●مکتب #عاشـــورا بــردوقسم است ...
حسینی ...
زینبی...
وچہ دشـــوار است #زینبی بودن ،
پس ازیڪ حماسہ حسینے ..
#السلام_علی_قلب_زینب_صبور
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
هدایت شده از 💖نماز،کلیدبهشت💖
«در عملیات بیتالمقدس
🚕شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی در حال حرکت به سوی قرارگاه بود که به او اصرار میکنند یک بسیجی مجروح داریم؛ سردار همدانی او را با خود میبرد. در موقع حرکت رادیوی ماشین صدای اذان را پخش میکند.
⁉️ سردار همدانی از بسیجی می پرسد: «نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟» اما او جوابی نمیدهد.
👀سردار همدانی:«با گوشه چشم نگاه کردم دیدم زیر لب چیزهایی میگوید. فکر کردم لابد اولین باری است که به جبهه آمده مجروح شده و حتماً کُپ(حالتی از ترس) کرده است. این شد که دیگر او را سؤال پیچ نکردم. کمی بعد رو کرد به من و خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد.»
فهمیدم اهل تهران و بچه نازی آباد است و سال آخر دبیرستان تحصیل میکند.
🤔گفتم: «برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟!» گفت: «وقت اذان بود نماز میخواندم.»
🩸 نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتانش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون میزد.
😳این شد که به او گفتم:«نماز میخوانی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت میکنیم؟ در ثانی پسر جان بدن تو پاک نیست. لباسهایت هم که خونی است.»
جواب داد: «حالا همین نماز را میخوانیم تا ببینیم چه میشود.»
⏰دیدم باز ساکت شد. چند دقیقه بعد گفتم: «لابد نماز عصر را میخواندی.» گفت: «بله.»
گفتم: «خب صبر میکردی میرسیدیم عقب هم زخمت را میشستیم هم لباس عوض میکردی بعد با فراغ نماز میخواندی.»
🤲گفت: «معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.»
گفتم: «باباجان تو که چیزیت نشده یک جراحت مختصر است زود خوب میشوی و برمیگردی خط.»
🚑بالاخره او را رساندم به اورژانس
موقع برگشت رفتم احوال آن بسیجی را بپرسم مسئول اورژانس گفت: «خون ریزی داخلی کرده بود ما به او آمپول ضد خون ریزی هم زدیم ولی دیر شده بود با یک آرامش عجیبی چشمهایش را روی هم گذاشت و شهید شد.»
😭در حالی که رانندگی میکردم به پهنای صورت گریه میکردم صدایش توی گوشم زنگ میزد که میگفت: «معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست.»
💠اینجاست که شهید دستغیب(ره) میگفت: «حاضر است ثواب ۸۰ سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.»
*کجایید ای سبک بالان عاشق!!!!*
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
⭐️⭐️⭐️ بلیط سه نفره برای بهشت ⭐️⭐️⭐️
در کتاب « شهید گمنام » به نقل از حاج حسین کاجی آمده است :
« تو لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (علیه السلام ) یک پیرمرد ترک زبان داشتیم که خود رو بسیجی لَر معرفی میکرد و سعی میکرد کسی از احوالش مطلع نشه.
تو جواب سوالها همیشه یک کلام میگفت: من بسیجی هستم.
گردان که به مرخصی رفت به همراه شهید جنابان این پیرمرد رو تعقیب کردیم... تو یکی از روستاهای حاشیه ی شهر قم خونه داشت. در زدیم وقتی ما رو دید خیلی ناراحت شد که چرا منو تعقیب کردید. تو جواب گفتیم ما فرمانده تو هستیم و لشکر هم به نام علی(علیه السلام ) .امیرالمؤمنین(علیه السلام ) دستور داده که از احوال زیردستان خودمون آگاه باشیم.
داخل منزل شدیم یه زیرزمین بسیار کوچک با دیوارهای گچی و خاکی بدون وسایل😔
و یک پیرزن نابینا که گوشهای نشسته بود😔
از پیرمرد درباره زندگیش، بسیجی شدنش و احوال اون پیرزن سوال کردیم.
