eitaa logo
تاریخ تشیع🇮🇷
163 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
32 فایل
کانال تاریخ تشیع همراه با عالیترین مطالب در حوزه های تاریخ، علوم سیاسی، اجتماعی، هنر، ادبیات، نجوم، دانستنیها، فایلها + پی دی اف تمامی مطالب معتبر هستند همراه با مرجع، منابع آورده می شوند. نظرات وپیشنهادات مدیرکانال: @uwiyut
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸زن که رفت نانوا گفت: اگه کلانتری نمی ره پس کجا می‌خواد شکایت کنه؟ ⁉️ 🔷🔷 🧑‍🍳نانوا گفت:  حرف می‌زنه.! من همه جا دارم.  هیچ کاری نمی تونه بکنه. ⚡️⚡️⚡️⚡️
🌙نماز جماعت مغرب و عشا تمام شد. 👳‍♂ازمسجد بیرون آمد. بین راه متوجه شد کسی او را صدا می‌زند. 💫💫 🧕حاج آقا شرعی صبر کنید! 🌀🌀🌀 👳‍♂برگشت.! زن همسایه بود. چند وقت پیش مرده بود. 🧕 زن گریه کنان قضیه زمین را تعریف کرد. 💫💫💫💫 👳‍♂ از او پرسید:  از کجا معلوم نانوا راست نگوید؟⁉️ شاید شوهر خدا بیامرزت پول زمین را گرفته اما به شما نگفته!
🧕به خداوندی خدا! به قسم نگرفته. 🌙 شب آخر بهش گفتم مرد پول زمین چی می‌شه؟ 👈 گفت:  قول داده یک جا بده.💰💰 🧕 گفتم چرا پول نگرفته امضا دادی❓. گفت آدم بدی نیست. ♦️♦️♦️ 👳‍♂ بسیار خوب! شما برو من فردا با صحبت می‌کنم. ان شاءالله درست می‌شه.
🧑‍🍳نانوا در خانه را که باز کرد از دیدن امام جماعت مسجد تعجب کرد. 💫💫💫💫 🧑‍🍳: امری داشتید حاج آقا؟ ⁉️ 👳‍♂:  صاحب قبلی زمین نانوایی از شما داره. ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 🧑‍🍳:  من به کسی بدهی ندارم.  اگه باور ندارید مدرک بیارم.
👳‍♂:  پای حق و حقوق چند تا بچه در میونه! مادرشون می‌خورد پول ندادید. فکر نمی کنم دروغ بگه. باید حقوق یتیمان را بپردازید. ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 🧑‍🍳:  حاج آقا! من کار دارم. باید برم. شما دوباره دارید حرف خودتونو می‌زنید.♦️♦️ ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ 👳‍♂:  این کار شما است. شما ! 🚫 🧑‍🍳نانوا بی آنکه چیزی بگوید  در را به هم زد و به داخل خانه رفت.
🌙شب هنگام مردمی که در مسجد حاضر شده بودند با دقت به سخنان امام جماعت گوش می‌دادند. 🔗🔗🔗🔗 👳‍♂:  لازم می‌دانم مطلب مهمی را به اطلاع عزیزان برسانم. 🔻🔻🔻🔻 🖊 زمین این محل متعلق به چند کودک است. بدون پرداخت زمین را کرده. 💫💫💫💫💫 ⚠️  بنابراین خریدن نان از این نانوایی غاصب حرام است.⛔️
✍همهمه ای بین افتاد. مردم به شدت ناراحت شده بودند. 🌀🌀🌀🌀 🕘 ساعت‌ها از شروع کار نانوایی می‌گذشت. 🔸🔸🔸 🫓🫓 نان‌ها روی هم جمع شده بود اما از# مشتری خبری نبود. 🔻🔻🔻🔻 🧑‍🍳 نانوا با تعجب به شاگردش گفت: انگار مردم خواب موندند.! برو سراغ کبابی و کله پزی بیان نونشونو ببرن.
🔷شاگرد رفت و خیلی زود برگشت. ⭐️⭐️⭐️ 🔷:  گفتن نون نمی خوان.  از نونوایی محله ی بالا گرفتن. 🧑‍🍳:  چرا نونوایی محله بالا! ❗️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 🔹 امام جماعت مسجد گفته خریدن نان از این جا حرومه چون نانوا . 💫💫💫 🧑‍🍳: حرف زیادی نزن! برو به کارت برس. این فضولیا به تو نیومده. 💠💠💠💠 🧑‍🍳نانوا فکر نمی کرد مردم به حرف امام جماعت گوش دهند.
🧑‍🍳نانوا اشتباه می‌کرد. نان‌های پخت صبح ماند.🫓🫓 🌀🌀🌀 پخت بعد از ظهر هم به آن اضافه شد.🫓🫓 🔶حتی یک مشتری هم به نانوایی نیامد. روز بعد نیز وضعیت به همان صورت بود.نان‌ها روی دستش ماند.🫓🫓 ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚠️ نه تنها مردم از او نان نمی خریدند بلکه درکوچه و خیابان هم با نگاهش می‌کردند. 💫💫💫💫💫 ✳️ می‌دانست حق با است یک ریال هم به شوهرش نداده بود. 🌕 باید مشکل را حل می‌کرد.
🌙آخر شب وقتی که دیگر رفت و آمدی در کوچه نبود خودش را به خانه ی رساند. 💫💫💫💫 🔶 در که باز شد به دست و پای حاج آقا شرعی  افتاد. 🔻🔻🔻 🧑‍🍳:  غلط کردم! شیطون گولم زد. فکر کردم چون صاحب زمین از دنیا رفته دیگه کار تمومه. ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ 👈دلم به آشناهام در و ادارات خوش بود. فکر این جا شو نکرده بودم.
👳‍♂:  برو زن و بچه‌های را راضی کن و حق شان را بده تا مشکلت را حل کنم! 👨‍🍳: چشم حاج آقا! چشم!
✍و این است ، برای رساندن به ، ✅چه نیکوست  که مردم یکپارچه به سخنان خود گوش بدهند تا با این گونه   بشود حقی را از ظالمی باز ستاند