره همگی به باغ آقای طهماسبی رفتیم. در آنجا کنار استخر، فرشی پهن کرده بودند و وسایل پذیرایی مهیا بود.
یکی از خصوصیت های آقای مجتهدی این بود که به محض شنیدن تکبیر اذان، نمازشان را می خواندند و به نماز اول وقت، بسیار مقید بودند و هنگامی که به نماز می ایستادند حالتی داشتند که در هیچ کس ندیده ام! خصوصاً وقتی به 《 إيّاك نَعبُدُ و إيّاك نَستَعين 》 می رسیدند، تلاطمی وصف ناپذیر بر وجودشان مستولی می شد، گویا خدا را می دیدند و با او حرف می زدند و هر کس این صحنه را می دید مبهوت، به تماشای ایشان می نشست!
آقا به هنگام اذان وضو گرفتند ، اما وقتی می خواستند نماز بخوانند اندکی تأمّل کرده و سپس فرمودند: در این جا نمی شود نماز خواند! شخصی از این زمین سهمی دارد و ناراضی است. آن گاه از باغ بیرون آمدند و در کنار جوی آبی که آن جا بود نماز خواندند.
هنگامی که ایشان از باغ بیرون رفتند آقای طهماسبی با ظرف میوه ای آمدند و سراغ آقا را گرفتند. به ایشان گفتم : آقا راجع به باغ، چنین مطلبی فرمودند، آقای طهماسبی با شنیدن این سخن، گفتند: فهمیدم،فهمیدم، به جان شما همین فردا می روم و رضایت او را جلب می کنم! و بالأخره آن روز گذشت.
سال بعد که آقا به قزوین آمده بودند مجدّدا جناب آقای طهماسبی ایشان و عدّه ای از دوستان را به باغ دعوت کردند. آقا هم دعوت را پذیرفتند و این بار در آن جا نماز خواندند و با حضور ذهن الهیِ خود، پس از انجام فریضه فرمودند: حالا درست شد آقاجان!
📚لاله ای از ملکوت ، جلد دوم ، صفحه 72
@shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
▪️انالله و انا الیه راجعون▪️ حاج ابوالفضل ثقفی ، از خوبان شهر قزوین، دار فانی را وداع گفت. گفتنیست
🔹قربانی کردن برای سلامتی حضرت ولی عصر
👤جناب آقای حاج میرزا ابوالفضل ثقفی، نقل کردند:
در یکی از شب های چهارشنبه که با آقاى حاج علی حاجفتحعلی و بعضی از دوستان به قم مشرف شده بودیم، پس از زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام به منزل شیخ جعفر آقای مجتهدی رفتیم. در همان ابتدای ورود، آقا فرمودند: فوراً یک گوسفند تهیه کرده و برای سلامتی حضرت ولی عصر علیه السلام ذبح کنید.
بنا به فرمودهی آقا سریعاً با آقای حاج فتحعلی به میدان رفتیم و یک گوسفند فربه از نژادی خاص که در آن زمان فراوان بود خریداری کردیم و به منزل آوردیم. آقا فرمودند: آقای ثقفی، این گوسفند را خودتان در همینجا ذبح کنید و دعای مخصوص ذبح را هم بخوانید. سپس آقا داخل اتاق رفتند؛ زیرا طاقت دیدن آن صحنه را نداشتند.
بعد از قربانی کردن گوسفند فرمودند: آن را چهل قسمت کنید و سرِ کوچه ببرید و به هر کس از آنجا عبور میکرد یک قسمت بدهید. ما هم دستور آقا را انجام دادیم، سپس به مسجد جمکران مشرف شدیم. صبح که از مسجد برمیگشتیم مجدداً به منزل آقا رفتیم و صبحانه را با ایشان خوردیم. در همین بین، مرحوم آقا فخر تهرانی که در اتاقی در همان منزل سکونت داشتند تشریف آورده و گفتند: دیشب در اینجا چه خبر بوده است؟ گفتیم: چطور؟
گفتند: دیشب دیدم قوچی در اینجاست و پیوسته از فرط خوشحالی بالا و پایین میپرد و میگوید: من قربانی حضرت ولی عصر علیه السلام هستم؛ کدام گوسفند مثل من است؟ من مثل و مانندی ندارم! آقای مجتهدی فرمودند: بله آقاجان، حضرت حواله فرموده بودند و قربانی را از ما پذیرفتند.
هفتهی بعد که مجدداً به منزل آقای مجتهدی رفتیم، آقا فخر با یک گوسفند در ابتدای کوچه ایستاده بودند! وقتی مرا دیدند گفتند: آقای ثقفی، این گوسفند را باید شما ذبح کنید، و من هم گوسفند را ذبح کردم.
آقای ثقفی میگفتند: برنامهی آقای مجتهدی این بود که هر هفته گوسفندی تهیه میکردند و برای سلامتی حضرت ولی عصر علیه السلام ذبح مینمودند و پس از طبخ آبگوشت، زائران حضرت معصومه علیها السلام را که به مسجد جمکران مشرف میشدند، اطعام میکردند.