گفت: ما اهل شاهین دژ استان آذربایجان بودیم. تو دنیا یه فرزند داشتیم که اون هم فرستادیم قم تا سرباز و فدایی امام زمان(عجّل الله فرجه) بشه.
بعد از مدتی تو کردستان جنگ در گرفت. فرزندمون یه روز تو نامه نوشته بود که میخواد به کردستان بره.
اومد با ما خداحافظی کرد و رفت. بعد از مدتی خبر آوردند که پسرت رو قطعه قطعه کردند😭😭😭
بعد از اون خبر آوردند که پسرت رو سوزوندند و خاکسترش رو هم به باد دادند، دیگه منتظر جنازه نباشید😭😭😭😭😭
از اون به بعد، مادرش شب و روز کارش گریه بود، تا اینکه چشماش نابینا شد!!
از اون پس تصمیم گرفتم هر خواهشی که این مادر دلشکسته داره به خاطر خدا برآورده کنم.
یک روز گفت: میشه بریم قم، کنار حضرت معصومه (سلام الله علیها) ساکن بشیم؟
اومدیم قم و اینجا ساکن شدیم.
من هم دستفروشی میکردم. یه بار که سر سجاده مشغول عبادت و گریه بود گفت: آقا! میشه یه خواهش بکنم؟ گفتم: بگو!
گفت: میخوام به جبهه بری و اسلحه فرزندم رو برداری و تو راه خدا و در پیشگاه امام زمان(عجّل الله فرجه) با دشمنان خدا بجنگی!
منم اومدم ثبتنام کردم و اعزام شدم. همسرم رو به خدا و امام زمان(عجّل الله فرجه) سپردم. همسایهها هم گاهی بهش سر میزنند.
اون ماجرا گذشت و برگشتیم جبهه؛
شب عملیات کربلای پنج اون پیرمرد هرچه اصرار کرد اجازه شرکت تو عملیات رو بهش ندادم. گفتم: هنوز چهره اون پیرزن معصوم و نابینا تو ذهنم هست.
در جواب گفت: اشکالی نداره!
اما من میدونم پسرم این قدر بیمعرفت نیست که منو اینجا بگذاره.
حتما میاد و منو با خودش میبره.
از پیش ما رفت به گردانی دیگه... موقع عملیات یادم افتاد که به مسئولین اون گردان سفارش کنم مواظبش باشند. بعد از سراغ گرفتن از احوالش، فرمانده گردان گفت: دیشب به شهادت رسیده 🌷جنازه ش رو هم نتونستیم بیاریم.🕊
بعد از عملیات یکسره به منزلش رفتم. در زدم. همسایهها اومدند و سوال کردند شما چه نسبتی با اهل این خونه دارید؟
گفتم از دوستانشون هستم. گفتند:
چهار روز پیش وقتی رفتیم به اون پیرزن سر بزنیم دیدیم همونطور که روی سجاده مشغول عبادت بوده جون داده و به معبودش پیوسته. »
برای شادی روحشان: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#شهدای_گمنام_مهمان_ویژه_حضرت_ #زهرا_سلام_الله_علیها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
هدایت شده از 💖نماز،کلیدبهشت💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞⃟🍇
•گࢪیہ بࢪاے ݩماز...
🎞|↫ #ڪلیپمونہ
🍇|↫ #پیشنهادمیشہبࢪاتون
هدایت شده از شبهات حجاب🧐🤔
🕌شهدای قیام گوهرشاد💠🌹
💢 یعقوب دستپرور، میرزا حسن حسینے، رضا حسینے، سیّدجعفر جعفری دولتآبادی، حسین خوشکار، براتعلی براتی، محمدجعفر دانشمند نوروزیان و...
