eitaa logo
تاریخ تشیع🇮🇷
163 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
32 فایل
کانال تاریخ تشیع همراه با عالیترین مطالب در حوزه های تاریخ، علوم سیاسی، اجتماعی، هنر، ادبیات، نجوم، دانستنیها، فایلها + پی دی اف تمامی مطالب معتبر هستند همراه با مرجع، منابع آورده می شوند. نظرات وپیشنهادات مدیرکانال: @uwiyut
مشاهده در ایتا
دانلود
👮‍♂رئیس پلیس که از قضیه مطلع شده بود به دفتر رفت و گفت: 🔷 قربان شنیده‌ام مشکلی برایتان پیش آمده، اگر اجازه دهید به شما کمک کنم! 👑سرهنگ! تو می‌دونی مشکل من چیه؟ ⁉️ 🔷 بله قربان! شما دنبال یک روحانی روضه خوان هستید. من یک نفر سراغ دارم!
👑وزیر کشور بی اختیار از پشت میز بلند شد. - جدی می‌گی؟ اسمش چیه؟ اهل کابله؟ ⁉️ 🔷- ایرانیه! در زندان بزرگ کابل محبوسه. همون معروف به مسجد گوهرشاد. 👑وزیر سری تکان داد و گفت: بله یادم اومد. الان ده سالی می‌شه افغانستان زندانیه درسته؟⁉️ 🔷 همین طوره قربان! اگر اجازه بدید اونو برای به منزل شما دعوت کنم.
👑 بسیار خوب! ولی این دعوت به زور و اکراه نباشه. اگر قبول نکرد مجبورش نکن. 🔷 اطاعت می‌شه. اجازه مرخصی می‌دید؟❓ 👑 برو! اگر قبول کرد بهش بگو ما ده روز برنامه داریم. ✍هر روز ساعت ۱۰ صبح بیارش منزل ما، ظهر برش گردون زندان.
👮‍♂رئیس پلیس با سرعت خودش را به زندان رساند. 🔹 رئیس زندان به استقبالش آمد. 🏛 آن‌ها به داخل بند عمومی زندان رفتند. در حال آموزش به دو نفر از زندانیان جوان بود.
🔗زندان ۲۵۰۰ زندانی داشت. جثه نحیفی داشت. اما خیلی و ملا بود. صدای رسا و گرمی هم داشت. 💫💫💫💫💫 👮‍♂رئیس پلیس کابل همه چیز را در مورد او می‌دانست. معاون شیعه اش این اطلاعات را در اختیارش گذاشته بود. 🔻🔻🔻🔻🔻 ✍ قضیه ی روضه ی وزیر را برای تعریف کرد.
👳‍♂شیخ بهلول هم بی هیچ شرط و شروطی پذیرفت. 👮‍♂رئیس پلیس با خوشحالی گفت: خدا روشکر! اگر موافقت نمی کردید. پیش وزیر کشور سرافکنده می‌شدم. خیلی ممنون! فردا صبح میام دنبالتون.
🔷صبح روز بعد رئیس پلیس کابل به زندان رفت. 🔻🔻 👳‍♂ را سوار ماشین کرد و به سمت خانه ی حرکت کرد. 💫💫💫 🏠 خانه ی وزیر در محله ی اعیان نشین و در دامنه کوه‌های مشرف به شهر قرار داشت. 🌀🌀🌀🌀 🚘ماشین وارد حیاطی بزرگ وپوشیده از دار و درخت شد. خانه ی وزیر نزدیک کاخ ظاهر شاه بود. 👳‍♂ را به تالار بزرگ بردند.
🔹جمعیت زیادی آمده بودند. 👳‍♂ نگاه  که به جمعیت افتاد ناراحت شد. 🔻🔻🔻 👑وزیر کشور که متوجه ناراحتی او شده بود گفت: حضرت آقا! شما از چیزی ناراحت هستید؟❓❓ 🔺🔺 👳‍♂ به جمعیت حاضر در تالار اشاره کرد. و گفت:  جناب وزیر نگاه کنید.! زن و مرد با هم هستند. کنار هم نشسته اند. وضعیت خانم‌ها درست نیست.⛔️⛔️
👳‍♂سپس ادامه داد:  شنیده‌ام پسرتان را شفا داده. ✍ شما هم نذر کرده اید روضه بخوانید. در ضمن کسی هم حاضر نشده در مجلس شما منبر برود. 👈حالا که من منبر می‌روم شرطی دارم! 👑چه شرطی؟ ⁉️⁉️ 👳‍♂:  زنان و مردان را از هم جدا کنید. خانم‌ها هم وضعیت را درست کردند. 👑 فقط همین؟! ⁉️ 👳‍♂: بله!
👑به دستور پرده ای میان تالار کشیده شد. 🌀🌀🌀🌀 ✔️ زن و مرد از هم جدا شدند. 🧕 خانم‌ها را درست کردند. 💫💫💫 👳‍♂ شنید وزیر به خدمتکاران دستور می‌داد وضعیت تالار تا پایان ده روز به همان شکل باشد. 🔸🔸🔸🔸 ✅ سرانجام سکوت تالار را فراگرفت. شیخ بهلول روضه ی امام حسین «ع» را شروع کرد.
❇️جمعیت تحت تأثیر قرار گرفته بودند. ✳️ بعضی زن و مردها در گوشه و کنار آهسته می‌کردند. 💫💫💫💫💫💫 📖 که تمام شد؛ یک سینی بزرگ پر از انواع میوه‌های فصل جلوی گذاشتند.🍓🍑🍊🍐🍒 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 👳‍♂ # شیخ_بهلول نگاهی به میوه‌ها انداخت. در همان لحظه به یاد رفقای خود افتاد. ♦️می‌دانست مدتهاست میوه ی درست و حسابی نخورده اند. سینی را پس زد.
👑وزیر نزدیک شد و گفت: دیگه چی شده جناب شیخ؟ چرا میوه میل نمی کنید؟⁉️ ♦️♦️♦️♦️ 👳‍♂:  به شرطی می‌خورم که برای رفقای من هم از این میوه‌ها ببرید! 🍑🍒🍈 👑وزیر خندید. دستی به پشت بهلول زد وگفت: همین! نگران نباشید. شما ۹ روز باقی را بیایید تا نذر ما ادا شود. دستور می‌دهم هر روز برای هم بندهای شما میوه ببرند. 🥦🍑🍒🥭 از همین میوه ها! حالا راضی شدید؟⁉️ 👳‍♂: بله!