📚لاله ای از ملکوت ، جلد دوم ، صفحه 94
@shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
▪️انالله و انا الیه راجعون▪️ حاج ابوالفضل ثقفی ، از خوبان شهر قزوین، دار فانی را وداع گفت. گفتنیست
🔹زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت
قسمت اول :
👤آقای میرزا ابوالفضل ثقفی می گفتند:
حدود چهل سال قبل، معمولاً کسانی که گاو و گوسفند داشتند ، دام های خود را در خانه نگهداری می کردند؛ من هم دامدار بودم و دام های خود را در منزل نگهداری می کردم. این مسأله موجب شکایت همسایه ها شد و در پی آن، شهر داری به من اخطار داد که باید محلِّ مستقلی تهیه کنید. ولی من از جهت مالی توانایی احداث دامداری نداشتم.
طبق معمولِ هر هفته، شب چهارشنبه به قصد زیارت حضرت معصومه علیها السلام و تشرف به مسجد مقدس جمکران با عده ای از دوستان به قم رفتیم. برنامه ی ما چنین بود که اول به زیارت حضرت بی بی مشرف می شدیم و قبل از عزیمت به مسجد جمکران به منزل آقای مجتهدی می رفتیم و در آن جا مجلس توسلی بر پا می کردیم. در آن هفته وقتی به منزل آقا رفتیم، مسأله ی دامداری و اخطار شهرداری را به آقا عرض کردم.
ایشان پس از اندکی تأمل فرمودند: جناب ثقفی، حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: برای مداح افتخاری خودمان یک قطعه زمین در نظر گرفته ایم، اما باید کمی صبر کنند! به شرطی که شما پس از خرید زمین، سر در ورودی آن را به تابلوی بزرگی که بر آن نوشته شده باشد: 《 یا حجة بن الحسن العسكرى ادركنى》مزین کنید.
چند ماهی از این جریان گذشت تا این که طبق برنامه ی هر هفته، شب چهارشنبه با دوستان، عازم شهر مقدس قم شدیم. آن شب مصادف بود با شب شهادت حضرت زهرا علیها السلام و در بین راه، حال بسیار خوشی داشتیم. وقتی به منزل آقای مجتهدی رسیدیم، جناب آقای حجة الاسلام شهیدی، دفتردار حضرت آیةالله مرعشی نجفی و آیةالله سید محمد باقر ابطحی و برادرانشان همگی آن جا بودند. آقای مجتهدی فرمودند: آقای ثقفی، از آن حالِ خوشی که شما در راه داشتید ما هم سهم داریم، برای ما هم بخوانید؛ امشب شبِ شهادت بی بی حضرت زهرا علیها السلام است. من هم شروع به خواندن این شعر کردم:
من نگویم حال زهرا از دل مضطر بپرسید......
آقا به شدت گریه می کردند و خلاصه آن شب ، مجلس،شور و حال عجیبی پیدا کرد. پس از اتمام توسل، آقای مجتهدی به جناب آیةالله سید محمد باقر ابطحی فرمودند: شما دعا بفرمایید. ایشان هم که حال بسیار خوشی داشتند، قبل از این که دعا کنند در ادامه ی توسل گفتند: هنگام شهادت حضرت رسول اکرم، بی بی حضرت فاطمه علیها السلام به قدری ناراحت و غمگین بودند که روح قدسی از جسم مبارکشان در حال مفارقت بود. پیامبر اکرم که حال بی بی را چنین دیدند ، ایشان را در آغوش کشیدند و مطلبی آهسته در گوش ایشان فرمودند که با شنیدن آن، بی بی یکمرتبه آرام و خوشحال شدند. آن مطلب این بود که: فاطمه جان ، اولین کسی که از اهل بیتم به من ملحق می شود شما هستید؛ و به همین خاطر بی بی شادمان شدند.
وقتی کلام آقای ابطحی به اینجا رسید، آقای مجتهدی فرمودند: نه جانم، مطلب چیز دیگری است، حضرت رسول به دخترشان فرمودند : دخترم، بعد از من تو باید فداییِ ولایت شوی، تو باید فدای علی شوی و اولین قربانی ولایت تو هستی. همین که آقا این مطلب را بیان کردند،گویا آتشی در مجلس زده شد و تا پاسی بعد نیمه شب همه گریه می کردند! هنگام ترک جلسه و خداحافظی، آقای مجتهدی به من فرمودند: آقای ثقفی، حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: ما آن زمین را حواله کردیم و در همین چند روز آینده به دست شما می رسد.
@shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
🔹زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت قسمت اول : 👤آقای میرزا ابوالفضل ثقفی می گفتند: حدود چهل س
🔹زمین مرحمتی و روایت اولین فدایی ولایت
قسمت دوم :
صبح روز بعد برادرم گفت: باغی از املاک آقای ذوالقدر به متراژ سه هزار متر مربع در معرض فروش است. پس از مراجعه ، زمین را به مبلغ دویست و پانزده هزار تومان خریداری کردیم و خوشحال بازگشتیم.