#حجاب
#شهدا_شرمنده_ایم
❌ بهداشت، واژهای بیمعنا در ساواک🤕
🔺در ساواک شخصی بود که «دکتر» صدایش میکردند
او زخمهای زندانیها را پانسمان میکرد تا بهتر شود و بازجوها بتوانند دوباره آنها را شلاق بزنند🤕
بعد شلاق زدن، در تشتی که دارو داخلش بود ما را میدواندند تا قاچها و ترکهای پا ترمیم شود و برای شکنجههای بعدی آماده باشیم😧
در زندان ساواک، بهداشت واژهای بود که اصلاً معنا نداشت.😰
📚منبع: کتاب آن روزهای نامهربان، صفحهی ۱۵۰
#پهلوی_بدون_روتوش
#شهدای_مظلوم_انقلاب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
هدایت شده از 💝 انقلاب عزیزم 💝
⭕️ داعشیای به نام رضاخان
💢 «ویلیام داگلاس» آمریکایی در کتاب خودش نوشته است: ”افسران رضاخان سر جوانان لُر را قطع میکردند و بعد سینی آهنی گداخته شدهای را روی گردن بریدهی آنها میگذاشتند تا جنازه چند قدم بدود، سپس بر سر تعداد قدمهای آنها شرطبندی میکردند!“😑
📚منبع: کتاب سرزمین شگفتانگیز...، نوشتهی ویلیام داگلاس (قاضی دیوان عالی آمریکا)، صفحهی ۱۷۵
🌷#شهید_محمدعلی_رجایی
✍در زمان #ریاست_جمهوری شهید رجایی، مراسم بزرگی در میدان امام حسین(علیهالسلام) تهران برگزار شد.
#سخنران مراسم، آن شهید بزرگوار بود.
بنده هم به عنوان یک علاقهمند در آن مراسم حضور داشتم.
دقیقاً به خاطر ندارم که ایشان سخنرانی را آغاز کرده بود یا وقتی که ایشان رسید به جایگاه وقت اذان بود، اعلام کردند وقت اذان است من اینجا نمازم را میخوانم و بعد از نماز سخنرانی میکنم ، همانجا در جایگاه ایستادند و نماز گزاردند بعد از نماز مشغول سخنرانی شدند.
#راوی_سرلشکر_فیروزآبادی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
🔰 شبهای جمعه خدمت آقا اباعبدالله علیه السلام..
شش روز از جنگ گذشته بود که شهید شد ..
خوابش را دیدم ، بغلش کردم و گفتم:
«تا نگی اون دنیا چهخبره رهات نمی کنم!»
گفت: فقط یک مطلب میگم
اونم اینکه ما شهدا شب های جمعه
میریم خدمت آقا اباعبدالله علیهالسلام ..
به روایت: حاجعلیاکبر مختاران
(همرزم شهید)
شهید محمدرضا فراهانی🌷
فرمانده عملیات سپاههمدان
شهادت سرپلذهاب، مهر۱۳۵۹
#شهدا_دعا
#شهدا_شفاعت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_سبیلک_سریعا
اگر از گناه "مطهری"، "رجایی" هست که "بهشتی" شوی!
و آنگاه که "با هنر" شهادت آشنا گشتی ، "مفتح" ابواب بهشت خواهی شد؛
با "همت" تقوا پیشه کن، "صیاد" دلها می گردی
و آخرت را مبنای عملت قرار ده تا خداوند متعال
مُلک "سلیمانی " عطایت کند...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هر انسانی اگر بپرسد؛
که من برای چه به دنیا آمدهام؟
میگویم برایِ تلاش پرنبرد و پررنج
در راه تکاملِ خویشتن و انسانیّت!
-شهیدبهشتی
🔸سال ۸۸ فتنه گران چندضربه چاقو
بهش زدن و انگشتش را شکستند
چندسال بعدتکفیری ها کارناتمام فتنه گران را تکمیل کردند.
شهیدی که سردار حاج قاسم سلیمانی درموردش گفتن 👇👇👇
#مدافع_حرم_شهید_صدر_زاده
#فتنه_۸۸
#عاشورای۸۸
🌸 نماز امام زمان (عجل الله فرجه) 🌸
🌹 شهید محمد بروجردی رو به من کرد و پرسید:
نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را چطور می خوانند؟
با تعجب پرسیدم: حالا چی شده که می خواهی نماز امام زمان عجل الله تعالی الشریف را بخوانی؟ گفت: نذر کردم و بعد لبخندی زد.
🌹 نماز را که خواندیم، گفت برو هر چه زودتر بچه ها خبر کن. وقتی همه جمع شدند بروجردی با اطمینان، روی نقشه، یک نقطه را نشان داد و گفت: باید پایگاه اینجا باشد.
