دوستان عزیز!!
👈طوری شد که صدای ریحانه نبی (صلّی الله علیه و آله وسلّم) از بین در و دیوار به گوش رسید!
🔰🔰🔰🔰
اما #ترس و #زبونی و #سست_عنصری، سکوت خفت باری بر مدینه حاکم نمود و اهل مدینه را به ذلت و خواری کشاند و آنان برای همیشه، محکوم تاریخ شدند؛ 🚫
🍃🍃🍃🍃
📝چنان که حضرت زهرا (علیهاالسّلام) فرمودند:
«هان ای فرزندان قیله!
آیا در حضور شما مرا از ارث پدر محروم سازند؟ ⁉️
✨✨✨✨
👈میبینید و میشنوید و در مجلسی و مجمعی که من شما را میخوانم و از ظلمی که به من میرود آ گاه هستید؟⁉️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
👈 و شما افراد و یاران زیادی دارید و ساز و برگ و نیروی دفاع از مرا دارید.
↩️به ندای من #پاسخ_نمی_دهید و به فریاد من #فریادرسی نمی کنید.
🔻🔻🔻🔻
👈شما مردان جنگید و به خیر و صلاح معروف و شناخته شده اید.
🌿🌿🌿🌿
👈شما برگزیدگان و صالحانی بودید که به جنگ با عرب انتخاب شدید و در این راه متحمل رنج و زحمت و با امتها شاخ به شاخ شدید و رودرروی شجاعان ایستاده اید، و پیوسته به شما فرمان میدادیم
🟩🟩🟩🟩
دوستان عزیز!!
یکی از علل سکوت مردم مدینه #ترس بود
➿➿➿➿
👈 #ترس مانع حمایت اهل مدینه از حقانیت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) گشت.
🔘🔘🔘🔘🔘
⚠️البته ترس از #خداوند_متعال و ترس در حد مهیا شدن در برابر خطر، #ستودنی_است؛....
▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔴 ولی در حد #خودباختگی و خضوع در برابر خطر «اگر خطر از ناحیه مخلوق باشد»
چنین #ترسی_نکوهیده_است.
⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️⚪️
اسماء میگه من آب میریختم و علی«ع» بدن فاطمه«س» را از زیر پیراهن غسل میداد
😔😔😔
یه دفه دیدم علی(ع) دست از غسل دادن کشید و سر رو تکیه به دیوار نهاد،
شروع کرد به گریه کردن
😔😔😔😔
اسماء میگه عرضه داشتم: یا علی!
خودت به بچه ها سفارش کردی آرام گریه کنن
🔻🔻🔻🔻
👈 اما چه شد که به یکباره صدای گریه شما بلند شد!؟؟
😔😔😔
امیرالمومنین فرمود؛
اسماء! همینطور که یدن زهرا رو غسل میدادم دستم به بازوی شکسته وی خورد،
دستم به پهلوس شکسته فاطمه خورد،
🔻🔻🔻
آخه بی بی زهرا از این بازوی مجروح و پهلوی شکسته به علی شکایت نکرده بود😔😔😔
بدن رو غسل داد
کفن کرد،
یه مرتبه صدا زد: حسنم حسینم، زینبم، ام کلثوم
برسد با بدن مادر وداع کنید😔😔
اسماء میگه دیدم بچه های بی مادر زهرا ریختن بر سر پیکر بی جان مادرشان😔😔
حسن صورت رو به صورت مادر مالید،
زینب و ام کلثوم خودشون رو رو پیکر بی جان مادر انداختن😔
اسماء میگه: دیدم حسین خم شد صورت رو مالید کف پای مادر
🔰🔰
صدا زد: مادر! من حسین توام مادر
قبل اینکه روح از بدنم جدا بشه جواب من را بده😔😔😔
اسماء نقل میکنه:
میگه دیدم دستان مجروح زهرا از کفن بیرون آمد
یه دست دور گردن حسن یه دست دور گردن حسینش انداخت😔😔😔
یه مرتبه یه هاتفی از آسمان صدا زد: یا علی! بچه ها رو ازبدن مادر جدا کن 😔
ملائکه آسمان طاقت ندارن این صحنه را ببینند😔