شب چهارشنبه که خدمت آقای مجتهدی رسیدیم به ایشان عرض کردم: آقا جان، الحمدالله زمین به دست ما رسید.
آقا با شنیدن این مطلب لحظاتی سکوت کرده و فرمودند: خیر آقا جان ،حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: زمینی که ما حواله کرده ایم این نیست؛ آن زمین به زودی به دست ایشان می رسد. اما این زمین هم برای شما خیر و برکت دارد!!
بالأخره با تحیر به قزوین مراجعت کردیم. چند روز بعد شخصی با یک ماشین آخرین سیستم،درب منزل آمد و پس از سلام و احوال پرسی گفت : من عباس هستم! شما سابقاً به منزل ما می آمدید و روضه می خواندید. من اکنون در تهران زندگی میکنم و وضعیت مالی بسیار خوبی دارم.
گفتم: در خدمت شما هستم اگر امری دارید بفرمایید.
او گفت : دیشب در خواب دیدم آقایی می گفت: حضرت رضا علیه السلام می فرمایند: زمینی که در قزوین متعلق به شماست به آقای ثقفی بدهید!
این خواب اثر عجیبی در من گذاشته و اکنون آمده ام تا آن زمین را به شما واگذار کنم!!
خلاصه در معیت ایشان به کنار زمین مذکور که مساحت آن پنج هزار متر مربع بود رفتیم. پس از مشاهده ی زمین گفتم: خوب قیمت این زمین چقدر است؟
عباس آقا گفت: من این زمین را به شما هدیه می کنم!
گفتم: بنده زمین مجانی از کسی قبول نمی کنم.
عباس آقا گفت: حالا که اصرار می کنید، من این ملک را در سال ۱۳۴۶ ه.ش به مبلغ سیصد هزار تومان خریداری کرده ام، اکنون حدود دوازده سال از آن می گذرد، شما این زمین را از من قبول کنید و هر موقع که مایل بودید همان سیصد هزار تومان را به من بدهید.
در کمال ناباوری گفتم: سیصد هزار تومان که پول نیست، همین امروز آن را به شما پرداخت می کنم. سپس عباس آقا مرا به دفتر اسناد 《 بهشت》 برد و زمین رابه نام من ثبت کرد! همان موقع می خواستم زمین را سه میلیون تومان از من خریداری کنند که در جواب گفتم: این زمین، مرحمتی حضرت رضا علیه السلام است و آن را نمی فروشم. و یک روز در همان ایام که آقای مجتهدی به قزوین تشریف آورده بودند به آن جا آمدند و فرمودند: این زمین از عنایات حضرت رضا علیه السلام است و برای شما و نسل شما مایه ی برکت خواهد شد.
سپس همان گونه که آقا فرموده بودند، تابلوی 《 یا حجة بن الحسن العسکری ادرکنی》 را در آن جا نصب کردیم و از آن زمان تاکنون آن تابلو بر فراز این ملک، دلربایی می کند.
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالابلندان شرمسارم
اگر گفتم دعای می فروشان
چه باشد حق نعمت می گزارم
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سرا امیدوارم
📚لاله ای از ملکوت ، جلد سوم ، صفحه 197 الی 200
@shia12t
هدایت شده از کشکول
💠امام زمان عج :
نادانان و کم خردان شیعه و کسانی که بال پشه از دین داری آنان محکم تر است ، ما را آزار می دهند...
📚بحارالانوار ج 25 ص 266
@kashkul114
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
از چپ : مرحوم حاج محسن قلهکی، حاج محسن لبانی، حاج محمود لولاچیان @shia12t
انالله و انا الیه راجعون
حاج محسن لبانی ، دار فانی را وداع گفت.
#پیام_تسلیت
@shia12t
🔹چرا نَفَسها از اثر افتاده
🔻حاج محسن لبانی :
بنده مُکبّر نمازهای جماعت آیتالله شاهآبادی بودم ؛ آقای شاهآبادی یک عارف به تمام معنا بود. صاحب نَفس بود. نَفَس اینها در آدم تاثیر میگذاشت. برخی از آقایان امروزی ما بروند بگردند، پیدا کنند و ببینند چرا نَفَسها از اثر افتاده. قدیمیها با یک تذکر، آدمها را منقلب میکردند. سرنوشتها را عوض میکردند. حالا چرا نَفَس و موعظه برخی از این آقایان اثر ندارد. اثر ندارد که هیچ، بلکه شنونده را به لَج و لجبازی میکشاند. چرا؟ بروند بگردند مشکل را پیدا کنند. نَفَس امثال شاهآبادی وآقاشیخمحمدحسین زاهد به سنگ اثر میکرد، چه رسد به آدم.
توضیحات عکس :
از راست ، حاج محسن لبانی و حاج اقای تحریری
@shia12t
نشسته از راست :
حاج محسن لبانی ،
حاج اقای جعفری اراکی ،
شیخ عبدالرضا روحانی
حاج سید رضی شیرازی
@kashkul114