یکی یکی آن منطقه را بررسی کردیم، همه گفتند: بهترین نقطه همین جاست.
🌹 گفتم: چطور شد محلّی به این خوبی را پیدا کردی؟
گفت: قبل از خواب، توسّل جستم به وجود مقدّس امام زمان (عجّل الله فرجه) و نذر کردم که اگر این مشکل حل شود به شکرانه، نماز امام زمان بخوانم و بعد همان جا روی نقشه خوابم برد
🌹 تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق.
خوب صورتش را به یاد نمی آورم. ولی انگار مدت ها بود که او را می شناختم، انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی داشتم. آمد و گفت که اینجا را پایگاه بزنید، اینجا محل خوبی است و با دست روی نقشه را نشان داد.
🌹 از خواب پریدم دیدم هیچ کس آنجا نیست.
بلند شدم و آمدم نقشه را دقت کردم. تعجب کردم، اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم.
📕 امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شهدا، ص ۵۰ خاطره آقای شفیعی
💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید سلیمانی درمورد
شهید صدر زاده بانام جهادی سید ابراهیم چی گفتن؟👆👆👆
البته بخشی از سخنانشون...
مادر شهید در دیدار با امام خامنه ای چی گفتن؟
🌷..گفت ایشالا تاسوعا پیش عباسم.. 🌷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
💘 شین مثل شهید 💘
بعضی کارها که باعث شد شهید یوسف الهی🌷(که سردار دلها وصیت کرده بود کنار این شهید به خاک سپرده شود)🌷در سن کم به درجات والای عرفانی برسد دراین کتاب آمده
🌷چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
🌷خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت
🌷روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود!
🔹شهید محمد حسین یوسف الهی،فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و 🌷حاج قاسم وصیت کرده بود کنار او دفن شود🌷
💥۵ داستان از شهید یوسف الهی✨
1⃣ همرزم شهید:
حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری رفت.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط ۲۵ دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی متوجه خوابیدن من نشود.
وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟؟
2⃣مادر شهید:
با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا من اینجام
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!
3⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان.
ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمیدانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد:
حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!
4⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.
محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر۴۱ ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را مشخّص میکنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
5⃣همرزم شهید: زمستان سال ۶۴ بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام آنچه گفته بود همه شهودهای حسین، در عملیّات والفجر ۸ محقّق شد!!!
از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است.خداداندچه رابطه ای بین شهیدحاج قاسم سلیمانی وشهیدیوسف الهی بوده،
خدایا تورابه امام حسین (علیه السلام)توفیقمان بده تا از قافله شهدا عقب نمانیم🤲😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_فداییان_ظهور
#شه
🌷🌷🌷شهیدی که بعداز
گذشت ۳۴ سال هنوز سالم بود 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
🌱به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سپهبد شهید قاسم سلیمانی در دوران هشت سال دفاع مقدس فرماندهی لشکر ۴۱ثارالله را بر عهده داشت که متشکل از رزمندگان کرمان بود. شهید حسین یوسف الهی یکی از دوستان و همرزمان نزدیک شهید سلیمانی بود که طبق وصیتش او را در جوار این شهید در گلزار شهدای کرمان به خاک سپردند.
🌱اما این تدفین ماجراهای خاص خودش را داشت
🌷🌷🌷به روایت شاهدان عینی پیکر شهید یوسف الهی هنوز بعد از گذشت ۳۴سال از شهادتش سالم مانده 🌷🌷🌷
🌱شهید محمدحسین یوسف الهی متولد سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان بود. او در خانوادهای فرهنگی بزرگ شد. با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قران آشنا شده و علاقه زیاد و ارتباط عمیق شهید محمد حسین یوسف الهی با نهجالبلاغه نیز ریشه در همین دوران داشته است. شهید محمدحسین یوسف الهی فعال دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس در لشکر ۴۱ثارالله کرمان در واحد اطلاعات و عملیات که بعدها نیز به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد.
