تاریخ تشیع
💠پــــــــــــــــایــــــــــــــــــــــــــــان💠
سلام استاد عیدتان مبارک
خسته نباشید ممنون از زحمات شما 🌹🌹
تاریخ تشیع
سلام استاد عیدتان مبارک خسته نباشید ممنون از زحمات شما 🌹🌹
سلام علیکم ممنونم خیر ببینید
🟫بسم الله الرحمن الرحیم🟫
✍ #قصــــــــه_شـــــــب
📘: این داستان: نوازش یتیم
🔰🔰با ما همراه باشید🔰🔰
🔶پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
اِنَّ فِی الْجَنَّةِ داراً یقالُ لَها دارُ الْفَرَحِ لایدْخُلُها اِلاَّ مَنْ فَرَّحَ یتامی الْمُؤمِنینَ.
🦋🦋🦋🦋🦋
یعنی✍: در بهشت خانه ای است که به آن خانه شادی گویند و وارد آن نمی شود مگر کسی که #یتیمان_مؤمنان_را_شاد_کند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🔶یکی از همکلاسیهای #نواب_صفوی در مدرسه حکیم نظامی تهران میگوید:....
🔰🔰🔰🔰🔰
🔷 در بازگشت از مدرسه با یکی از همکلاسی هایم دعوا کردم،
او سنگی پرتاب کرد و سر مرا شکست و گریه کنان به منزل رفتم.
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
◻️پدرم تا چهره خون آلود مرا مشاهده کرد برآشفت....
🔶و برای تنبیه آن بچّه به دنبال من به راه افتاد.
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
🟥تا به او رسیدیم و او قیافه عصبانی پدرم را دید بر خود لرزید و در کناری پناه گرفت.
✨✨✨✨✨✨✨✨
❇️ناگهان #سید_مجتبی_صفوی (همکلاس من) به جلو آمد و به پدرم گفت:
☘ما با هم شوخی میکردیم و من سنگی پرتاب کردم و سر پسر شما شکست....
اکنون برای هر گونه مجازاتی آماده ام.
🟨🟨🟨🟨🟨
🔷پدرم در برابر آن صراحت و خضوع، با تعجّب به خانه برگشت....
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌴 پس از آن از #سید_مجتبی_نواب_صفوی پرسیدم:
👈 تو که سنگ به من نزدی، پس چرا این قدر پافشاری کردی که من زده ام؟
🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩
❇️ #سید_مجتبی_نواب_صفوی در پاسخ گفت:...
🦋🦋🦋
👈درست است که ضارب کار بدی کرد و به ناحق سر تو را شکست..
↩️ ولی من او را میشناسم. #او_یتیم_است و پدرش از دنیا رفته است.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
👈من نتوانستم حالت خشم پدرت را نسبت به آن #یتیم را تحمل کنم،
خواستم به این وسیله تا اندازه ای از درد یتیمی او بکاهم!
🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📘 شهدای روحانیت، جلد ۱، صفحه ۲۰۶.