🌴در طول جنگ تحمیلی، پنج مرتبه به شدت مجروح شد و در نهایت در عملیات والفجر۸ در ۲۷ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیمارستان لبافینژاد تهران به شهادت رسید.
🥀سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره نحوه شهادت شهید حسین یوسف الهی گفت: هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر۸ دست به حمله شیمیایی میزند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و نجات داد وخودش شیمیایی شدوبه شهادت رسید.
🌴سردار شهیدسلیمانی در خاطراتش با این شهید بزرگوار میگوید:
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود و از طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود. من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچکدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد. گفت: برای چی؟ گفتم: چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم. گفت:
اتفاقاً ما در این کار موفق و پیروزیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلاً وضع فرق میکنه و از همه سختتر است، موفق میشویم! ؟
حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
🔴 کربلای تهران
بی انصافی است اگر در این ایام #محرم و صفر و #اربعین از شهدای مظلومِ ۱۷ شهریور ، این یاران حقیقی #امام_حسین (علیهالسلام) که بدست جلادانِ یزید پهلوی به شهادت رسیدند ، یادی نکنیم.
🔺در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ هزاران نفر از مردم تهران در میدان شهدا (ژاله) به خاک و خون کشیده شدند طوریکه شاهدان عینی هنوز هم میگویند آن روز درخیابان وجوهای کنار آن خون جاری بود!!😭😭
شادی ارواح طیبه شهدای عزیز و مظلوم این روز حمدوسوره و۳صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✨﷽✨
🌹شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی🌹
نقل خاطره از برادر شهید؛
👈نیمه شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم دیدم محمود رضا قبل از من آنجاست ، اما درس نمی خواند
🍃با اینکه آن موقع دوازده سیزده ساله بود و به سن تکلیف نرسیده بود داشت نماز شب میخواند
🍃شب های دیگه هم دیدم بلند شده و نماز شب میخواند. هر شب هم که می گذشت نمازش طولانی تر میشد . حتی یکبار نماز شبش حدود دو ساعت طول کشید
هنوز چهره اش یادم هست که نماز شب هایش را چقدر با حال میخواند...
شهیدی که چند روز قبل از شهادتش گفته بود اگر دعوت کننده زینب سلام الله باشد پس، سلام بر شهادت 🌷🕊
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خیلی جالب 😍
♥️جمعی از دوستان سردار حاج قاسم سلیمانی که جزو مستشاران نظامی هستند در دمشق سوریه گفتند شب سردار را توی خواب میبینیم روی نقشه به ما میگه این تصویری که کشیدید از اینجا برید به نتیجه نمیرسید، این مسیر رو باید برید و ما فردا با اون نقشه میریم
💚 #شهدا_زنده_اند... 😍
هدایت شده از شبهات حجاب🧐🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹زندگینامه شهیده طیبه واعظی
🌹🌹
خانواده ای با۵ شهید🕊🕊🕊🕊🕊
فقط گفت؛مرابکشید اماچادرم را از سرم برندارید.
#شهدای_مظلوم_انقلاب
#اللهمعجللولیکالفرج
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#شهیدی_که_یک_تنه_جلوی_۴۰_داعشی_ایستاد😳
🌹این پست رو حداقل برای یک نفر بفرست و این شهید رو معرفی کن
🔴«اگر #شهید_عبدالکریم.پرهیزگار نبود، جاده #بوکمال به دست #داعش میافتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط میکرد.💢
⚠️‼️او به تنهایی با ۴۰ تن روبهرو میشود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آنها، فشنگهایش تمام میشود. به سوی او حمله میکنند تا اسیرش کنند، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح میکند و در نهایت به شهادت میرسد.
شهید پرهیزگار متولد ۱۳۶۵ و نخستین شهید مدافع حرم شهرستان خفر در استان فارس است. او ۲۰ آذر ۹۶ در سوریه به شهادت رسید و هیچگاه دومین پسرش را ندید😔😞
یاد روایتی افتادم که خداوند به یاران#امام_زمان قدرت۴۰ مرد را عطا میکند‼️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_راهیان_کربلا
#شهدا_فداییان_ظهور
#اللهم_ارزقنا_شهاده_فی_رکاب_المهدی